مذهبیهای خام و بیمخ!
این روایت از طریق جابر از امام باقر علیه السلام، روایت شده است. در آن دورههای آخر، در آن دورههای انحطاط، مردمی پیدا میشوند مرید و دنبالهرو یک دسته دیگر؛ یک دسته مرید و یک دسته مراد. یک دسته دنبالهرو یک مشت آقا و پیشوا. این مرادها و آقاها، این پیشواها، کسانی هستند که در میدان قرائت و عبادت خیلی خوب میدرخشند. مردم آنها را افراد خوبی میدانند. مراسم مذهبی خیلی اهمیت پیدا میکند. قرآنخوانها و برگزارکنندگان مراسم هم خوب میدرخشند. اما این عناصر درخشنده که کارگزاران برگزاری هر چه جالبتر مراسم ظاهری دین و خوانندگان درونتهی جالب قرآن کریماند، مردمی هستند خام و بی مخ. چرا؟ چون اینها امر به معروف و نهی از منکر را لازم و واجب نمیدانند، مگر آنجا که در هر ضرری بر رویشان بسته باشد. اگر گردی به دامنشان نشیند و اگر از گل بالاتر به ایشان نگویند، آن وقت امر به معروف و نهی از منکر را لازم میدانند.
وقتی میگویند آقا، چرا امر به معروف و نهی از منکر نمیکنید، برای خودشان عذرها، بهانهها و مجوزهایی میتراشند. اینها مردمی هستند که اگر روزی نماز هم به منافع مالی یا شخصی و آسایش بدنیشان ضرری برساند و مزاحم منافعشان شود، آن را هم رها میکنند؛ همان طور که شریفترین، پرارجترین و برترین واجبات، یعنی امر به معروف و نهی از منکر را رها کردند.