یکی از نتایج اختلاف بین مسئولین طبق فرمایشات رهبر معظم انقلاب، دلسردی مردم از پیشرفت امور است.
یکی از بزرگترین دلایل این اختلافات وجود «منیت» است و اینکه هر دستهای فکر کند خود بر حق است و فقط خود ولایتمدار است و دیگری منحرف و سیاسیکار و ...
چند روز دارم به این فکر میکنم که ای کاش به جای این «منیت»، صفت «اخلاص» در مسئولین پررنگ میشد. یاد کربلا افتادم و روز عاشورا. عدم وجود «منیت» و «اخلاص محض» در یاران فداکار امام حسین (ع) مشهود است. اختلاف در بنیهاشم به کنار، کوچکترین اختلافی بین مابقی یاران حضرت هم وجود نداشت. حتی بین یاران قدیمی حضرت و امثال «زهیر» و «حر» که به تازگی به یاران حضرت اضافه شده بودند. همه خود را مطیع ولایت میدانستند و به دیگران در درجه ولایتمداری غبطه میخوردند. اما حالا چه؟
در همین قضیه اختلاس 3 هزار میلیاردی، مسئولین رده بالا هر کدام تقصیر را به گردن دیگری انداخت و ...
کمی به فکر رهبرمان باشیم. این دنیا آنقدرها هم نمیماند که بخواهیم خلاف مسیر حق تشیع گام برداریم تا بدستش آوریم!
حق نعمت نتوان کرد ادا، رحمان را که عطا کرده به ما آینه قرآن را
تربیت یافته مکتب وحی نبویست قوت مدحت او نیست مدیحهخوان را
آسمانها و زمین روشنی از او دارند عرشیان خیره شوند این شجر رخشان را
بهجت قلب نبی کوثر جوشان رسول عطر سیبی که معطر بکند رضوان را
در عبادات نبی، وقت مناجات علی افق معرفتش خیره کند انسان را
کیست آزادهتر از بانوی تقوی و عفاف که شکوهش شکند شاکله شیطان را
مرحم زخم پدر بود به پیکار احد باید از فاطمه آموخت چنین عرفان را
معجز فاطمه آن نیست که با دست دعا رد طوفان کند و حکم کند باران را
معجز فاطمه آن است که با تیغ بیان خوب منکوب کند سلطنت طغیان را
هست روشنگری فاطمه اعجاز بزرگ نیست داعیه انکار چنین رجحان را
بندگی کرد خدا را به همه ابعادش او که آموخت به ما بندگی منان را
مادر ما نه فقط شیعگی آموخت به ما بهر این شیعه شدن داد به ما امکان را
قدر کوثر نکند درک، مگر همتایش جز علی شرح نشاید که کند برهان را
وصف صدیقه کجا و سخن ناقص من واگذارید به ابرار چنین میدان را
بهتر آن است دم از خطبه جانانه زنیم تا که تطهیر کند بارش کوثر، جان را
کیست تا فهم کند درد و غم پنهان را یا که مرحم بنهد زخم دل سوزان را
همه دیدند که برخواست به عزم مسجد انسیه همره خود خواند بسی نسوان را
خاطر شهر پر از خاطره احمد شد تا که انداخت ردا قامت نور افشان را
تا لبش خطبه به نام ازلی کرد شروع ملک از هر سخنش برد دُر غلتان را
جان فدای کلماتش که به شیوایی محض اول خطبه کند حمد و ثنا سبحان را
سخنانش به فصاحت همه پیغمبروار اینچنین کرد تصرف دل هر انسان را
ایها الناس! بدانید که من فاطمهام که خدا داده به ما عزت جاویدان را
جاهلیت چه شد از یاد شما شد، مردم! پشت کردید چرا قافله رضوان را
ای غدیر آمدگان! قصه بیعت باقی است با چه عذری بشکستید چنان پیمان را
چه شد آن روحیۀ رزم و سلحشوریتان نام و نان برده مگر از دلتان فرقان را
با شمایم! مگر این آیه فراموش شده که اولوالامر سزاوار بود فرمان را
نه علی بود که با فتنه گران میجنگید؟ تا فراگیر نبینید دگر طوفان را؟
من به تکلیف الهیام عمل خواهم کرد میکشم باز بر این فتنه، خط بطلان را
به شکوهش، به جلالش، به قیامش سوگند خطبهاش ریخت به هم دایره امکان را
