ولنگاری رسانهای!
* این یادداشت در شماره 28 روزنامه صبح نو منتشر شده است.
آزادی آرمان شکوهمند بشری است. هنگامی که افراد از آزادی صحبت میکنند، تفاسیر و مفاهیم مختلفی از آن را مدنظر قرار میدهند. طیف گسترده مفهوم انتزاعی آزادی، سبب شده است که پیرامون آن از اقوال گوناگون بحثهایی صورت پذیرد. آزادی بیان و آزادی مطبوعات ضمن آنکه درگیر همین مسئله است، در جوامع گوناگون به اشکال مختلف مورد مواجهه قرار میگیرد: جوامعی که ادعای آزادی کامل برای مطبوعات دارند، جوامعی که گاهی دچار اختناق مطبوعاتی میشوند و غالبا میان این دو و البته خودسانسوری مطبوعاتی!
تاریخ بحث آزادی مطبوعات با تاریخ صنعت چاپ و نوع مواجهه دولتها و اقتصاد حاکم بر نظامها در جوامع غربی شروع میشود. از آنجا که کشورهای غربی در توسعه مطبوعات پیشکسوت بودهاند، تجربیات و تعاریف «آزادی مطبوعات» بیشتر یک گفتمان غربی است.
از جنبه نظری، سالها آزادی مطبوعات در غرب با آزادی ناشران، روزنامهنگاران، نویسندگان و صاحبان شرکتهای بازرگانی در بیان و انتشار عقاید و اخبار مدنظر مترادف بود. در ابتدای قرن بیستم، آزادی مطبوعات با مشکل بزرگی مواجه شد و آن خود آزادی بیان و اندیشه نبود، بلکه عدم توانایی شهروندان در تکثیر و به ویژه توزیع عقاید و افکار و اندیشههایشان بود که تحت وضعیت سیاسی، اقتصادی و فناورانه روز محدود شده بود. در واقع کسی میتوانست آزادی بیان داشته باشد که یا صاحب رسانههای بزرگ باشد یا با آنان همفکر باشد وگرنه نمیتوانست حرف خود را حتی به بخشی از مردم برساند.
غربیها بیکار ننشستند و با انتشار گزارش «کمیسیون آزادی مطبوعات» در آمریکا در سال 1947 خود را نقد کردند؛ گزارشی که میتوان آن را در سه نکته خلاصه کرد:
1. این سروصدا، سروصدای مردم نیست. 2. مطبوعات در خدمت مردم نیستند، بلکه در خدمت صاحبان و جناحهای سیاسی و اقتصادی هستند. 3. آزادی مطبوعات، آزادی و حق انتشار روزنامه و مجله نیست، بلکه حق مردم در سودمند بودن محتویات آنها در جامعه است.
در دهههای اخیر دانشمندان غربی با ایجاد فناوریهای جدید تولید و توزیع پیام راههای جدیدی برای آزادی بیان باز کردند که البته از بعضی جهات به آن نقدهایی وارد است. اما سؤال اینجا است که حتی اگر قرار باشد از آنها الگوپذیری کنیم، آیا وضع آزادی مطبوعات در کشور ما به حال کشور مفید است؟ به نظر میرسد که طرح چند پرسش میتواند در این راه به ما کمک نماید:
- آیا رسانههای غربی نسبت به اوضاع کشور خود به «روشنگری» میپردازند یا به «سیاهنمایی»؟
- آیا «قانون اساسی» و «ارکان حکومت» مورد هجمه واقع میشود یا «اشخاص» و «مسئولین» در تخلفاتی که کردهاند مورد نقد قرار میگیرند؟
- آیا در کشورهای غربی، نسبت ناروا و بدون سند دادن به مسئولین، امری رایج و روزمره است؟
- آیا همت آنان ایجاد اختلاف و بدبینی بین مردم نسبت به نظام حاکم بر آن کشور است یا ایجاد امید؟
- آیا قوانین مصوب مورد نقد قرار میگیرند یا مقابل آن هوچیگری راه میاندازند؟
- آیا عموم رسانههای غربی، به یکی از جناحها به صورت مستقیم از نظر مالی وابسته است و به جای حزب ایفای نقش میکند؟ یا فرای منافع حزبی، کمی هم به منافع ملی و مسئولیت اجتماعی خود میاندیشد؟
اسلام به عنوان آیین جامع زندگی، آزادی را متعلق به همگان میداند. در اسلام درست است که آزادی بیان وجود دارد اما آیا انتشار مطلبی «خلاف واقع» باعث سلب آزادی دیگران در انتخاب مسیر صحیح نمیشود؟ امام خمینی (ره) با بیان مفهومی با عنوان «غش در تیترزنی» آن را حرام میدانند و رهبر معظم انقلاب الگوی مطبوعاتی مطلوب را «ورع مطبوعاتی» ذکر میکنند و ورع را اینگونه تعریف میکنند: «ورع یعنى چه؟ یعنى انسان از هر چیزِ شبههناکى که بوى مخالفت با دین از آن استشمام مىشود، اجتناب کند.»
از برخی مطبوعات و رسانهها که نمیتوان انتظار تقید به چنین الگویی داشت اما لااقل از آنان انتظار میرود که به «آزادی» نگاه «مبتذل» نداشته باشند. رسانههایی که شعار «ادب مرد به از دولت او میدادند»، در عمل منتقدین سیاستمدار محبوب خود را با بدترین توهینها و کاریکاتورها به لجن میکشند؛ یا در جایی دیگر به دلیل کینه حزبی خود از سیاستمدار داخلی دیگری، در آن گوشه دنیا یک رئیس جمهور مردمی و ضداستکبار را مسبب روزهای شوم آن کشور میدانند و فراموش میکنند که مسبب این روزهای شوم، دشمنی به نام آمریکا است که از هیچ نوع اقدام غیرانسانی علیه مردم یک کشور مستقل دریغ نمیکند نه ملتی که خواست استقلال و آزادی خود را حفظ کند. طنز تلخ قضیه آنجاست که همه این تناقضات رفتاری را انجام میدهند و مدعی عدم آزادی بیان هستند. این همان «ولنگاری فرهنگی» و رسانهای است که مرزهای دین و اخلاق که هیچ، بلکه قیود رسانههای غربی در مورد کشورهای خود را هم نمیپذیرد.