بر سالک راه آخرت «مراعات» احوال ادبار و اقبال نفس لازم است؛ و چنانچه از حظوظ نباید مطلقاً جلوگیرى کند که منشأ مفاسد عظیم است، نباید در سلوک از جهت عبادات و ریاضات عملیّه به نفس سختگیرى کند و آن را در تحت فشار قرار دهد؛ خصوصاً در ایّام جوانى و ابتداء سلوک که آن نیز منشأ انضجار و تنفّر نفس شود و گاه شود که انسان را از ذکر حقّ منصرف کند.
و در احادیث شریفه اشاره به این معنى بسیار است، چنانچه در کافى شریف است که حضرت صادق فرمودند: «من در ایّام جوانى جدیت و اجتهاد در عبادت نمودم، پدرم به من فرمود: «اى فرزند کمتر از این عمل کن، زیرا که خداى عزّ و جّل وقتى که دوست داشته باشد بندهاى را، راضى شود از او به کم.»»
آداب الصلوه، صفحه 27
نویسنده: امام خمینی (ره)
عزیزم، تحصیل کمال و زاد آخرتْ طلب و جدیت میخواهد و هر چه مطلوب بزرگتر باشد، جدیت در راه آن سزاوارتر است؛ البته معراج قرب الهى و مقام تقرّب جوار ربّ العزة با این حال سستى و فتور و سهل انگارى دست ندهد؛ مردانه باید قیام کرد تا به مطلوب رسید. شما که ایمان به آخرت دارید و آن نشئه را نسبت به این نشئه طرف قیاس نمیدانید، چه در جانب سعادت و کمال یا در جانب شقاوت و وبال، چه که آن نشئه عالم ابدى دائمى است که موت و فنا ناپذیر است، سعیدش در راحت و عزّت و نعمت همیشهایست آن هم راحتى که در این عالم شبیه ندارد، عزّت و سلطنتى الهى که در این نشئه نظیر ندارد، نعمتهایى که در متخیّله کسى خطور ننموده است، و همین طور در جانب شقاوت آن که عذاب و نقمت و وبالش در این عالم نظیر و مثل ندارد، و راه وصول به سعادت اطاعت ربّ العزّة است، و در بین اطاعات و عبادات هیچ یک به مرتبه این نماز که معجونى است جامع الهى که متکفّل سعادت بشر است و قبولى آن موجب قبولى جمیع اعمال است نمىباشد، پس باید در طلب آن جدیت تامّ نمایید و از کوشش مضایقه نکنید و در راه آن تحمل مشاقّ نمایید، با آنکه مشقّت هم ندارد بلکه اگر چندى مواظبت کنید و انس قلبى حاصل شود، در همین عالم از مناجات با حق لذّتها مىبرید که با هیچ یک از لذّات این عالم طرف نسبت نیست؛ چنانچه از مطالعه احوال اهل مناجات با حق این مطلب روشن شود.
آداب الصلوه؛ صفحه 15
نویسنده: امام خمینی (ره)
من کیستم که لطف خود ابراز میکنی در را نیامده به رویم باز میکنی
من چوب قهر کردن خود را نخوردهام از بس میآوری و مرا ناز میکنی
اول تویی همیشه که لبخند میزنی اول تویی همیشه که آغاز میکنی
من یک گناه کردهی گردن شکستهام آیا مرا دوباره سرافراز میکنی
بگذار خوب گریه کنم از خجالتت امشب که باز در به رویم باز میکنی
گفتم پرم شکسته، به دردت نمیخورد گفتی دلت شکسته و پرواز میکنی
من آدمم، یقین میکنم که باز با یک حسین (ع) در دلم اعجاز میکنی
* این شعر توسط حاج منصور ارضی در شب 7 رمضان سال 90 خوانده شده است.
* فایل صوتی این شعر را میتوانید از اینجا دریافت نمایید.
هر جا سخن از خاک دری هست، سری هست هر جا تب عشق است، دل در به دری هست
دیروز گدایان همه دنبال تو بودند هر جا که شلوغ است، یقیناً خبری هست
اجداد من از دیر زمان عاشق عشقند دیدید که در طینت ما هم هنری هست
بازار مرا با قدمت گرم نکردی یک چند غلامی که بیایی ببری هست
در غیبت شه، روی به شهزاده میآرند صد شکر که در خانه آقا، پسری هست
هر جا قد و بالای رشیدی است، یقیناً دنبال سرش نیم نگاه پدری هست
یا حضرت ارباب،دمت گرم و دلت شاد یا حضرت ارباب کرمخانهات آباد
داریم همه محضر تو عرض سلامی تو شاهی و ما نیز هر آنچه تو بنامی
تا خانهی آباد شما بندهپذیر است نامردترینم نکنم میل غلامی
ای قامت قد قامت تو عین قیامت قربان قدت صد قد و بالای گرامی
تشخیص تو سخت است علی یا که رسولی پس لطف بفرما و بفرما که کدامی؟
تو مفترضالطاعهترین واجب مایی هر چند امامت نکنی، باز امامی
هر کس که هوای پدری داشته باشد خوب است که همچین پسری داشته باشد
انگار رسول است، نمایی که تو داری انگار بتول است ،صدایی که تو داری
بد نیست که هر روز عقیقه بنمایی با این قد انگشتنمایی که تو داری
باید که برای تو کرمخانه بسازند از بس که زیاد است گدایی که تو داری
از شش جهت کعبه دل لطف تو جاری است از سفرهی پر جود و سخایی که تو داری
تو آنقدر از خویشتن خویش گذشتی که منتظر توست، خدایی که تو داری
کاری نکن ای دوست مرا از تو بگیرند بگذار که عشاق به پای تو بمیرند
ای سیر کمالات همه تا سر کویت ای آب فرات لب من آب وضویت
ابن الحسنت گفته حسین، بس که کریمی مانند حسن جود بود عادت و خویت
عالم همه حیران ابوالفضل و حسینند ماتند ابوالفضل و حسین از گل رویت
پایین قدمهای حسین جای کمی نیست جا دارد اگر غبطه خورد بر تو عمویت
اینقدر مزن آب به سرخی لب خود حیف است که پیچیده شود اینهمه بویت
حیف از تو مرا عبد و غلام تو بدانند باید که مرا عبد غلامان تو خوانند
ای زادهی زهرا جگرت میرود از دست امروز که دارد پسرت میرود از دست
ای کاش که بالای سرش زود بیایی گر دیر بیایی ثمرت میرود از دست
بد نیست بدانی اگر از خیمه میآیی با دیدن اکبر کمرت میرود از لطیفیاندست
افتادنت از زین پدرت را به زمین زد برخیز وگرنه پدرت می رود از دست
برخیز که عمه نبرد دست به معجر برخیز به جان من و این عمهات، اکبر
* این شعر توسط حاج منصور در شب میلاد علی اکبر (ع) خوانده شده است.
* شاعر: علی اکبر لطیفیان