پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

۷۹ مطلب با موضوع «معرفی کتاب و فیلم» ثبت شده است

یادداشت معرفی کتاب و فیلم

آقای سالاری و دخترانش

آقای سالاری کارخانه‌دار است؛ کارخانه #پسته. بدش می‌آید به او بگویند سرمایه‌دار. همه زندگی‌اش کار است و کار و فکر می‌کند دارد به جامعه خدمت می‌کند و شغل ایجاد می‌کند. آرزو دارد در هر خانه‌ای پسته‌های کارخانه او پیدا بشود. #همسرش فوت کرده و دخترانش هر کدام خلق و خوی خاص خودشان را دارند. دخترانش را که در داستان می‌خوانم به قول مجید قیصری یاد #شاه_لیر #شکسپیر می‌افتم.
آقای سالاری پیر شده است و دیگر استرس و حجم بالای کار را طاقت نمی‌آورد. دخترانش به اجبار، او را بازنشسته می‌کنند ولی او عمری دویده بود و فقط کار کرده بود. افسرده می‌شود. یکی از دوستان قدیمی‌اش را اتفاقی می‌بیند و یاد جوانی‌اش می‌افتد که بالای پشت بام یک ساختمان با هم بحث سیاسی می‌کردند و آنجا عاشق دختری شده بود که به او نرسیده بود.
آقای سالاری به همانجا می‌رود که حالا #مسجد شده است. کم کم در نماز جماعت شرکت می‌کند و حالا می‌خواهد با پول زیادی که دارد مسجد را اداره کند. برای مسجد فرش بخرد، غذا بدهد و... کلا شخصیت آقای سالاری اینطور است که به قول دامادش صفر تا صد را پنج ثانیه‌ای می‌رود. داستان‌هایی پیش می‌آید در مسجد از پول‌هایی که خرج می‌کند و مدل هزینه‌هایش که فکر می‌کند خیلی آدم خیّر و خوبی است و باید همه از او ممنون باشند.
آقای سالاری باز هم مانند زمان ریاست کارخانه، نگاهش از بالا به پایین است. فکر می‌کند بیشتر از بقیه می‌فهمد، بهتر از بقیه کار می‌کند، و باید همه جا رییس باشد. اما...
آخرین اثر #مجید_اسطیری، اثری است که می‌توان حین آن تأمل کرد و فکر کرد و خودمان و جامعه‌مان را بهتر شناخت.
گزیده‌ای از رمان:
ذهن راه خودش را می‌رود، حتی وقتی ما متوجه اشتباهاتمان می‌شویم، ذهن ما دوست دارد باز به همان راه‌های اشتباه گذشته برود، تقصیری هم ندارد، راه دیگری بلد نیست. هرچه دیرتر بفهمیم که ذهنمان در بیراهه‌ها گم شده، پیداکردن راه درست سخت‌تر می‌شود؛ اما چاره‌ای نیست، تا آخرین روز زندگی‌مان باید در جست‌و‌جوی راه درست فکرکردن باشیم. وقتی فهمیدیم که در مورد دنیا و آدم‌ها اشتباه قضاوت می‌کرده‌ایم، باید ذهنمان را به درست فکرکردن عادت بدهیم و این کار واقعا خیلی سخت است.

یادداشت معرفی کتاب و فیلم

پیامبر بی‌معجزه

قبلا در مورد چهل و یکم و سیاگالش، سعی کردم این باب جدید وبلاگم را باز کنم که علاوه بر معرفی کتاب، داستان چگونگی تولید و انتشار کتاب هم بنویسم اما مثل همیشه درگیری‌های اجرایی و مشغله‌های روزمره مانع می‌شود و تعداد این یادداشت‌ها کم. به هر حال به پیامبر بی‌معجزه می‌رسیم.

همه چیز از مجید قیصری شروع شد. افتخار همکاری با ایشان را از مسابقه خودنویس ۱ داشتم و داوری ایشان در آن مسابقه. در حین برگزاری همین مسابقه بود، که توفیق تولید کتاب صوتی سه کاهن ایشان که جایزه بین المللی اوراسیا ۲۰۱۸ را دارد هم به نام قناری شد؛ کتابی در مورد ترور پیامبر اسلام در ۴ سالگی و ماجرای نجات جان ایشان توسط حلیمه. 

