واقعیتهای فرهنگی و اجتماعی جهان امروز دستخوش تغییر شدهاند. اگر زمانی صاحبان قدرت با زور اسلحه و سر نیزه و توپ و تفنگ دیگران را به تبعیت وادار میکردند، امروز پایدارترین و موثرترین و کمهزینهترین راه اعمال نفود، تغییر منشها و نگرشهای افراد است؛ این موضوع در رفتار نوین قدرتهای بزرگ جهان و استعمارگران دیروز مبنی بر فتح قلوب مردم و غارت منابع آنها بدون مقاومت مردم آن کشور کاملا مشهود است. یکی از استراتژیستهای آمریکایی در خصوص دکترین جدید امنیت ملی این کشور گفته بود: «اگر مردم کشورهای هدف را به خوردن مک دونالد، پوشیدن لباس جین، خوردن کوکاکولا، گوش کردن جاز و نگاه کردن به فیلمهای هالیوود وادار کنیم، بدون لشکرکشی میتوانیم آنها را ساکنان ایالت جدید خود به حساب آوریم.»
در قشونکشی میان موساییان و ساحران، این جادوگران تجملآفرینند که میتوانند میان حقیقت و شبه حقیقت تشکیک ایجاد کنند و ضمیر جامعه را به سوی باورهای غلط سوق دهند. تا جایی که ممکن است برخی از افراد جامعه به جای انجام وظیفه در این جهان زودگذر به ابزار دنیایی و ثروت آن دلخوش کرده و ثروت دنیا را پایان همه چیز بدانند.
مهندسی فرهنگی که ذاتی درایتمند دارد میکوشد تا با شناسایی مهاجمان فرهنگی در مقابل باورهای غلط آنها بایستد و اگر موارد خوبی دیده میشد آنها را وارد فرهنگ کند! البته که تدابیر اندیشیده شده باید از جنس فرهنگ باشد.
مهندسی فرهنگی رویکردی کاملا مفهومی، تخصصی، زیرساختی و در عین حال عملیاتی است. همین ویژگیها است که فرهنگ را متفاوت و غالب بر سایر عرصهها ساخته است و به همین خاطر است که میگویند علاج ناهنجاری فرهنگی، درمان فرهنگی، علاج ناهنجاری اجتماعی درمان فرهنگی و حتی علاج ناهنجاری سیاسی نیز درمان فرهنگی است. مهندسی فرهنگی یعنی پاسخ خلاقانه به چالشهای موجود در همه ابعاد توسعه کشور. مدیریت فرهنگی نیز باید در اختیار کسانی باشد که بر هندسه فرهنگی جامعه، ابزارهای نوین و روشهای کار آمد و بهنگام آن مسلط باشند. در غیر اینصورت حتی اگر طراحی مهندسی فرهنگی ما ایده آل باشد، بنای آن را سست و لرزان اجرا خواهند کرد.
محیط اجتماعی فرهنگ بیشتر یک محیط واقعی است تا ایدهآل و آرمانی. لذا مدیریت فرهنگی باید عملیاتی باشد نه دستوری. مدیر فرهنگی بیشتر باید در صحنه فرهنگ باشد تا پشت صحنه آن.
از طرفی مهندسی فرهنگی یک مقوله نسبی است، به این معنی که مهمتر از آمارهای کمی، این کیفیت رفتار فرهنگی است که نسبت موفقیت آن را مشخص میکند. در عین حال باید توجه کرد که فضای فرهنگی جامعه فضایی سیال و انعطافپذیر است نه یک سیستم صرفا مکانیکی .
معنی مهندسی فرهنگی، اصلاح هندسه فرهنگ در نظام حاکمیتی است، نه ایجاد یک سیستم یکپارچه و واحد فرهنگی. به عبارتی مهندسی فرهنگی نیاز به یک اتاق فرمان دارد اما میتواند و باید از صدها و بلکه هزاران اتاق فکر و ابزارهای عملی متنوع برخوردار باشد. زیرا فرهنگ بیشتر از آنکه در اختیار حاکمیت باشد، به وسیله جامعه ساخته میشود.
در مهیا کردن بسترها و ابزار لازم و نوین و بهرهگیری از تشکلهای فرهنگی – مردمی و حمایت از آنها در چارچوب نظام فرهنگی طراحی شده (که باید مورد اجماع ارکان فرهنگی جامعه نیز باشد) ضروری است. در مهندسی فرهنگی مردم باید متصدی اصلی فرهنگ باشند.
خاستگاه مهندسی فرهنگی، سنتها و آرمانها، رویکرد آن افقهای تازه و ابزار و روشهای آن مدرن است. تنها در چنین وضعی است که محصول مدیریت فرهنگی جامعه پیشرفته همراه با معنویت، فضیلت و اخلاق خواهد بود.
مهمترین اولویت مهندسی فرهنگی باید احاطه فرهنگ بر حوزه های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی باشد. ما بدون فرهنگ نمیدانیم چه هستیم. انسان هرگز منقطع از فرهنگ نیست و فهم ما تابعی از فرهنگ ماست.
