تنها سه روز دیگر باقی مانده به سالروز انتشار بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی. بیانیهای که پس از چهار دهه پر فراز و نشیب و همراه با فداکاری ملت ایران، قرار است ما را قدمی به سوی تحقق آرمانها نزدیکتر کند.
بیانیه گام دوم به وضوح بیان میکند که تداوم انقلاب تا بینهایت است. اینطور نبوده و نیست که انقلاب با پیروزی تمام شود. ایران پس از پیروزی انقلاب، ضربات سختی بخاطر غفلت عدهای خورد که فکر کردند حالا انقلاب پیروز شده است و کار تمام شده! چه مسئولین و چه مردم. تعدادی از مسئولینی که فکر کردند با پیروزی انقلاب، دشمنی دشمن تمام میشود و بخشی از مردمی که با وجود اینکه انقلاب کردند ولی فکر کردند حال در بامداد پیروزی باید به زندگی روزمره رو بیاورند و روزمرگی که بیماری خطرناک هر انقلابی است را ارزش دانستند.
البته لطف خدا و دست قدرت الهی با مردم یار بود. در طول این چهل و یک سال، هر بار به ما القا شد که دیگر وقت استراحت و آسایش است، حادثهای باعث شد شور انقلابی زنده شود و هر زمان خمودگی و یأس سراغ مردم و فعالان انقلاب آمد، اتفاقی باعث شد که خودآگاهی انقلابی زنده شود.
مرور کنیم تاریخ انقلابمان را. مرور کنیم که در گام اول انقلاب، شهادت مطهری و بهشتی و باهنر و چمران و رجایی با همه سختی فقدانشان، چه برکاتی داشت تا بدانیم ۲ یوم الله تشییع پیکر شهید عزیزمان حاج قاسم سلیمانی و شکست ابهت نظامی آمریکا در منطقه، در سال اول گام دوم انقلاب اسلامی چه برکاتی میتواند داشته باشد.
میدانیم انقلاب وارد دومین مرحله خودسازی، جامعه پردازی و تمدن سازی شده است. مرور کنیم نهادسازیها و خدمات آنها در ابتدای انقلاب چه برکاتی داشت و فکر کنیم که سطح خدمات به مردم در گام دوم چگونه و چه میزان باید باشد و چه نهادسازیهای جدیدی برای این سطح خدمات مناسب است و کدام نهادها دیگر کارکرد گذشته خود را ندارند؟
این درست است که باید گام اول انقلاب را مبتنی بر آرمانها و خواستههای مردم ارزیابی کنیم اما حواسمان جمع باشد یک سال از گام دوم انقلاب هم سپری شد. مراقب باشیم گام دوم انقلاب، ضعفهای گام اول را نداشته باشد در حالی که نقاط قوت آن را حفظ کند. ارزیابی گام دوم انقلاب را از همین حالا شروع کنیم. مایی که نسلی هستیم که باید بار مسئولیت گام دوم انقلاب را به دوش بکشیم و چند سال بعد به مردم و تاریخ پاسخگو باشیم. گامی که لزوما چهل ساله نیست و با تلاش بیشتر میتوان زودتر به گام سوم رسید.
یک به یک رصد کنیم، فکر کنیم، حرکت کنیم و پیشرفت کنیم که در علم و پژوهش، در معنویت و اخلاق، در اقتصاد، در عدالت و مبارزه با فساد، در استقلال و آزادی، در عزت ملی و در بهسازی سبک زندگی راههای نرفته و دشوار بسیاری پیش رو داریم.
پروفسور فرهنگی از آن دسته اساتیدی است که دانشجویان علاقه زیادی به او پیدا میکنند. یک استاد با سواد، دوراندیش و متواضع. قبلا در مورد ویژگیهای شخصیتی او نوشته بودم (+). شناختی که با توجه به افزایش ارتباط با ایشان به دلیل راهنمایی رساله دکتری من عمیقتر هم شد.
چند ماه پیش افتخار داشتم که به عنوان مدیر نشر جام جم، کتاب «تاریخ تفکر مدیریت» که آخرین اثر ترجمه و اقتباس ایشان است را منتشر کنم.