مجید قیصری در مراسم اختتامیه خودنویس ۱، که در آن رونمایی کتاب صوتی سه کاهن هم به عنوان یک بخش ویژه انجام شد، صحبت‌های کوتاهی کرد. صحبت از اینکه «پیامبر» در یک بحران فکری، از خیلی از ابهامات نجاتش داد و قصد کرده تمرکز فعالیت‌های خود را صرف این موضوع نماید.

روزی مجید قیصری با من تماس گرفت و گفت سال‌ها است با نویسندگان مختلف کشور در مورد نوشتن داستان‌هایی که مربوط به زمانه امروز باشد ولی بخشی از شخصیت پیامبر اسلام را برای مخاطب نمایان کند، صحبت کرده است و سعی کرده است به نحوی این دغدغه را در فکر و ذهن آنها ایجاد نماید. از برخی از آن‌ها طرح‌های داستانی گرفته است که منتظر ناشری جهت حمایت هستند. خدا لطف کرد و به واسطه ایشان، این دغدغه در من هم ایجاد شد.

اولین طرحی که از طریق ایشان به دست ما رسید، الان کتابی است با عنوان «پیامبر بی‌معجزه» اثری از محمدعلی رکنی. نویسنده‌ای که قبلا در سال ۹۷ جایزه آتیه ادبیات ایران در جایزه جلال را کسب کرد و سال ۹۶ هم برگزیده جایزه شهید غنی‌پور بود.

پیامبر بی‌معجزه داستان یک روحانی به نام «سید حمید» است که با همسرش «لعیا» در بیابان، گیر چند قاچاقچی می‌افتند و قاچاقچی به دلیل اینکه حمید لباس روحانیت دارد، او را اسیر می‌کند. اسارتی که هیچکسی از آن زنده برنگشته است. یکی از نزدیکان رییس قاچاقچیان هنگام اولین مواجهه سیدحمید با رییس، جمله‌ای می‌گوید: «التماسش نکنی کارت تمومه‌آ، قسم بده به جان مادرش!»

سیدحمید به رییس التماس می‌کند اما رییس یک جمله می‌گوید: «پیامبر یادت نداده مرد فقط به خدا التماس می‌کنه؟»

پیامبر بی‌معجزه یک کتاب ۱۶۶ صفحه‌ای جذاب و خواندنی است که نسخه کاغذی، الکترونیک و صوتی آن در دسترس است. گوینده کتاب صوتی پیامبر بی‌معجزه هم وحید آقاپور، بازیگر مطرح کشور است.

یادداشت معرفی کتاب و فیلم

شما هم استشمام می‌کنید؟

«بهشتی، مظلوم زیست و مظلوم مرد.» جمله‌ای که بارها از امام خمینی (ره) نقل شده است و تقریبا همه ما شنیده‌ایم. اما به همین‌جا نباید بسنده کنیم. بهشتی مظلوم مانده است. بهشتی یک شخص نبود که با رفتن او، دوران او تمام شود. بهشتی نماد یک مسلمان عاشق عاقل بود. انسانی که هدف را درست می‌شناخت، ابزارهای شرعی رسیدن به اهداف را می‌یافت و برای محقق کردن اسلام در جامعه، آنچنان با شور آرام نشدنی اقدام می‌کرد که جای خالی چنین شخصیتی را کماکان حس می‌کنیم.

پنج سالی می‌شود که مشغول مطالعه در مورد تفکرات ایشان هستم و تقریبا تمامی کتب منتشر شده از ایشان را خوانده‌ام. او را انسانی با تفکر عمیق یافته‌ام که هنرش ایجاد تشکیلات و تیم برای پیاده سازی آن تفکرات در جامعه بود؛ نه از آن دسته اندیشه‌ها که در اتاق‌ها و پستوها تا سال‌ها باقی بماند تا کسی آن را بیابد و بخواهد اجرا کند. 

