همنشینم باش
انسان با نیاز سرشته شده است؛ تا وقتی انسان است و فانی در حق نشده، سراسر نیاز است؛ نیاز به بینیاز مطلق. هر روز جلوههایی از این بینیاز مطلق به روی انسان نمایان میشود.
این روزها احساس نیاز میکنم با همنشینی با سوره عصر، چرا که سراسر خسر و زیانم. اما مگر ساده است همنشین شدن با چنین موجودی؟ که امام خمینی (ره) معتقد بود قرآن موجودی ارزشمند است که چندین بار تنزیل شده است و آن را پایین آوردهاند تا تبدیل به مطلبی قابل فهم و درک ما شود، تازه اگر بشود. مگر رساندن پیام به یک انسان کر و کور و گنگ کار راحتی است؟ هر چقدر هم پیامبر رحمت در رساندن پیام خداوند استاد و کامل باشند، تا وقتی ما میخواهیم کر و کور و گنگ باشیم، مگر چیزی عوض میشود؟ بنابراین قرآن یک بار دیگر هم در این وادی تنزیل مییابد که ما چقدر روزنه نگاهمان را به روی آن میگشاییم.
اما قرار نیست همه چیز با محاسبه عقلانی جور دربیاید. مگر نمیگویند عشق مانند اکسیر است و محاسبات مربوط به آن دو دو تا چهار تا نیست؟ مگر نه این است که عشق یعنی جدایی از خودپرستی و منیت و ندیدن جز معشوق؟ پس باید منیت را کنار بگذاریم و خود را نبینم و از سوره عصر بخواهم که همنشینم باشد.