پژوهشگر

وبلاگ شامل دو بخش عمده است: یکی نوشته‌های فرهنگی، علمی، شخصی و سیاسی من و دیگری «نقل قول» که در آن به فرازهایی از کتبی که در حال مطالعه آن هستم پرداخته‌ام. در برگه «درباره من» نیز می‌توانید از من بیشتر بدانید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

به همت #نمافر، به همراه #حامد_کنی در مورد «مسائل صنعت #کتاب در ایران» صحبت کردیم، از قبیل: 
عدم نگرش دانش‌محور به این صنعت، فقر داده و اطلاعات آماری، غلبه نگاه کالاانگارانه در تولیدکنندگان، کاهش میزان تقاضای کتاب به دنبال افزایش قیمت آن، ابهام جایگاه یارانه کتاب در قیمت نهایی آن، کثرت آثار ترجمه‌ای در بازار نشر و عدم استفاده کافی نویسندگان ایرانی از قابلیت کتاب الکترونیکی. 

مشاهده ویدئوی کامل این گفتگو را از آپارات ببینید.
* این گفتگو چند ماه پیش ضبط شده بود و امروز به مناسبت #نمایشگاه_کتاب منتشر شده است.

 

 

  • قاسم صفایی نژاد

عصر روز گذشته، جمعه ۱۴ اردیبهشت بازدیدی از #چاپخانه کتیبه داشتم که همکارانم در روزهای تعطیل هم مشغول #چاپ کتب انتشارات علمی و فرهنگی برای #نمایشگاه_کتاب هستند. خدا قوت گفتم به دلیل تلاششان و همراهی‌شان در شرایط سخت انتشارات و سعی کردم به سهم خودم تشکر کنم.

الحمدالله بیش از ده عنوان کتاب چاپ اول کودک و بزرگسال برای نمایشگاه کتاب در حال آماده‌سازی است و بسیاری از کتب پرفروش قدیمی در حال تجدید چاپ. 

روزهای اولی که در انتشارات علمی و فرهنگی، قبول مسئولیت کرده بودم به همین چاپخانه سر زده بودم. روزهای ابتدایی #زمستان بود و سوله‌های چاپخانه از شدت سرما قابل تحمل نبود. کارگران با چند لایه لباس مشغول کار بودند ولی مگر می‌توان چند ساعت در روز تحمل کرد یا مگر #صحاف می‌تواند با دستکش، صحافی کند؟
 از مدیر وقت چاپخانه سوال کردم که سیستم گرمایشی چرا روشن نیست؟ گفت: سیستم خراب است و پانصد میلیون تومان هزینه تعمیر آن می‌شود که نقدینگی موجود نیست. گفتم چند وقت است سیستم گرمایشی خراب است؟ گفت امسال روشن نشده است و با همین چند #بخاری_نفتی سوله‌ها گرم می‌شود! بخاری‌هایی که دود آن، احتمالا برای تنفس کارگران هم ضرر داشت. 
گفتم چرا تا به حال فکری نکردید؟ گفت کاری نمی‌توانیم بکنیم بدون نقدینگی. فقط در حال رایزنی برای گازکشی هستیم تا بتوانیم برای سال‌های بعد کاری کنیم.

برگشتم به دفتر و سخت مشغول فکر شدم که چه کاری می‌توانم برای همکارانم بکنم؟
نیم ساعت نگذشته بود که #مسئول_دفتر وقت آمد و یک سوییج خودرو تحویل داد. گفتم این سوییچ برای چیست؟ گفت: این سوییج خودروی شاسی‌بلند سوزوکی است که تحویل سرپرست قبلی انتشارات بوده است و الان سوییچ را فرستادند.
گفتم سوییچ را تحویل معاونت اداری مالی بدهید تا بفروشند و چاپخانه را گرم کنند.

