دختر کوچکم امشب از من «آب» میخواست. آب خواستن بچه چیز عجیبی نیست و باید استجابت شود. اما حدیثه عزیزم، آبکش اسباببازیاش را آورده بود و با اصرار و گلایه و گریه از من میخواست در این آبکش به او «آب» بدهم.
چه باید میکردم؟ هر چه گفتم نمیشود، متوجه نمیشد.
برایش آب ریختم، کمی لبانش خیس شد ولی آب زود ریخت و نتوانست سیراب شود.
خدایا!
چقدر از تو چنین خواستههایی داشتهایم و برایش اصرار و گلایه کردیم؟ عقل ناقص ما را فزونی بخش و دل مردد ما را به نور یقین روشن کن.
در این شب قدر، از همه دوستان حلالیت میطلبم و التماس دعا دارم.
سلام... چه سال عجیبی بود که هم حس میکنم به تو نزدیکتر شدهام هم دورتر. انگار عمر انسان هر چقدر که میگذرد، پیچیدگی او هم بیشتر میشود. چند ماه از تو شاید دور شدم اما چند ماه هم به تو نزدیکتر شدم؛ شاید بعضی روزها به تو نزدیکتر شدم اما بعضی روزها از تو دورتر؛ حتی محدودتر از ماه و روز، برخی ساعات هم بود که در حال نزدیک شدن به تو دچار غفلت شدم؛ حتی محدودتر: لحظه! اما غفلت مرا خرده نگیر که:
سنگینی غمت به تغافل مرا فکند لعنت به من اگر ز سرم وا کنم تو را
اصلا کرامتت آنقدر هست که حتی وقتی دور میشوم، تو نزدیک میشوی و احساس دوری نمیکنم. انگار نزدیکتر میآیی که دستم را بگیری و به سمت خدا ببری.
مجلسگرمکنهای حرفهای میگویند: «هر چه باشم از آن کسی که به تو ناسزا میگفت و به او کرامت کردی، بدتر نیستم» اما من چه بگویم که از او بدترم. آن کسی که ناسزا میگفت تو را نمیشناخت و تحت تأثیر تبلیغ معاویه و طمع پول او ناسزا میگفت اما من چه بگویم که تو را میشناسم و اطاعتت نمیکنم؟ من چه بگویم که همیشه کرامتت را دیدهام، فهمیدهام و نوش کردهام اما فراموش کردهام؟
ارباب مهربانم
نمیدانم درست است به تو بگویم ارباب یا نه؟ تو سید جوانان اهل بهشتی، من کجا و جوانان بهشتی کجا؟
ارباب بهشتیان
کرامتت را بیشتر به ما بنوشان که لایق وصلت شویم و این غم هجران پایان پذیرد. میشود همه ما شیعیان را لایق وصلت کنی:
من به تنهایی از این جام نخواهم نوشید همه اهل جهان را حسنی خواهم کرد
سلام امام من
نوشتن برای تو همانقدر سخت است که ننوشتن! نوشتن از این جهت سخت است که چه بنویسم که ذرهای لایق وجود مبارک تو باشد و ننوشتن از این جهت که به عشق تو زندهام.
میلادت که میشود انگار خودم را فراموش میکنم؛ انگار یادم میرود چقدر کمبود و کاستی دارم؛ انگار یادم میرود چقدر قصور و تقصیر دارم. گویی با یک «بالحسن الهی العفو» همه چیز نو شده -نه، از آن دسته از دیندارانی نیستم که هر رفتاری بکنم و بگویم خدا میبخشد! اما غفلت و لغزشهایم که قابل انکار نیست- میگویم نو شده چون کریمی و هر چه میخواهم نه نمیگویی و آنوقت من فکر میکنم حتما بخشیده شدهام که نه نمیشنوم:
ما از تو هیچ وقت نفرما ندیدهایم ای جملهی همیشه «بفرما»تر از همه
خودم را فراموش میکنم چون در جایی که نور هست، تاریکی به چشم نمیآید. تو نور هدایتی برای تمام دوستان و دشمنانت؛ تو از هدایت دشمنان نیز دست برنداشتی چون امام باید اینگونه باشد. گفتم دوستان و دشمنان اما مگر چند نفر کنار تو، دوست واقعی تو بودند؟ چند نفر کنارت بودند که به قول امام راحل عظیم الشأنمان «صلح تحمیلی» را پذیرفتی و گفتی اگر صلح نمیکردم یک شیعه بر روی زمین باقی نمیماند. و شیعه را زنده نگه داشتی با زمینه سازی قیام حسین علیه السلام.
برخی میگویند ما شاید دوستت نباشیم اما دشمنت نیز نیستیم. یا میگویند ما شاید شیعهات نباشیم اما محب تو هستیم؛ من اینگونه جملات رو نمیپذیرم؛ مگر محب بدون عمل به خواستههای محبوب به چه دردی میخورد؟ حب ابن عباس به درد تو خورد یا حب سلیمان صرد خزاعی به درد برادرت حسین علیه السلام؟ پشیمانی سلیمان شاید عاقبت خودش را بخیر کرده باشد اما مگر امام زمانش را زنده کرد؟
امام مهربانم
محبتی کن که حب تو در دل من، خروجی رفتاری متناسب داشته باشد. اللهم اخرج حب الدنیا من قلبی...
سختی وداع با رمضان به کنار؛ رحمت خدا هم که تمامی ندارد اما از فردا دست شیطان دوباره باز میشود و به جز نفسم باید با او هم بجنگم. چقدر توشه آماده کردهام برای جهاد اکبر؟ چقدر توانستم جلوی تبدیل شدن رمضان به وادی ظلمات را بگیرم؟
بعضا فکر میکنم چرا زندگی گاهی اوقات حسرت پشت حسرت میشود؟ حسرت فرصتهای از دست رفته! گویا حسرت فرصت رمضان از دست رفته هم به کارنامهام اضافه شده.
خدایا!
در روسیاهی من و زشتی اعمالم که بحثی ندارم اما جز خانه تو هم راهی نیست. ببخش؛ همه چیز را ببخش. حتی از عباداتم هم باید توبه کنم...
اگر توبه را بپذیری، آنوقت عید فطر من هم عید فطر میشود. آنوقت میشود منتظر عید واقعی بود که افضل الاعمال انتظار الفرج.
تا که مقیم درگه جانان شود کسی یک لحظه کافی است پشیمان شود کسی
وقتی که بخشش و کرمت بینهایت است دیگر چه جای آنکه هراسان شود کسی
آید شبی توشه یک عمر را بَرَد وقتی که بر سرای تو مهمان شود کسی
توبه کند یکی، همه بخشیده میشوند در چشم تو بس است نمایان شود کسی
مشتاقتر از تو به مناجات، بنده نیست تا چه رسد برای تو گریان شود کسی
با این همه کرم، که ز دست تو دیدهام راضی نمیشوی که پریشان شود کسی
ای کاش دلبرم به دعایم زند صدا خوب است در حضور تو عنوان شود کسی
وقتی حسین (ع) کشتی سلم و نجات ماست کی در هراس و وحشت طوفان شود کسی
* این شعر توسط حاج منصور در شب 22 ماه رمضان سال 90 خوانده شده است.
* فایل صوتی این شعر را میتوانید از اینجا دریافت نمایید.