این کار تشکیلاتی و بلندمدت و انسان‌ساز او بود که، ریچارد کاتم مأمور ویژه سفارت آمریکا در ایران، طی دو نامه قبل از خروج شاه از ایران، بهشتی را «ژنرال اصلی انقلاب خمینی» می‌داند و تأکید می‌کند امثال طالقانی، منتظری و رفسنجانی رهبران افتخاری هستند. او جلوتر از بقیه، همیشه سعی می‌کرد به حرف‌های خود عمل کند و هر آنچه که پیش از انقلاب می‌گفت را پس از انقلاب نیز اجرا نماید. اگر قبل از انقلاب، می‌گفت بین زمامدار جامعه و مردم هیچ واسطی نباید وجود داشته باشد، پس از انقلاب هم میان مردم بود. اگر تأکید می‌کرد به مدیریت زمان و نظم در کارها، پس از گرفتن مسئولیت هم همین رفتار از او دیده شد و شعارش این بود: سال‌ها به مردم از حکومت پیامبر و امیرالمومنین گفته‌ایم، حالا وقت عمل است.

این کار تشکیلاتی و بلندمدت، به عنوان صرفا یک آدم اجرایی هم نبود. او صاحب فکر و اندیشه بود و با توجه به دانش و تجربه‌ای که آموخته بود، در قامت یک رهبر فکری درخشان بود. مباحثات او با سایر حلقه اول انقلاب و همچنین مناظرات او با سایر جریانات، سرآمدی او را نسبت به سایرین نمایان می‌کند. پیشرویی که هنوز هم مخالفان و دشمنان، اجازه شناخت کامل او را به ما نمی‌دهند و در این زمینه دچار نقصان جدی هستیم.

نوروز امسال بود که فرصتی یافتم و مستند ترور سرچشمه به کارگردانی محمدحسین مهدویان را دیدم. پیشنهاد می‌کنم این مستند را ببینید. البته این مستند، زندگی‌نامه شهید بهشتی نیست و در مورد شب ترور ایشان در سرچشمه است. شخصیت‌های مختلفی در این مستند حضور دارند. از وزیر و وکیل تا مسئول گشت آن شب در آن محله. به نظرم مستند، اثر قابل تأملی است، هر چند که دور از خطا نیست.

یک سوال که دو نفر از نجات یافتگان حادثه هفتم تیر به آن جواب می‌دهند، پاسخ جذابی دارد:

- آخرین جمله‌ای که شهید بهشتی قبل از انفجار گفتند چه بود؟

+ بوی بهشت می‌آید. شما هم استشمام می‌کنید؟

و سپس انفجار...

------------------------------------------

پ.ن: قبلا ۴۳ پست با برچسب #شهید_بهشتی در وبلاگم منتشر شده است که یا در مورد ایشان است یا گزیده‌ای از اندیشه‌ها و سخنان ایشان. پیشنهاد می‌کنم آنها را هم بخوانید.

یادداشت معرفی کتاب و فیلم

سیاگالش

در معرفی کتاب چهل و یکم، باب جدیدی در وبلاگم باز شد. می‌خواهم سعی کنم در معرفی کتبی که از نشر صاد انجام می‌دهم، فقط کتاب را معرفی نکنم و روایت جذب و تولید کتاب هم بنویسم. امیدوارم که بتوانم مستمر ادامه بدهم. قبلا وعده داده بودم که در مورد سیاگالش بنویسم.