دقایقی بعد معاون اداری مالی وقت به اتاق آمد و گفت: می‌خواهید سوزوکی را بفروشید؟ 
گفتم سوزوکی به چه درد می‌خورد وقتی سایرین در سرما یخ می‌زنند و نقدینگی وجود ندارد؟
گفت: فروش اموال جزو اختیارات مدیرعامل نیست. 
گفتم: مجوز هیات مدیره و مجمع با من. شما مقدمات مزایده را آماده کن.
گفت: مزایده نمی‌توانیم برگزار کنیم. 
گفتم: چرا؟
گفت: سامانه ستاد دولت به دلیل منقضی شدن هیات مدیره، ماه‌هاست قفل شده و امکان برگزاری مزایده وجود ندارد. ابتدا باید مشکلات ثبت #روزنامه_رسمی را مرتفع کنیم!

دیدم مشکلات بسیار عمیق‌تر از آن چیزی است که بتوان فکر کرد. بی‌تدبیری و بی‌مسئولیتی بلای جان قدیمی‌ترین نشر ایران است. 
چند روز بعد با کمک دوست عزیزی، به وسیله هیتر، چاپخانه موقتا گرم شد تا پس از حل مشکلات زیرساختی، مشکلات چاپخانه هم به شکل زیرساختی حل شود. مشکلات زیرساختی که البته عمق آن، اصلا عادی نیست. 

#تجربه_نگاری:
در قبول مسئولیت هر شرکتی، حتما توجه داشته باشید که #روزنامه_رسمی و  #صورت_مالی شرکت را کامل مطالعه کنید. اگر پس از مطالبه صورت مالی، به شما گفتند: «صورت مالی وجود ندارد و خودت باید آماده کنی ولی  چون شرکت دولتی است و نظارت وجود داشته است، خیلی سریع با تلاش می‌توانی مسائل را حل کنی.» به هیچوجه حتی از معتمدین و دوستان هم قبول نکنید. اگر شرکتی صورت مالی نداشت یا سالها ثبت روزنامه رسمی آن انجام نشده بود، یعنی گره‌های کوری وجود دارد که با دست عقل و تدبیر به تنهایی حل نمی‌شود و حتما نیازمند همدلی، صبوری و رایزنی فراوان است.

  • قاسم صفایی نژاد

روزهای اولی بود که مسئولیت #انتشارات علمی و فرهنگی را پذیرفته بودم. متأسفانه از سمت فردی که حدود شش ماه سرپرستی انتشارات را به عهده داشت، هیچ چیزی تحویل نشده بود؛ نه گزارشی وجود داشت و نه سامانه‌ای تحویل شد و نه احتمالا ساماندهی و مدیریتی در طی آن ماه‌ها اتفاق افتاده بود. 
زمینه به شدت برای #شایعات فراهم بود، چرا که هیچ سند مکتوبی در اختیار قرار نگرفته بود. باید بین گفته‌ها و شنیده‌ها از زوایای گوناگون توسط افراد مختلف، واقعیت را کشف می‌کردم. 
یکی از نقل قول‌های متواتر این بود که برخی از نویسندگان و مترجمان بزرگ، خواهان فسخ قرارداد با انتشارات هستند و دلیل آن تغییرات پی در پی مدیریتی است و احساس بی‌ثباتی است. 
استاد #شفیعی_کدکنی یکی از آن بزرگان بودند که #کتاب #گزیده_غزلیات_شمس ایشان از اواخر دهه چهل شمسی در انتشارات‌ چاپ شده و بارها تجدید چاپ شده است. 
یک روز، جناب آقای پژوم که در آن زمان مسئولیت فروشگاه گلفام را برعهده داشتند، خبر دادند که استاد شفیعی کدکنی قرار است سری به #موقوفات_ایرج_افشار بزند و فرصت دیدار از طریق پدر ایشان، مهیا است. 
از این اتفاق استقبال کردم و خدمت ایشان رسیدم تا ایشان را از فسخ قرارداد منصرف کنم. 
در همان ابتدای دیدار، قبل از آنکه از طرف من خواسته‌ای مطرح شود، بزرگوارانه چند سوال پرسیدند و با پیدا کردن مشترکاتی مانند #دانشگاه_تهران، گفتند: تا وقتی شما هستید، قراردادم را فسخ نمیکنم. 
#تجربه_نگاری: 
گاهی اوقات بدون هزینه زیاد و با توجه و ایجاد این حس در بزرگان که قدر شما دانسته می‌شود و همه تلاشمان را برای انجام امور به‌کار خواهیم گرفت، می‌توان سرمایه‌ای را حفظ کرد. آنها انقدر بزرگوار هستند که حتی نیاز به بیان خواهش از سمت ما وجود ندارد و خودشان بهتر از ما حواسشان به سرمایه‌های ملی مانند انتشارات علمی و فرهنگی است و هیچوقت منافع شخصی خودشان را به منافع ملی ترجیح نمی‌دهند.