ثبت نظر
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
بله خدا به اندازه کافی برنامه داده اما باید اجرا بشه .
اینکه فرهنگ همیشه دست رسانه می مونه حرف درست و کاملی نیست . هنوز داشمندان ارتباط گر دنیا به این نتیجه نرسیدند که فرهنگ عمومی بر رسانه تاثیر میزاره یا رسانه بر فرهنگ عمومی ! ضمنا ، اگه رسانه بر فرهنگ تاثیرگذار باشه فقط بر بخشی از فرهنگ هست که البته باید همگام با ارتباطات میان فردی و رهبران افکار باشه وگرنه تاثیرات زیادی نمیتونه بزاره . در مورد اینکه رسانه همیشه دست دولت هست ، شاید اگه بخوایم به این حرف به صورت جهانی نگاه کنیم بیشتر از اینکه دست دولت باشه دست ثروتمندان هست و بنگاه های بزرگ اقتصادی که برای مردمی کردن اون هم راهکار وجود داره . ممنون از توجهت و نظرت
ولی به نظر میرسه دیگه در مصون موندن از تهاجمات فرهنگی سخته ما هر روز داریم خودمون رو به سمت غرب میبریم (خود خواسته) در حالی که میخوایم از بعضی چیزای دیگه در امان باشیم
به نظر میاد در این میان باید به فکر اشائه فرهنگ هم بود که این جز با قدرتمند تر شدن در زمینه های دیگه حاصل نمیشه
ضمناً کوکاکولا و فیلم های هالیوود که خیلی باحالن
اما اگر من بخواهم در رابطه با مدیرت فرهنگ امروز ایران نظر بدهم این نکته به ذهنم میرسد که تامین بودجه در فرهنگ کشور و هزینه کردن در این امور سیری ناپذیر است که متاسفانه وزارت آموزش پرورش که به نظر من بزرگترین وظیفه را در این عرصه دارد در همه دولت ها ضعیف ترین وزارت خانه بوده است فکر میکنم دلیل اصلی این امر هم نبود بودجه در آموزش پرورش در عرصه فرهنگ و البته نبود مدیریتی قوی باشد یکی از دلیل این امر هم این است که در هرمناسبتی با زدن چند عکس به در دیوار فکر میکنیم کار فرهنگی انجام دادیم . فکر میکنم دولت و مدیرانی که در راس امور هستند هیچ شناختی از مدیریت فرهنگی ندارند.
ببخشید درد و دلی بود با شما.
به عبارتی مهندسی فرهنگی نیاز به یک اتاق فرمان دارد اما می تواند و باید از صدها و بلکه هزاران اتاق فکر و ابزارهای عملی متنوع برخوردار باشد. زیرا فرهنگ بیشتر از آنکه در اختیار حاکمیت باشد، به وسیله جامعه ساخته می شود . در مهیا کردن بسترها و ابزار لازم و نوین و بهره گیری از تشکل های فرهنگی - مردمی و حمایت از آن ها در چارچوب نظام فرهنگی طراحی شده ( که باید مورد اجماع ارکان فرهنگی جامعه نیز باشد ) ضروری است . در مهندسی فرهنگی مردم باید متصدی اصلی فرهنگ باشند.
ضمنا اسم مهندسی فرهنگی الان توو دنیا شناخته شده هست و چیزی نیست که فقط مختص ایران باشه . حتی در کتاب های مدیریتی فصلی با عنوان مهندسی فرهنگی ( cultural engineering) وجود داره که مربوط به مهندسی فرهنگ سازمانی میشه . این مهندسی با اون مهندسی فوتبال تو که در مورد علی دایی نوشتی فرق می کرد( و من خودم شاهدم که اون چپ کمونیست بود )
عجب مطلب پر محتوایی گذاشتی....
منم فکر می کنم اگه جوونای ما از فرهنگ غنی خودمون خبر داشتن الان دچار بی هویتی نمی شدن...نمی دونم شاید یه جورایی تقصیر ما معلماست که به جای فرهنگ سازی فقط باید به نکات کنکوری توجه داشته باشیم!!!
با اجازه شما یه قسمت از نوشته ات رو در وبم می ذارم...
کامل خوندم.ولی تو منظور منو کامل نگرفتی.منظورم اینه که مهندسی فرهنگی نباید گفته بشه و مدیریت فرهنگی باید گفته بشه.حالا تو همه جهان هم به این اسم شناخته شده باشه.نظر من اینه که وقتی در کنار فرهنگ وا}ه مهندسی میاد من به شخصه احساس خوبی نسبت به این نوع فرهنگ ندارم.حالا ممکنه این مهندسی فرهنگی که میگی با همفکری همه مردم هم باشه ولی یه حالت دیکته ای و ماشینی خواهد بود.این فقط نظر منه.(و من اینجا ایعلام می کنم که با اون هم موخالیفم و اونه گبول نداره )
کلا بحث خوبیه که باید مقالات دیگه ای هم بهش اضافه کنی.موفق باشی.اگه از منم کاری بر بیاد در خدمتم
از اون تیکه که فرهنگ فرمایشی و دستوری نیست خوشم اومد و موافقم و تازه باید اضافه کرد خواسته و نیاز امروز مردم اون چیزی هست که با تاکید روی اون میشه به نتیجه برسی اما اگه بخوایم با رسانه ها یه چیی رو به خورد ملت بدیم جواب منفی میگیریم.
