دو سال از دهه چهارم زندگیام تمام شد؛ دههای که برای خودم به صورت ویژه تعریف کردهام تا خیلی کارهای مهمی در آن انجام دهم. انگار همین چند هفته پیش بود که برچسب دهه چهارم زندگی را در این وبلاگ ایجاد کردم اما دو سال گذشته است!
امروز تولد ۳۲ سالگیام است. ۳۲ سال پیش در شب ششم محرم به دنیا آمدم و نامم قاسم شد. پس از ۳۲ سال باز به ماه محرم رسیدهام اما این بار اوضاع متفاوت است. این بار مجموعهای از اعمال و رفتار و اعتقادات دارم که نمیتوانم مانند قاسم بن الحسن علیه السلام مطمئن بگویم مرگ در راه خدا برایم از عسل شیرینتر است.
یک سالی که گذشت سال خوبی بود نسبت به سال اولی که از این دهه گذشت. بدیهای کمتری داشتم و مراقبت بیشتری؛ اما حتما مطلوب نبود. شاید در پایان سال دوم از دهه چهارم بتوانم نمره دو از ده را به خودم بدهم.
جهان و شرایط محیطی پیچیده است و نفس پیچیدهتر. مسئولیتها روز به روز سنگینتر میشود و عقبماندگیها بیشتر... قو علی خدمتک جوارحی.
بچه که هستی دوست داری زودتر بزرگ شوی، مستقل شوی و همانطوری زندگی کنی که فکر میکنی درست است. جوان که هستی دوست داری باز کمی بزرگتر شوی و عاقلتر تا دیگر از دست خامیهای این سالها حرص نخوری یا وقتی به کارهای گذشته خودت فکر میکنی به خودت نخندی.
کم کم به جایی میرسی که نگران میشوی و میگویی انگار عمرم از نیمه گذشته است. پس کی باید کاری کنم؟
سن که از ۳۰ میگذرد کم کم این نگرانی شروع میشود یا لااقل برای من شروع شده است: دهه چهارم زندگی. بحران چهل سالگی برای مردها گویا کمرنگتر در ۳۰ سالگی هم رخ مینمایاند یا آغاز میشود و شاید در ۴۰ سالگی اوج آن را تجربه میکنند. هنوز به آنجا نرسیدهام که بدانم کدام است.
هر چقدر هم در گوشات بخوانند که ۴۰ سالگی تازه اول چلچلی است، و تازه تو تا آنجا هم سالها راه داری، گوشات نباید بدهکار این حرفها شود. باید این دهه را دهه ثمردهی بدانی و همه کژیها و کاستیها را بزدایی.
پیامرسان اسکایپ در ورژن چند ماه پیش خود روباتی اضافه کرده است که عکس چهرهات را ارسال میکنی و به تو میگوید چند ساله به نظر میرسی. ای کاش روباتی بود که میگفت عقلت چند ساله شده است. ای کاش روباتی بود و میگفت چقدر از مسیر سیر الی الله را طی کردهای. اینها به سن و سال نیست. دیدهام که حتی دهه هفتادیها هم چگونه مرد شدند و جهاد کردند و رفتند. آنها نیاز نداشتند که ۸۰ ساله شوند، سرعتشان آنقدر بود که مسیر را زودتر طی کردند.
فکر میکنم که این روبات وجود دارد. امام راحل عظیمالشأنمان یاد داده که هر وقت میخواهی بدانی کجای کاری، خودت را، اعتقادات و ایمانت را و اعمالت را به قرآن شریف عرضه کن. پس ببین چگونهای؟
روزهای آخر سال، مشغلهها بیشتر است. هم در شغلت، هم در زندگی خانوادگیات و هم در خلوت شخصی خودت با شخصیتت. اینکه چند چندی با خودت و چند قدم در یک سال گذشته برداشتهای و قدمهایت در مسیر درست بود یا کژراهه بود؟ یا اگر قدم درست بود، اتفاقی بود یا عامدانه و با برنامه ریزی قبلی؟
روزهای آخر سال تعداد کارهایی که تیک میخورد در لیست کارهایت بیشتر میشود اما آیا واقعا بهرهوریات بالا رفته یا فقط تند تند تکلیف را از سر خودت باز میکنی؟
روزهای آخر سال در زمان جوانی، کمخوابی دارد و سعی میکنی با مدیریت زمان انرژیات را درست مصرف کنی.
اما روزهای آخر عمر چطور؟
روزهای آخر عمر در جوانی است یا در پیری؟ اگه در پیری باشد آیا رمق تند تند تیک زدن کارها و عقب ماندگیها را داری؟ اگه در جوانی باشد، میدانی اسفند عمرت چه روزهایی است؟
عمرم در حال گذر است و فرصت محدود... شاید به اندازه یک صبح دیگر...
