- ۵ نظر
- ۰۶ خرداد ۸۸ ، ۲۲:۵۰
دلم شکسته دلم را نمیخری آقا مرا به صحن بقیعت نمیبری آقا
اگرچه غرق گناهم ولی خبر دارم تو آبروی کسی را نمیبری آقا
همیشه از کَرَمت بوی مهر میآید شبیه باغ پر از گل، معطری آقا
تمام دفتر شعرم فدای چشمانت که از تمام غزلهام بهتری آقا
در اوج بیکسیام در خیال من هستی این تویی که یارترین یار و یاوری آقا
یادته پارسال همین موقع؟ آرزوم بود که بیام پیشت. همیشه دوس داشتم بقیعت رو ببینم. چقدر دستم کوتاه بود و دلم تنگ. هنوز نمیدونم رو چه حسابی دستمو گرفتی و من رو بردی پیش خودت. هر چی بوده لطف تو بوده مثل همیشه وگرنه من که خودمو میشناسم:
گر سینهچاک دوست بدانم دلم خطاست عشق عزیز یار کجا و حدود من
چه روزهایی بود توو مدینه. چه غربتی، چه کرامتی، چه شکوهی... آره، چه شکوهی. بعضیها میگن حالا مگه چی میشه حرم نداشته باشه؟ حق با اوناست شاید. ولی اونی که یه بار بره بقیع دیگه این حرف رو نمیزنه. نمیدونم چه حسابیه، طلبههای وهابی که کنار قبر چهار امام(ع) توو بقیع با مردم بحث میکنند فقط به امام حسن توهین میکنند؛ خیلی عجیبه. اون 6 روزی که اومدم کنار مزارت به حرفای وهابیها هم به دقت گوش میکردم که متوجه بشم آیا در مورد سه امام دیگه هم حرفی میزنند؟ دیدم نه! اصلا انگار این قوم نسبت به حسن بن علی کینه دارند. آخه چرا؟ کسی که انقدر کریم بوده... خب چرا نداره که!! آدمهایی که نشانی از ولایت ندارند، لیاقت ندارند نسبت به امام حسن حب داشته باشند. اگه به حرفای اون طلبههای وهابی گوش میدی با خودت میگی ای کاش فقط حرم نداشت...
ولی بقیع که نیازی به حرم نداره:
عشاق نشستند سر راه کسی تا دست به حُسن انتخابی بزنند
باید که به جای چلچراغ و گنبد بالای بقیع آفتابی بزنند
چه روزی بود روز آخر . اکثر بچهها دلشون نمیخواست از مدینه بروند. با اینکه شوق زیارت کعبه بود ولی دوس داشتیم مدینه بمونیم. با تمام توهینهایی که وهابیها به ما و اعتقادات ما میکردند. دعا نخون، زیارت نامه نخون، ببند کتاب حاجی آقا، اینجا نشین، نایست، حرکت و... اصلا انگار فقط نفس کشیدن اونجا مجازه. شیعیان مدینه چی میکشن! از یه طرف چقدر خوب بود این جملهها رو میگفتند. وقتی این جملهها رو میگفتند آدم دینش کاملتر میشد؛ میدونی چرا؟ چون پرنده دین با یه بال نمیتونه پرواز کنه، هم تولی میخواد، هم تبری. این وهابیها که توهین میکردند آدم یادش میافتاد همونقدر که باید به معدن سخاوت و صبر و انسانیت حب داشته باشه، باید نسبت به دشمنان اهل بیت بغض داشته باشه.
با یاد تو که غصهشماری کنم حسن جاری ز چشم، اشک بهاری کنم حسن
تا که ر ِسَم به روضهی سبز مصیبتت سوگند بر تو، لحظهشماری کنم حسن
باید اجازه از طرف مادرت رسد تا از جگر به یاد تو زاری کنم حسن
پنجاه شب برای حسین تو سوختم تا اشک ناب بهر تو جاری کنم حسن
حتی نوادگان تو صاحب حرم شدند کی میشود برای تو کاری کنم حسن
گنبد که نه، ضریح نه، تنها برای تو باید که فکر سنگ مزاری کنم حسن
تنهاترین امامی و بیکسترین کریم گریه بر آن که یاری نداری کنم حسن
تا گفتم السلام علیکَ دلم شکست تا کاملش کنم سحرم را فروختم
خورشید را به قیمت دریا خریده ام در روی دوست چشم ترم را فروختم
گفتند ناله کن که مگر راه وا شود اینگونه شد که من هنرم را فروختم
در کوی عارفان خبر مرگ می خرند رد می شدم شبی خبرم را فروختم
ما را ز حبس عشق مترسان که پیش از این از شوق حبس بال و پرم را فروختم
کیفیت کریم چو در شعله در گرفت یا رب که گفت شعله به جان شرر گرفت
در هر رگم ز شوق تو خون می دود هنوز هر کس شهید شد خبر از نیشتر گرفت
یا حضرت شراب اغثنی به لعل دوست این ذکر را پیاله می از سحر گرفت
عشاق گوییا که ز هم ارث می برند سود علی الحساب دلم را جگر گرفت
آهی که بود پشت سر ناله های من دیشب که جانماز مرا شعله در گرفت
خاصیت نگاه تو ما را شراب کرد دیدی که کار غوره ی ما نیز سر گرفت
از من گرفت جان و مرا جان تازه داد تاجر ببین که جنس مرا سر به سر گرفت
گفتم که کم نگیر مرا گرچه مذنبم آقا کریم بود و مرا بیشتر گرفت
بر روی زرد ما صدقه داد نقره ای او بُرد کرد چون عوض سیم زر گرفت
عمری دلم به بازی طفلانه می گذشت از کوچه می گذشت مرا بی خبر گرفت
رفتم که داد و قال کنم بوسه ام بداد جام عسل ببین که دهان شرر گرفت
ما را قلم تراش تو عین عقیق کرد اعجاز بین که دست تو آب از حجر گرفت