آشنایی و دیدار من با ابراهیم اکبری دیزگاه به روزهای راه اندازی نشر صاد برمی‌گردد و کتابی به عنوان «بیروط». کتابی در مورد امام موسی صدر که به دلیل علاقه‌ای که به این شخصیت دارم، برایم جذاب بود. کتاب را خواندیم و پسندیدیم اما آقای دیزگاه گفتند فعلا نمی‌خواهند کتاب منتشر شود و می‌خواهند تغییراتی در کتاب بدهند. نظر من و جناب آقای شرفی خبوشان این بود که کتاب به همین شکل هم قابل انتشار است اما وسواس آقای دیزگاه بیش از ما بود. چند ماهی گذشت و تابستان سال نود و نه بود که دوباره قراری با ایشان داشتیم و در مورد کتاب «سیاگالش» ایشان صحبت کردیم. ذهن من هنوز در «بیروط» گیر کرده بود و می‌خواستم به هر شکلی شده، بیروط را منتشر کنم. ایشان گفتند: «سیاگالش از نظر من تمام شده است ولی بیروط کار دارد هنوز.» سیاگالش را نخوانده بودم. قرار شد کتاب را بفرستند و بخوانیم. جناب آقای شرفی خبوشان، به‌عنوان دبیر داستان و روایت نشر صاد، پس از خوانش سیاگالش، این کتاب را «ممتاز» درجه بندی کردند. فکر می‌کنم حدود مهر ماه بود که قرار شد ویراستاری کتاب انجام شود که دوباره آقای دیزگاه کتاب را پس گرفتند و گفتند باز هم می‌خواهم تغییراتی دهم ولو اندک. سه ماه دیگر یعنی اواخر دی ماه بود که کتاب دوباره تحویل نشر شد. اردیبهشت امسال بود که این کتاب در خبرگزاری مهر رونمایی شد.

- چه کلیدواژه‌هایی شنیدیم در جلسات مرتبط با این کتاب؟

توحید، تالش، داستان‌های قرآنی، وحدت شیعه و سنی، مبارزه با خرافات، طلبه، تبلیغ در ماه محرم.

- داستان از چه قرار است؟

داستان یک طلبه است به نام یوسف که در دهه اول محرم برای تبلیغ، به روستایی به نام صوفی‌ده می‌رود. روستایی که زمانی عرفای بزرگی در آن زیست می‌کرده‌اند و مردم روستا هم شیعه هستند و هم سنی. در روستاهای اطراف حتی سگ‌پرست هم وجود دارد و روستاییان با خرافات زیادی سروکار دارند و انحرافاتی در عمل به دین بین آنها وجود دارد. روحانی دیگری به اسم اسکندر کاینات هم وجود دارد که از مسئولین شهر است و قصد نمایندگی شهر را دارد و بسیار جاه طلب است. روحانی سوم دیگری نیز وجود دارد که گم شده است. شیخی که قبل از یوسف برای تبلیغ آمده بود و برخی معتقدند او را کشته‌اند.

برای یوسف اتفاقات گوناگونی می‌افتد، از حسادت دیگران گرفته تا تهدید به قتل و تا عاشق پیشگی دختران در مقابل او و ....

- به همه دوستان خودم، به ویژه به کسانی که به داستان‌های دینی علاقه‌مندند پیشنهاد می‌کنم این کتاب را از دست ندهند. کتاب با وجود اینکه ۴۱۴ صفحه است ولی کشش لازم را دارد و به خصوص پایان جذاب کتاب، به حال خوب بعد از کتاب کمک می‌کند.

- در مورد «بیروط» هم عرض کنم که کماکان پیگیریم و ان شالله به زودی مراحل تولید آن آغاز می‌شود.

یادداشت معرفی کتاب و فیلم

چهل و یکم

از نشر جام جم تازه استعفا داده بودم و مشغول راه اندازی نشر صاد بودم. جناب شرفی خبوشان، نویسنده بزرگ و مطرح کشورمان که زحمت دبیری کتب داستان و روایت نشر صاد را پذیرفته بودند، به من فرمودند که کتابی در مورد کشتار مسجد گوهرشاد خوانده‌اند و توجه‌شان را جلب کرده است. گفتند نویسنده کتاب را دعوت کرده‌اند تا پس از صحبت با ایشان، توافقات لازم برای انتشار کتاب حاصل شود و امر کردند که من هم در جلسه حضور داشته باشم. 

نام حمید بابایی را به‌عنوان نویسنده کتاب شنیدم و خلاصه‌ای از کتاب را از زبان آقای شرفی خبوشان شنیدم. داستان برایم جذاب شد. هم به دلیل اینکه واقعه کشتار مسجد گوهرشاد به قول رهبر انقلاب حتی پس از انقلاب هم مظلوم است و هم به دلیل اینکه داستان کتاب با چند موضوع دیگر گره خورده: امام زمان (عج)، توبه، و تذکره الاولیا و البته خوشنویسی.

