درد مردم را
نه میشود ندید گرفت
نه درست است به سخره گرفت
نه میتوان برای آن بهانهتراشی کرد
گلایه مردم بحق است
باید کنار هم باشیم و مشکلات را حل کنیم
باید یاد بگیریم وعدهای ندهیم که از پس آن برنمیآییم
و وعدههای بیهودهای که میشنویم را باور نکنیم
کسی که بخواهد و بتواند کار کند، کار میکند
نه سکوت منفعلانه میکند و نه وعده بیهوده میدهد
- اینکه جمهوری اسلامی کاستیهایی دارد، دچار بیکفایتیهایی در برخی از زمینهها هست، بعضا ریاکاران سمتهای مهم و غیرمهم را به خود اختصاص دادهاند، قابل انکار نیست و یکی از دلایل شرایط امروز است. فاصله قدرت بین مسئولین و مردم بخصوص در ۱۰ سال گذشته زیاد شده است؛ رسانههای وابسته به جمهوری اسلامی به دلایل مختلف نتوانستهاند اعتماد بخش قابل توجهی از مردم را جلب کنند؛ شرایط تحریم، اوضاع اقتصادی را خراب کرده است و منفعتطلبان با سودجویی توانستهاند تخلفهای گستردهای بکنند و دستگاه قضایی ما به دلیل عدم چابکی یا دلایل دیگر نتوانسته است به سرعت و با قدرت مقابله کند و از حجم نارضایتی مردم نسبت به بیعدالتی بکاهد.
اینکه دشمن سرمایهدار و پرقدرتی مقابل ماست و از این فاصله، نهایت بهره را میبرد هم قابل انکار نیست. اما...
- من متخصص صنعت، اقتصاد، سیاست و قضا نیستم. من مدیریت رسانه خواندهام و سالها در عرصه فرهنگ و رسانه فعالیت کردهام؛ شاید به همین دلیل این حوادث را از زاویه رسانه میبینم و شاید هم واقعا جنگ اصلی رسانهای باشد. پس از این زاویه سخن میرانم؛ هر چند هر چقدر بخواهیم در این باره، از زاویه خاصی هم بگوییم و بنویسیم حتما دچار «کاهشگرایی» میشویم و بسیاری از دلایل دیگر جا میماند.
- وقتی میتوان با یک اتفاق مانند فوت مهسا امینی، چنین جرقهای ایجاد کرد که بخش قابل توجهی از مردم، سالها از محتوای سطحی استفاده کرده باشند. مردمی که واکنشهای هیجانی، احساسی و در لحظه را به فکرورزی، بررسی و صبوری ترجیح میدهند و به این فکر نمیکنند که بعدش چه میشود.
سالها دشمنان حقیقت در همه جای دنیا تلاش کردهاند که مصرف رسانهای مردم را به سمت محتوای سطحی ببرند. چرا؟ چون وقتی محتوای سطحی مصرف میشود، مردم به جای فکرورزی، هیجانی میشوند و در لحظه، تصمیمات سطحی میگیرند. آنوقت صاحبان قدرت با رسانههای مؤثری که دارند، خودشان به جای مردم در لحظه حساس تصمیم میگیرند و افکار عمومی را آماده تصمیمات خودشان میکنند.
سواد رسانهای در ایران طبق آخرین آمار سیزده درصد است. این یعنی محتوای سطحی روی ما اثر بیشتری میگذارد. از خودتان بپرسید: در یک سال گذشته روزی چند دقیقه در اینستاگرام بودید و روزی چند دقیقه کتاب یا مقاله میخواندید یا فیلم میدیدید؟ در اینستاگرام برای چه چیزی بیشتر وقت میگذاشتید؟ برای پیگیری خبرهای زرد فلان سلبریتی، دیدن ویدئوی کوتاه طنز، فلان خبر بدون تحلیل عمیق، مد و لباس و دکوراسیون؟ یا برای اینکه یاد بگیریم چطور انسان بهتری شویم و چطور زندگی بهتری داشته باشیم و چطور ارتباط بهتری با بقیه برقرار کنیم و ...