 

  • قاسم صفایی نژاد

تجربه‌نگاری نوعی مستندسازی تجربیات عملی است که علاوه بر اینکه ثبت وقایع را انجام می‌دهد، می‌تواند به اشتراک‌گذاری دانش ضمنی تولید شده و تبدیل آن به دانش صریح یاری‌گر باشد. 
از روزی که مسئولیت انتشارات علمی و فرهنگی را به عهده گرفتم (یعنی ۲۱ آذر ۱۴۰۱) تا به امروز نزدیک به ۵۰۰ روز می‌گذرد. ۵۰۰ روز چالشی با شرکتی که در هیچکدام از ساحت‌های سازمانی مانند «مالی»، «رشد و یادگیری»، «بازاریابی و ارتباط با مخاطبان»، «فرآیندهای داخلی» و از همه مهمتر مأموریت اصلی شرکت یعنی «محتوا» نه تنها وضعیت مناسبی را سپری نمی‌کرد، بلکه حتی شفافیتی در مورد وضعیت آن وجود نداشت. 
اسناد مالی ماه‌ها بود ثبت نشده بود و بدهی‌های شرکت مشخص نبود؛ وضعیت حقوقی شرکت در وضعیتی غیرقابل تصور بود که هیچ بانکی حاضر به همکاری با شرکت نبود، سامانه ستاد دولت برای برگزاری مناقصه و مزایده قفل بود و امور ابتدایی شرکت‌داری سال‌ها بود در آن انجام نشده بود؛ سامانه‌ای برای مدیریت محتوا وجود نداشت؛ بانک اطلاعاتی از کتب و قراردادها وجود نداشت و ....
به نظرم رسید که تجربه‌نگاری در چنین شرکتی که قدیمی‌ترین و احتمالا پردارایی‌ترین نشر ایران است، می‌تواند حداقل برای فعالان نشر جذاب باشد.  
ان شالله به مرور روزهای تلخ و شیرینی که در این مدت تا روز پایانی که عهده‌دار این مسئولیت هستم، منتشر خواهد شد.

  • قاسم صفایی نژاد

یکی از مهم‌ترین وظایف مدیران راهبردی و ارشد در یک سازمان، توجه به تغییرات محیط بیرونی آن است. مدیران باید توجه کنند که در چه صنعتی در حال فعالیت هستند و در #آینده باید چه برنامه‌ای اتخاذ کنند؟

انتخاب #صنعت یکی از مهمترینِ این موارد است. ممکن است سازمانی در یک صنعت و سازمانی دیگر در چندین صنعت فعالیت کند تا اثرگذاری خود در جامعه و خلق ثروت را بیشتر کند. مثلا #انتشارات بارنز اند نوبل با تولید کتابخوان #نوک علاوه بر صنعت کتاب، وارد صنعت سخت‌افزار هم شد. یا #آمازون علاوه بر صنعت #کتاب و #سخت_افزار در فروش خدمات اینترنتی با #مایکروسافت و در خرده فروشی آنلاین با #والمارت رقابت می‌کند.

تفکر محافظه‌کار و دور از خلاقیت، همیشه توصیه می‌کند که در همان صنعتی که حضور داشتی باقی بمان و بازار جدیدی برای خودت درست نکن اما تفکر خلاق همیشه به دنبال اثرگذاری بیشتر و تعامل بیشتر با جامعه مخاطبان خود است.

این امر به ویژه در صنعت رسانه از اهمیت بیشتری برخوردار است. صنعت رسانه، به دور از خلاقیت باید منتظر مرگ خود باشد.

  • قاسم صفایی نژاد