فردوسی چقدر در فرهنگ ما حضور دارد؟
اول بهمن سالروز تولد فردوسی شاعر نامی ایران زمین است. از فردوسی چه میدانیم جز اینکه سراینده شاهنامه است، سی سال رنج برد تا زبان پارسی را زنده نگه دارد، شخصیتهای شاهنامه رستم و سهراب و اسفندیار هستند، مقبره فردوسی در توس است و ضرب المثل شاهنامه آخرش خوش است؟
بارها لقب فردوسی را پس از نام او شنیدهایم: حکیم. حکمت دانستن و به کار بردن و منتشر کردن جایگاه والایی دارد که از آن غافلیم. شعر حماسی و قوی و دقیق فردوسی که جای بحث ندارد اما تنها قوت فنی شعر نیست که یک اثر را قرنها زنده نگه میدارد. اثر باید همزمان که نکات فنی را در بالاترین سطح ارائه میدهد، محتوای ماندگاری را هم عرضه کند و فردوسی چنین حکیمی بود.
شاهنامه بخوانیم... بخوانیم تا بدانیم که قرنها در فرهنگ اسلامی - ایرانی ما در قهوهخانهها و نقالیها مردم چه میشنیدند و میراث فرهنگمان چیست؟
از این دست انسانهای سطحی نباشیم که از ایرانی بودن فقط کوروش و پاسارگاد را به عنوان دو نماد و دو واژه به خاطر سپردهاند و در حد ۱۰ دقیقه نمیتوانند تاریخ ایران را بازگو کنند.
از این دست انسانهای سطحی نباشیم که چون فردوسی شعر را به زبان پارسی گفته، او را غیراسلامی در نظر بگیریم و به جای یکرنگی انسانی اسلام، دعوای عرب و عجم راه بیندازیم که حکمت فردوسی، حکمت اسلامی است.
خالق شاهنامه فردوسی نیست، فردوسی فقط سراینده آن است. خالق شاهنامه فرهنگ ماست که پیشینیان ما آن را سینه به سینه حفظ کردهاند. و چقدر خوب میگفت آن که آرش را همان فردوسی میدانست که به وسیله شاهنامه مرز فرهنگی ایران بزرگ را مشخص کرد.
فردوسی شایسته آن است که نماد فرهنگ اسلامی - ایرانی شود اما جای سؤال است که چرا در دهههای اخیر فردوسی کمتر در فرهنگ ما حضور دارد؟