جمهوری اسلامی که منشأ آن یک انقلاب فرهنگی بود، برای ترویج محتوای عمیق کار جدی نکرد و شاید به دلیل اینکه میخواست حجم نارضایتی اقتصادی را کاهش دهد، سرگرمیهای سطحی را در رسانهها ترویج کرد؛ اندیشمندان و عالمان جامعه توجهی به این حوزه نکردند؛ مردم هم خودشان سرگرم بودند. اما دشمن بیدار بود و خواسته خود را پیگیری میکرد و کار میکرد تا اینکه این روزها با لگد دشمن بیدار شدهایم.
اینکه عملکرد جمهوری اسلامی در بعضی از حوزهها متناسب با انتظار ما از آن نبوده است، دلیلی برای اینکه جمهوری اسلامی خوب نیست یا ضرورت ندارد یا نباید حفظش کرد، نیست. اتفاقا مردم ایران به انقلاب خود باور دارند و اختلاف بر سر آن است که شعارهای اصلی و اصیل انقلاب درست پاسداری نشده است. البته این کاستیها نباید بزرگنمایی شود و پیشرفتهایی که جمهوری اسلامی در این چند دهه ایجاد کرده، قابل انکار نیست.
- از بحث دور نشوم و یک مثال رسانهای بزنم:
اینکه رسانههای مختلف خارجی میگویند در بیانیه داعش برای قبول مسئولیت فاجعه تروریستی شاهچراغ، سیام ربیعالاول است و اصلا روز سیام نداشتیم پس کار جمهوری اسلامی است که دستپاچه آن را منتشر کرده، ناشی از همین عدم سواد رسانهای است. من بحث تقویمی ندارم که ماه قمری چطور است و ماه دیده شده یا نشده، من سخن رسانهای دارم. آیا دشمن نمیتواند همین نکته را به عمد در بیانیه گذاشته باشد و پس از آن با رسانههای قدرتمند خود به آتش آن بدمد تا اختلاف بین مردم را بیشتر کند و به ریش ما بخندد؟ در مورد سایر دلایل هم همین سوال مطرح است. گویا به سبک فیلمهای دفاع مقدسیمان هنوز دشمن را یک سری آدم احمق هوسباز مست تصور میکنیم؛ اصلا اینطور نیست. دشمن باهوشی داریم که به پیشرفتهترین ابزارها و پیشرفتهترین نظریههای علوم انسانی مجهز است و برای کلمه به کلمهای که در رسانههای قدرتمند و مؤثرش بیان میکند، قصد و عمد دارد.
- ما باید چه کنیم؟
حتما جمهوری اسلامی باید تلاش کند تا سرمایه اجتماعی خود را از طریق مدارا، گفتگو، کاهش فاصله قدرت، خدمترسانی در همه حوزهها افزایش دهد. رسانهها باید تلاش کنند، اعتماد بخشی از مردم را به خود برگردانند. اما ما مردم هم وظیفهای داریم. ما نظام ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی را از بین نبردیم که باز هم به سبک حکمرانی دیکتاتوری، همه انتظارمان از دولت و حکومت باشد. ما مردم قدرت داریم و میتوانیم خودمان باری از دوش کشور عزیزمان ایران برداریم.