حمید بابایی را برای اولین بار می‌دیدم اما جلسه بسیار صمیمانه برگزار شد. کلی فصل مشترک داشتیم؛ علاقه به کتاب را که کنار بگذاریم، معلمی و خطاطی هم علایق مشترک‌مان بودند. آن روزها من درگیر معرفی خود به نظام وظیفه برای رفتن به خدمت سربازی بودم و حمید بابایی هم کتاب «پیاده» خود را معرفی کرد که کمی بیشتر از سربازی بدانم. راجع به چهل و یکم از زبان خودش شنیدم: داستان یک سرباز نظمیه رضاخان که در کشتار مسجد گوهرشاد به مردم شلیک نمی‌کند، اما همین که در دستگاه ظلم است تصمیم به توبه می‌گیرد و اتفاق عاشقانه‌ای که در زندگی‌اش افتاده، این توبه را سهل‌تر می‌کند. خطاطی که مشغول نوشتن فرازهایی از تذکره الاولیای عطار است، به دلایلی همنشین این سرباز نظمیه می‌شود. سرباز برای درک قبولی توبه‌اش چهل شب در گوهرشاد می‌ماند تا امام زمان (عج) را ببیند و خطاط هم چهل شب در گوهرشاد مانده است تا فرازها را بنویسد و بدهی پدر مرحومش را بدهد.

با خودم گفتم چه ایده جذابی اما بعضا دیده‌ایم که ایده‌های جذاب، خوب پرداخت نمی‌شوند و کتاب قوی نمی‌شود. تایید جناب شرفی خبوشان، خیالم را راحت می‌کرد که یکی از بهترین‌های این مرز و بوم از این کتاب تعریف کرده است. نگاهم به کتاب مثبت بود و قرار شد در فرآیندهای نشر کارهای تایید اثر و انتشار آن پیگیری شود. 

حمید بابایی گفت که دو ناشر مطرح کشور نیز خواهان این کتاب هستند اما من دوستی دارم به نام امیر راعی‌فرد. می‌خواهم این کتاب را به او تقدیم کنم که با بیماری سرطان دست و پنجه نرم می‌کند. می‌خواهم تا امیر فرصت نفس کشیدن دارد، کتاب را به دستش برسانم بلکه از خوشحالی چند روزی بیشتر زندگی کند. به او قول تسریع در امور را دادم. کتاب خیلی زود منتشر شد و به دست امیر راعی‌فرد در زمان حیاتش رسید. خدا رحمتش کند.

نیمه شعبان سال گذشته، چهل و یکم به عنوان اولین کتاب نشر صاد منتشر شد اما قصه کتاب همین‌جا تمام نشد. چند ماه بعد تصمیم به تولید صوتی اثر گرفتیم. حمید بابایی گفت از وقتی مشغول نگارش داستان بودم، این کتاب را با صدای میرطاهر مظلومی می‌نوشتم. دوستانم در قناری با میرطاهر مظلومی صحبت کردند. خیلی سفت و سخت پاسخ داد که من به‌گزین هستم و در کتاب صوتی کم‌کار هستم مگر اینکه کتاب خاصی باشد. کتاب را برای میرطاهر مظلومی ارسال کردیم. چندی بعد تماس گرفت و پذیرفت که کتاب را بخواند. کتاب صوتی چهل و یکم فوق العاده شد. بهتر از آن چیزی که فکرش را می‌کردیم. انگار میرطاهر مظلومی قبل از آنکه کتاب را تولید کند، آن را هضم کرده بود.

این کتاب در طول این حدود یک سال در مجموع نسخه‌های الکترونیک و صوتی و کاغذی، بیش از ۹ هزار بار خریداری شده است و همچنین به عنوان جایزه دوم رمان بزرگسال انقلاب سال ۹۹ انتخاب شده است. به نظرم هنوز این کتاب باید خوانده شود و شنیده شود. به همین دلیل پیشنهاد می‌کنم این روزها که به نام امام زمان (عج) گره خورده است، و فرصت تعطیلات نصفه و نیمه وجود دارد، لذت مطالعه کتاب را از دست ندهید.

نسخه کاغذی، نسخه الکترونیک، نسخه صوتی، نظرات کاربران گودریدز