اما متاسفانه رقبا( نه دشمنان) ی فرهنگی ما بهتر از ما نیازهامون رو شناختن و ما اندر خم یک کوچه ایم.
اما تو کشور ما اتاق فرمان این مهندسی فرهنگی کجاست؟ابزارهای عملیش چییه؟رسانه است؟رسانه هایی که حرف اول رو می زنند که غالبا" به هدف فرهنگ سازی کار نمیکنند بلکه اونچه می سازند درست یا غلط میشه فرهنگ . بخش آموزشه؟کارهای فرهنگی تو این بخش ها همیشه در فرع اند اونم معمولا" غیر هدفمند وبی برنامه.البته اگه بی انصاف نباشیم میتونیم به ندرت فرهنگ سازی های هدفمند و کارا رو هم ببینیم ولی در حالت کلی متاسفانه فرهنگ تو کشور ما با وجود اهمیت زیادش تقریبا" جز مقوله های هر چه بادا باد شده...از اون بید هایی که خیلی آسون با بادهای غرب می لرزند.
مهندسی کردن کاری در لغت به معنای اندازه گیری آن کار است و کنایه از انجام کار با حساب و کتاب است. امروزه هم بواسطه ی مدرنیته همه ی مردم از دست آوردهای مهندسی بهره بردند و مدیون مهندسان آمریکایی و اروپایی هستند به قول حافظ:
منت خاک درت بر بصری نیست که نیست
اما اگر گمان کنیم که همانطور که استیوجابز می تواند با راهبرد:think different
بازار را تسخیر کند و بر سبک زندگی مردم تاثیر بگذارد دیگر هم می تواند شرکتی به نام هالیود درست کند و با راهبرد «همه مثل من فکر کنید» جهان را به تسخیر خودش دربیاورد، یکسر راه را به بیراهه رفته ایم.
دوم
نگاه کردن به رفتارهای فرهنگی یک قوم و تاثیر گذاشتن بر آنها به مثابه یک سلاح نظامی خطرناک نیز اشتباه مهلک است. برای رد این گفته شاید بتوان به این اشاره کرد که اگر تاثیر گذاری بر سبک زندگی مردم و ایجاد شباهت فرهنگی می تواند ایشان را نسبت به ناموس میهن بی غیرت کند، پس چرا
1- ایرانیانی که به پابوس امام سوم می رفتند با عراقی هایی که به پابوس امام هشتم می رفتند هشت سال جنگیدند و این شباهت هیچ کاری از پیش نبرد؟ چرا ایرانیانی که به مکه می رفتند و خدای یکتا و محمد رسول الله را می ستودند هشت سال با عراقی هایی که هشت سال جنگیدند و این شباهت هیچ کاری از پیش نبرد؟ چرا ایرانیانی که به مکه می رفتند و خدای یکتا و محمد رسول الله را می ستودند. چرا ایرانیانی که نوروز را جشن می گیرند با عراقی هایی که نوروز را جشن می گیرند هشت سال جنگیدند.
2- ایرانیانی که حکومت ترک زبان داشتند با حکومت ترک زبانی مانند عثمانی در چالدران تا پای جان جنگیدند.
3- چرا ساسانیانی که خود را برخواسته از دل نژاد پهلوی میدانستند چنین رنگ از تاریخ اشکانیانی که فر همین تاریخ پهلوی بودند زدودند.
4-چرا حماس عرب مسلمان میهن دوست با فتح عرب مسلمان میهن دوست در خیابان های سرزمین اشغال شده شان، با اسلحه به جان هم می افتند؟
به نظرم می رسد تئوری ای که می گوید اگر من ایرانی مک دونالد بخورم و کوکا بنوشم پس حتمن کشور را به دشمن خواهم داد، یک تئوری فرهنگی نیست بلکه یک تئوری اقتصادی برای فروش بیشتر ساندویچ هایدا و کوکای مشهدی است:D
از شوخی گذشته این نظریه، یک نظریه ی کمنیستی است چرا که مک دونالد و نوشابه ی گازدار و البته هتل ها و فروشگاه های زنجیره ای و آدامس، رقص لامبادا، کازینو و صدالبته کراوات و مانند اینها نمادهای کشورهای سرمایه داری است که کمنیستها نگران هستند با ورود اینها به کشور روح سرمایه داری نیز وارد شود.
در پایان اگر گمان می کنید تغییر در فرهنگ از طریق کانال ماهواره ای امکان پذیر است و تغییر فرهنگی یک سلاح است شما را داشتن سلاح های زیر نوید می دهم که هر روز در قلب آمریکا، با ابزار امریکایی فرهنگ آمریکایی را نشانه رفته است:
http://mahdimission.com/fa/index.php?option=com_content&task=view&id=339&Itemid=30
http://www.ya-abasaleh.com/shia-tvs.html