معتقدم همیشه هر چیزی که بین مردم تفرقه و جدایی بیاندازد، به نفع ایران نیست. مردم عموما طرفدار عدالت هستند و آزادی اما تشخیص و مصداق آنها با هم متفاوت است؛ برای حل این اختلافنظرها اگر راهی جز گفتگو با هم پیدا کنیم، همه ضرر کردهایم. دوستیهایمان را گسترش دهیم و در گفتگوهایمان به جای تمسخر، فحاشی، جدل، برچسبزدن و امثالهم، دنبال پیدا کردن حقیقت باشیم. سعی کنیم هر خبر و تحلیلی و پیامی که میبینیم یا میشنویم را زود باور نکنیم، کمی فکر کنیم، با افراد مورد اطمینانمان مطرح کنیم و بعد در مورد آن قضاوت کنیم یا به دیگران منتقل کنیم. تلاش کنیم ساعت مطالعهمان را بالا ببریم و بدانیم در کدام کشور با چه شرایط تاریخی و جغرافیایی در حال زندگی هستیم و غرب و شرق هر کدام چه چیزی از جان ما میخواهند و چرا و چقدر؟
ما باید اول از همه خودمان به خودمان کمک کنیم و بعد چشمانتظار دیگران باشیم.
دیروز مراسم رونمایی از کتاب تاریخ تحلیلی جامعه شناسی دیوانسالاری در ایران در خبرگزاری مهر برگزار شد. این کتاب، اولین جلد از مجموعه ۶ جلدی است که پروفسور علی اکبر فرهنگی، چهره ماندگار مدیریت ایران، آن را نگاشتهاند. کتاب دسترنج ۳۰ سال پژوهش استاد فرهیختهای است که در مدیریت، ارتباطات، جامعه شناسی و ادبیات تحصیل کرده و آثار فاخر و ماندگاری در هر کدام از این رشتهها خلق کرده.
این کتاب درباره نقش دیوانسالاری در تمدن ایرانی از باستان تا کنون است و تأثیر و تأثراتی که دیوانسالاری ایرانی در طول تاریخ بر سایر تمدنها و البته در داخل تمدن ایرانی گذاشته است. جلد اول که دیروز منتشر شد، از دوره اسطورهای تا پایان خلافت امیرالمومنین علی علیه السلام را شامل میشود.
خدا را شاکرم که به من توفیق داد به عنوان ناشر چنین اثری انجام وظیفه کنم و از اعتماد استاد بزرگوارم سپاسگزارم. همانطور که در جلسه رونمایی عرض کردم امیدوارم اهالی علم و دانش و مدیریت و فرهنگ این کتاب را بخوانند و ان شالله در ادامه مسیر کشور به سمت پیشرفت راهگشا باشد.
+ خبر رونمایی در سایت نشر صاد
من یک آدم ساده هستم. سواد آنچنانی ندارم اما نسبت به جامعه و اطرافم مسئولیت دارم. نه هیچوقت جرأت مبارزه داشتهام، نه قدرتش را. نه میدانم سردار فلانی آدم خوبی بوده یا نه. نمیدانم توی سوریه داریم گند میزنیم یا از مرزهایمان دفاع میکنیم.
من یک آدم ساده هستم که دختری یازده ماهه دارم. دیروز در تمام مدتی که همه از جنگ صحبت میکردند، او با دستمال بازی میکرد و از ته دل میخندید. دلم نمیخواست بدانم کدام طرف بحث درست میگوید، فقط دلم میخواست بدانم خندههای دخترم تا چند وقت دیگر ادامه دارد. آخر میدانید چه اتفاقی افتاده است؟
سالها پیش سر و کله یک آدم شیک و اتوکشیده و ادکلن زده، با کلی پول و ثروت و تکنولوژیهای پیشرفته آن سر شهر پیدا شد. این آدم با اینکه ادعای مدرن بودن و گوگولی بودن داشت ولی نوچههای زیادی برای خودش استخدام کرده بود که هر از گاهی به یک محله میرفتند و مردم آن محله را اذیت و آزار میکردند. به محله ما هم آمده بودند. یک نوچه در محله ما گذاشته بودند که اتفاقا آن هم اتوکشیده و ادکلن زده بود ولی نه میگذاشت کسی حرفی بزند و نه میگذاشت کسی جز خودش در محله برو و بیا داشته باشد مگر آنکه با او دوست میشد. همه ثروت اهالی محله را میگرفت و تقدیم میکرد به آن آدم شیک آنطرف شهر.