چند هفته قبل خبرگزاری مهر به مناسبت انتشار این کتاب، گفتگویی با ایشان ترتیب داد و سخنان جذابی از ایشان مطرح شده که نیمی از آن به کتاب مربوط بود و نیمی از آن به ایران و آینده آن. به نظرم گفتگوی جذابی است. حالا که هر دو بخش گفتگو منتشر شده است، پیشنهاد میکنم آن را بخوانید:
بخش اول گفتگو: صفر تا صد علم مدیریت
بخش دوم گفتگو: ابدا به زندگی در جایی جز ایران فکر نمیکنم
دو سال پیش که دندانی از دخترکم پوسیده شد، رفتیم دندانپزشکی. دندانپزشک گفت: «فعلا خیلی کوچیکه و همکاری نمیکنه؛ مرتب مسواکش را بزنید و سال بعد دوباره بیاریدش.»
سال بعد که دندان بیشتری از دخترکم پوسیده شده بود، بردیم دندانپزشکی. دندانپزشک گفت: پوسیدگی جدی است. ولی کار من نیست. ببرید یک مرکز تخصصی که برای دندانپزشکی اطفال است و ترمیم را انجام دهید. کمی نگران شدیم. به یک درمانگاه تخصصی دندانپزشکی بردیم و یک مطب دندانپزشکی. گفتند: فعلا کوچک است و همکاری نمیکند. امر واجبی نیست. ببرید و سال بعد بیاورید.
دیروز دخترکم را بردیم یک درمانگاه دنداپزشکی که مخصوص اطفال بود. خانم دندانپزشک از دخترک پرسید: «اسمت چیه؟». دخترم جواب نداد. خانم دندانپزشک بلافاصله نتیجه گرفت: «این بچه همکاری نمیکنه. پوسیدگیاش جدی هست و به عصب رسیده. ببریدش بیمارستان مفید که بچه رو بیهوش کنند و کاراش رو انجام بدند».
پرسیدم: «بیهوش کنند!؟»
گفت: «نه بیهوش کامل نیست. شبیه خواب میمونه».
آمدیم بیرون و با پرس و جو به یک مطب خصوصی دندانپزشکی مخصوص اطفال رسیدیم. رفتیم به مطب. یک مطب پر از وسیلههای بازی و دفتر نقاشی و دکور متناسب با روحیه کودکان. دخترم در زمان انتظار یک نقاشی کشید و وقتی نوبت ویزیت شد، آن نقاشی را به خانم دکتر داد. خانم دکتر با روحیهای خوب گفت: «چه نقاشی قشنگی. حتما نگهش میدارم همیشه پیش خودم بمونه». خانم دکتر گفت که به عصب رسیده و جای دیگه ببرید بیهوش میکنند ولی برای بچه خوب نیست. گفتم بیهوشی یا خواب؟ گفت: «میگن خواب ولی در ایران چنین چیزی نداریم. داروی بیهوشی رو با دوز کمتر تزریق میکنند. کمک کنید که همکاری کنه که انجام بدیم. خیلی زود تموم میشه.» در اینترنت هم که اسمش را جستجو کرده بودیم به فرزی دستش اشاره کرده بودند. اعتماد کردیم.
روی یونیت دندانپزشکی که نشست، برایش پویانمایی مورد علاقهاش را پخش کردند. دخترکم خیلی خوب همکاری کرد. درد داشت و گریه میکرد ولی کار خیلی زود تمام شد.
نتیجهگیری با خودتان. چه در مورد گوش کردن به حرف پزشکهایی که حوصله همکاری با بچه را ندارند و دندان دخترکم را به این روز انداختند و چه در مورد نحوه تعامل با کودک در روزهایی که میتواند خاطره بدی برایش شود.
این روزها خبر تعطیلی کتابفروشی زیاد میشنویم؛ دوباره بحث تعطیلی کتابفروشی طهوری با قدمت 70 ساله شده است و حتی فدک 20 ساله.
طبق آمار خانه کتاب، تعداد کتابفروشیهای تهران از 200 به 170 رسیده است، فقط طی 2 سال!
کتابفروشیهای سنتی دیگر با تنفس مصنوعی لوازم التحریر و فیلم و صنایع دستی هم به سختی امورات میگذرانند.
کتابفروش حلقه واسط بین ناشر و مخاطب است و بهترین کسی که میتواند نیاز کتابخوانان را به ناشران گوشزد کند.
آموزش، پژوهش، خلاقیت و تجهیز به دانش روز، نیاز کتابفروشان امروز است، ضمن آنکه حمایت دولتی و مبارزه با قاچاق کتاب و... باید جدیتر دنبال شود.
این روزها در اطرافم انسانهایی هستند پرمطالعهتر، باسوادتر، عاقلتر، کاربلدتر، مخلصتر، خلاقتر، خوش اخلاقتر، متواضعتر، دلسوزتر.
خدا را از این بابت شاکرم. امیدوارم بتوانم کمی از هر کدامشان الگو بگیرم.