عقیق
دو سال قبل که حضرت معشوق گفت «دیدن یار میسر شده جانا، تو بیا...»، شب میلاد حسین (ع) به عشق امیرش حسن (ع)، پرواز مستانهای به مدینه داشتم تا آنجا از ارباب کریمم مدد بگیرم و لایق زیارت بیتالله الحرام شوم.
بزرگترین آرزوی زندگیام و دعای قنوط تک تک نمازهام چند سال شده بود «اللهم الرزقنی فی الدنیا زیاره الحسن و فی الآخره شفاعه الحسن». قصدم این بود که قدمی ظاهری به سمت اربابم بردارم تا دل نااهل من را طبابت کند که همیشه از خدا میخواستم:
دل نااهل مرا خبره طبیبی بفرست من نه آنم که به درمان و دوا دل بندم
اقامت سوزناک چند روزه در مدینه من رو به وحشت انداخته بود ولی سلام روز آخر به ارباب روزنههای امید رو در آسمان تیره دل من منور کرد.
از مسجدالحرام که به ایران عزیز برگشتم، تازه متوجه برکات سفری شدم که اگر خاطراتش همیشه با دل من عجین باشد، اوضاع دلم همیشه بهاری است.
دیگر اعیاد شعبانیه هر سال منتظر کرامت اربابم هستم. امسال سومین سالی است که از معشوق هدیه میگیرم. آرزویم این است که تا پایان عمر هر سال هدیههای امامم به دستم برسد؛ نه به خاطر هدیه، به خاطر اینکه مطمئن شوم معشوق تا پایان عمرم گوشه چشمی به من دارد.
یادش بخیر، شعری که زمزمه مسیر من تا مدینه بود:
دخلم که پر نشد جگرم را فروختم تدبیر شد بلا، سرم را فروختم
تا گفتم السلام علیکَ دلم شکست تا کاملش کنم سحرم را فروختم
خورشید را به قیمت دریا خریدهام در روی دوست چشم ترم را فروختم
گفتند ناله کن که مگر راه وا شود اینگونه شد که من هنرم را فروختم
در کوی عارفان خبر مرگ میخرند رد میشدم شبی خبرم را فروختم
ما را ز حبس عشق مترسان که پیش از این از شوق حبس بال و پرم را فروختم
کیفیت کریم چو در شعله در گرفت یا رب که گفت شعله به جان شرر گرفت
در هر رگم ز شوق تو خون میدود هنوز هر کس شهید شد خبر از نیشتر گرفت
یا حضرت شراب اغثنی به لعل دوست این ذکر را پیاله می از سحر گرفت
عشاق گوییا که ز هم ارث میبرند سود علی الحساب دلم را جگر گرفت
آهی که بود پشت سر نالههای من دیشب که جانماز مرا شعله در گرفت
خاصیت نگاه تو ما را شراب کرد دیدی که کار غورهی ما نیز سر گرفت
از من گرفت جان و مرا جان تازه داد تاجر ببین که جنس مرا سر به سر گرفت
گفتم که کم نگیر مرا گرچه مذنبم آقا کریم بود و مرا بیشتر گرفت
بر روی زرد ما صدقه داد نقرهای او بُرد کرد چون عوض سیم زر گرفت
عمری دلم به بازی طفلانه میگذشت از کوچه میگذشت مرا بی خبر گرفت
رفتم که داد و قال کنم بوسهام بداد جام عسل ببین که دهان شرر گرفت
ما را قلم تراش تو عین عقیق کرد اعجاز بین که دست تو آب از حجر گرفت