یک روز پیرمردی که چیزی برای خودش نمیخواست، جلوی او ایستاد و جوانان دل به پیرمرد دادند و او را از محله بیرون کردند و خواستند خودشان محله خودشان را اداره کنند و به هیچ آدم شیکی آنطرف شهر باج ندهند.
آن آدم شیک آنطرف شهر بیکار نبود. به محله ما توسط نوچههایش حمله کرد اما نگذاشتیم وارد شود. دور تا دور محله ما را محاصره کرد، هم نظامی و هم اقتصادی. به سختی افتادیم. آب و نان کم داشتیم ولی حاضر نبودیم هیچ آدم شیکی به ما زور بگوید. رفت سراغ محلههای دیگر و به آنها حمله کرد. مردم آن محله دوستان ما بودند. از خردسالی با آنها گل کوچک بازی میکردیم و گرگم به هوا. رفتیم کمکشان. هم بخاطر اینکه انسانیت حکم میکند، هم بخاطر اینکه به هر حال اگر محلههای اطراف ما رو میگرفت بعدش نوبت ما بود.
پیرمرد فوت کرده بود ولی شاگردان پیرمرد بودند. یکیشان رفته بود از این محله به آن محله و وقتی که نوچههای همان آدم شیک ادکلن زده، سر زن و بچه و پیر و جوان محلههای دیگر را میبرید و ثروتشان را غارت میکرد و محلهشان را بمباران میکرد به آنها کمک کرد. یک روز حتی به محله ما هم آمدند. به ساختمان ما. تیراندازی کردند. همه محله ترسیده بودند و میگفتند نکند آن آدمهای وحشی که از انسانهای شیک اتوکشیده سلاح و پول و اطلاعات میگرفتند وارد محله ما شوند.
گذشت. آن وحشیها را از بین بردیم. همه با هم. ما که در محلههای ضعیف شهر بودیم و به ما میگفتند امل و عقب افتاده. وحشیها وارد محله ما نشدند و آن آدم شیک اتوکشیده ادکلن زده ناراحت بود که چرا نتوانسته هنوز محله ما را برای خودش کند. با خودش فکر کرد شاید همان شاگرد پیرمرد را از بین ببرد، راه برایش باز میشود. آخر میدانی انسانهایی هستند در محله ما که فکر میکنند هر کسی شیک و پولدار باشد لابد خیلی پیشرفته است. مداوم دوست دارند به او نزدیک شوند تا خودشان هم ماشین آخرین مدل سوار شوند و در رفاه زندگی کنند. امید آن شروری که دیگر ظاهرالصلاح هم نیست و شبیه دیوانهها رفتار میکند به این نوع آدمهاست.
من نگران خنده دخترم هستم. من ساده. من بیسواد ولی من مسئولیت پذیر. من که عادت کردم به کم آبی و نان سفت. اما دوست دارم دخترم همیشه بخندد. همیشه. دنیا گرد است و بنی آدم اعضای یکدیگر. میدانم خنده از ته دل همان خنده پایدار است. خنده از سر سرخوشی و بیخیالی نیست. خنده پایدار وقتی اتفاق میفتد که در هیچ محلهای سر هیچ کسی را نبرند، به خانه هیچ کسی حمله نکنند و به زور از کسی دزدی نکنند. این هم وقتی اتفاق میفتد که بشناسیم کدام گرگی دستانش را سفید کرده است و از لای در نشان داده که ما را گول بزند؛ گرگی که دیگر ابایی از گرگ بودن هم ندارد. میکشد و میگوید من کشتم و اگر کسی بخواهد بگوید حق نداری در محله ما باشی، باز هم میکشم!
دخترم همیشه وقتی دلبری میکنی، قربان صدقه ات میروم. باز هم میگویم حاضرم بمیرم ولی گرگ را از بین ببرم که تو همیشه از ته دل بخندی.