باز تجدید کنم مطلع این عنوان را بازخوانی کنم این دفتر و این دیوان را
راستی فاطمه از ما چه توقع دارد؟ نقش ما چیست در این خطبه، بدانیم آن را
نه، روا نیست که از فاطمه گوئیم ولی درد او را نشناسیم و غم دوران را
ذاکران! این همه اندوه به عالم اما واژههامان همه گفتند فقط هجران را
شاعران! از خط و خال این همه گفتیم ولی شعر امروز نزیبد مژه و مژگان را
قلم امر به معروف بگیریم به دست مگر از جامعه بیدار کند وجدان را
بیش از اینها نشویم از شهدا جا مانده درد امروز بصیرت طلبد درمان را
شیعه فرزند زمان است خدا میداند برنتابد ستم کفر و تب کفران را
شعر بیداری اسلامی امروز این است: امت فاطمه! دریاب مسلمانان را
هست آزادی بحرین، چنان خرمشهر کیست رزمنده جانباز چنین میدان را
ای خوش آن نغمه که آهنگ جهانآرا بود خیز، سربند ببندیم همه گردان را
به خدا وعده پیروزی مولا حتمی است شیعه تا قلب اروپا ببرد طوفان را
باز هم میکده عشق به پا خواهد شد ساقی از جام ولا جرعه دهد رندان را
باز هم سفرهای از کرب و بلا پهن شود شهد شیرین شهادت رسد این عطشان را
مادر! امروز دلم یاد شهیدان کرده است یاد آن طایفۀ پیش خدا مهمان را
دوستانم همه رفتند و نبردند مرا چه کنم من؟ چه کنم این غم بیپایان را؟
جای شکر است خدا را ز دم روح الله که سپرده به مسیحا نفسی بستان را
رهبر نهضت ما شکر خدا زهرایی است نفس نافذ او اوج دهد ایمان را
پسر فاطمه هم ارث بَرَد از مادر روح امید دمد مملکت سلمان را
بس جوادی و حسینی است ولی نعمت ما به رضا میسپرد سال به سال ایران را
بیولایش نکند دم ز عدالت بزنیم دست، هیهات، رهانیم چنین دامان را
ما همه گوش به فرمان تو هستیم علی بیقراریم نثار تو کنیم این جان را
دست زهراست نگهدار علمداری تو تا به مهدی برسانی عَلم قرآن را
ای فروزندهتر از تابش خورشید، رُخت جلوه کن بر من و بگشای لب خندان را
* شعری که شاعر اهل بیت (ع)، حاج محمود ژولیده، در حضور رهبر معظم انقلاب در سوم خرداد ۹۰ خواند.
ولایتپذیری و تبعیت از امام عصر از وظائف هر مسلمان است و در عصر غیبت، ولی فقیه عهده دار زمام امور مسلمین است. بر هر مسلمانی واجب است تا تبعیت خود را از ولی فقیه خود، هم به صورت زبانی و هم به صورت عملی اثبات کند.
ما وبلاگنویسان و فعالان فضای مجازی وظیفه خود میدانیم تجدید بیعت خود با ولیفقیه را اعلام کرده و اعلام کنیم که حمایتها و همراهیهای ما با گروهها و مسئولین تا زمانی است که در مسیر ارزشهای الهی و اسلامی گام بردارند. ما با کسی عقد اخوت نبستهایم و مرزهای اعتقادیمان را با تمام وجود حراست میکنیم.
ما معتقدیم که مشروعیت مسئولین نظام وابسته به اجرای احکام اسلامی و تبعیت از نایب عام امام زمان (عج) است و اگر کسی در غیر این مسیر گام بردارد، قرار گرفتنش در آن مسئولیت خلاف شرع و قانون اساسی است. ما از مسئولین میخواهیم تا «ولایت پذیری عملی» خود را اثبات کنند و راه را بر هرگونه شایعه و حرفهای حاشیهای ببندند چرا که ما معتقدیم که تبعیت از ولی فقیه در قالب سخنان زیبا نیست و باید این سخنان در عمل ظهور یابند.
تعز من تشاء و تذل من تشاء
بیدک الخیر انک على کل شىء قدیر
جمعی از وبلاگ نویسان و فعالان فضای مجازی
اسامی دوستان وبلاگنویسی که این بیانیه را امضا کردهاند در وبلاگ آذرباد (محمدصالح مفتاح) منتشر شده است.