در فرهنگ بیش از هر جا نیاز داریم که شبیه «باغبان» رفتار کنیم. دستی از دور باید مراقبت کند. ولنگاری فرهنگی از سویی و سختگیری فرهنگی از سوی دیگر، آفت مدیریت فرهنگی میشوند.
طاقچه در روزهای گذشته اشتباهی کرد که جبران هم نشد. نوع مواجهه با طاقچه، در روزگاری که سبد مصرفی محتوای مردم به بسیاری از بنسازههای خارجی گره خورده و محتواهای زرد و ضد ارزشی در آن عرضه میشود، باید متفاوت باشد.
برخورد با متخلف باید انجام شود اما نوع برخورد لازم است متناسب با تخلف و با بلندنظری همراه باشد. مدارا کردن با تساهل و تسامح متفاوت است، همانطور که جدی بودن در مورد قانون با سختگیری و خشونت متفاوت است.
به نظرم از دسترس خارج کردن طاقچه در این روزهای پرحاشیه این بنسازه، ضربه جدی به صنعت کتاب الکترونیک است. صنعتی که میتواند فرصتی برای توسعه محتوای عمیق را فراهم کند، دانشافزایی کند، سهم اوقات فراغت سالم را در برابر ناسالم افزایش دهد و ... از سوی دیگر نیز مدارا با کسانی که در صنعتی غیر از نشر حضور دارند و تخلفهای بدتری کردهاند، جمع دلسوزان کتاب را در این روزها که سود مالی بیش از هر چیزی موجب سرمایهگذاری میشود، ناامید میکند و آینده را به سمت مطلوب پیش نمیبرد.
آزمایشها نشان میدهند که اگر کسی در اثر حادثهای کور شود، آن بخش از مغز که پردازش محرکهای دیداری را به عهده داشته (قشر دیداری مغز) تاریک و بیمصرف نمیشود، بلکه به سرعت توسط مدارهای پردازش صدا مورد استفاده قرار میگیرد. حال اگر فرد خط بریل یاد بگیرد، این بخش از مغز مجددا برای پردازش اطلاعات منتقل شده از طریق لامسه، به کار گرفته میشود...
راماچاندران عصب شناس، در آزمایش بدن نوجوانی که بازوی چپش را در تصادف خودرو از دست داده بود، کشف کرد که وقتی از او میخواست چشمش را ببندد و بعد نقاط مختلفی از صورتش را لمس میکرد، بیمار تصور میکرد که بخشهایی از بازوی قطع شدهاش لمس میشود. یک بار راماچاندران نقطهای زیر بینی پسر را لمس کرد و پرسید «حس میکنی کجا را لمس میکنم؟» و او پاسخ داد «انگشت کوچک دست چپم سوزن سوزن میشود.» به وضوح، نقشه مغزی پسر در فرآیند بازسازماندهی بوده و نورونها برای کاربردهای جدید آرایش جدیدی مییافتند...
اگر چه انعطاف سیستم عصبی راهی برای فرار از جبرگرایی ژنتیک پیش رو میگذارد، روزانهای برای تفکر آزاد و اراده آزاد، با این حال جبرگرایی خاص خودش را هم به ما تحمیل میکند. با قوام گرفتن مدارهای خاصی در مغزمان از راه تکرار فعالیتهای فیزیکی یا ذهنی، فعالیتها تبدیل به عادات میشوند. بنابر اظهار دویچ، تناقض انعطاف سیستم عصبی، با تمام انعطاف ذهنیای که به ما میبخشد، در این است که میتواند ما را در «رفتارهایی صلب» قفل کند.
کمعمقها؛ اینترنت با مغز ما چه میکند؟
نویسنده: نیکلاس کار
یک سالن و نیم سهم نشر دیجیتال یا به قول تابلوهای نمایشگاه «رسانههای دیجتیال» در بیست و نهمین نمایشگاه کتاب تهران بود. یک سالن و نیمی که مشاهده آن وقت زیادی نمیبرد زیرا چیز خاصی در آن مشاهده نمیشد. نشر دیجیتال در ایران کوچکتر از آن است که جدی گرفته شود. نشر دیجتیالی که در دنیا و در کشورهای پیشرفته سهم قابل توجهی از درآمدهای رسانهها را به خود اختصاص میدهد و پیشبینی میشود این سهم تا سال 2030 بیشتر هم شود.
متأسفانه در ایران همواره چرخه معیوبی وجود دارد که از فراگیری نشر دیجتیال جلوگیری میکند. ناشران همواره معتقدند که مخاطبان «کتابخوان الکترونیک» ندارند و حتی آن عدهای که به سمت نشر دیجتیال آمدهاند، به سمت آندروید رفتهاند و مردم هم به دلیل اینکه کتابهای فارسی خوبی مخصوص کتابخوانهای الکترونیک وجود ندارد، کتابخوان نمیخرند!
این چرخه معیوب تا آنجا پیش میرود که وقتی در غرفه «طاقچه» حرف از «کیندل» و «ایبوک ریدر» میزنم، غرفهدار میگوید: «واقعیتش را بخواهید نمیدانم چیست؟!» و غرفهدار دیگری با اطلاعات دست و پا شکسته میآید و همان دلایلی را میآورد که در چرخه معیوب گفتم!
البته به غرفه فیدیبو هم سر زدم. به غرفهدار گفتم که یک سال و نیم پیش به فیدیبو رایانامه ارسال کردم و گفتم فکری به حال کسانی که کیندل یا سایر کتابخوانها را دارند بکنید و گفتید در دست اقدام است. خبر خوش اینکه غرفهدار گفت تا دو سه ماه آینده برنامه مخصوص کتابخوان هم عرضه میشود. باید منتظر بمانیم و ببینیم فیدیبو که نشان از یک کار حرفهای نشر دیجیتال دارد، در این حوزه هم پیشرو خواهد بود؟