اولویت چیست؟ کدام است؟ تکلیف را باید با خود روشن کرد.
در حال تغییر و تحول جدی در برخی امور روزمره هستم.
چگونگی استفاده از زمان و مجبور کردن خود به کارهایی که مدتها بلکه سالها عقب افتاده یکی از این تغییرات است.
یکی دیگر از تغییرات که قبلا به صورت نصفه و نیمه انجام میشد و هفتهای بود و هفتهای دیگر نبود، ثبت تمام اتفاقات است به منظور بررسی در پایان مدتی معلوم برای اصلاح.
اما تمام این تغییرات باید با یک بینش و زاویه دید مناسب همراه باشد. آن نگاهی به آینده که فتح نشانها را هموارتر کند باید در تمامی این تغییرات جاری باشد.
امید است که راه درست بروم و از روش درست.
داشتم بایگانی 10 سال گذشته را میخواندم؛ بایگانی مربوط به کلیدواژه تو. انگار این 32 مطلب گذشتهای که راجع به تو نوشتهام، هر سال دورتر شدهام و دورتر. هر سال از هجر تو کمتر سوختهام و بیشتر ساختهام. چرا به این سو میروم؟ هر سال حتی اگر دانستههایم بیشتر شده باشد اما عملم کمتر شده. به بیابانی رسیدهام که شاید 10 سال پیش فکرش را هم نمیکردم؛ فکرش را هم نمیکردم چنین اعمالی از من سر بزند. منی که ده سال پیش میگفتم انقدر خوب زندگی میکنم که به همه بفهمانم شیعه امام حسن بودن چقدر خوب است:
من به تنهایی از این جام نخواهم نوشید همه اهل جهان را حسنی خواهم کرد
تکراری شده است شیرینزبانیهایی که هر سال از مناجاتهای خداوندگار مناجات و زینت عابدان یاد گرفتهام. دوباره نمیخواهم بگویم که به کریمی تو نگاه میکنم نه به اعمال خودم!
باید بگویم:
تو راه دادی مرا به خانه، مرا خریدی به هر بهانه ولی دوباره شکسته توبه، گنه نمودم چه ناشیانه
ارباب کریمم!
اگر سال پیش نوشته بودم گاهی به تو نزدیک شدهام و گاهی از تو دور اما این یک سال اخیر کمتر روزی بود که به تو نزدیک شده باشم.
نمیدانم چه شد که یاد این خاطره در بقیع افتادم. یادت هست روز دومی که پا به بقیعت گذاشتم؟ مفتی وهابی کنار قبر تو به تو توهین میکرد. میگفت: «چرا از حسن بن علی حاجت دارید؟ اگر شما با مدیر شرکت رفیق باشید، سراغ پارتی میروید یا مستقیم پیش مدیر شرکت میروید؟ خدا رفیق شماست و از رگ گردن به شما نزدیکتر است، از خدا بخواهید. حسن بن علی پودر شده است. حسن بن علی در طول زندگانیاش یک کلمه به فارسی سخن نگفته و فارسی بلد نیست که حاجت شما را بفهمد!»
تحجر و جمود فکری به او اجازه نمیداد که بفهمد انسان کامل یعنی چه. میخواستم جواب بدهم اما روحانی کاروانمان توصیه اکید کرده بود که روی کاروان دانشجویی حساس هستند و وارد گفتگو نشوید. پیرمردی از میان زائرین شیعه رو کرد به آن مفتی وهابی و یک سوال کرد: «مگر نمیگویی واسطهای نیاز نیست؟ پس خدا چرا خودش ما را هدایت نکرد و پیامبر فرستاد؟»
طنین صلوات که ناخودآگاه از میان جمعیت بلند شد، فهمیدم که هیچوقت شیعیان خود را تنها نمیگذاری. تو خود چراغ هدایتی که از شیعیانت خواستی چراغ هدایت باشند. *
اگر شیعه هستم باید عمل کنم به دستورات و شیوه زندگیات. اگر این 10 سال گذشته از تو دورتر شدم اما این دهه آینده که به چهل سالگی میرسم باید روز به روز به تو نزدیکتر شوم. این اولین سالروز ولادت تو در دهه چهارم زندگی من است. میخواهم به تو نزدیکتر شوم اما قبل از آن که چراغ هدایتت مرا به سوی سعادت رهنمون کند، نیازمند برآورده شدن یک حاجت هستم. میشود امشب واسطه برآورده شدن یک حاجت من شوی؟ میشود «الهی العفو» مرا آمین بگویی؟
----------------------------------
* امام حسن مجتبی علیه السلام: کونوا اوعیه العلم و مصابیح الهدی (ظرف دانش باشید و چراغ هدایت)