نم نم باران بر «می» خواران خوش است رحمت حق بر گنهکاران خوش است
خدایا یادته؟ سلام، سلام دوباره...
دو سال پیش بود؛
این پرچم علمداره، هنوز رو زمین نیفتاده ...
درسته پرچم علمدار ِ با عزت کربلا روی دست ما بود و بچهها باهاش عشقبازی میکردند اما یادته دلم چه جوری شکست؟ گفتم آخه منم یه نشونی از معشوقم میخوام...
دخلم که پر نشد جگرم را فروختم تدبیر شد بلا، سرم را فروختم
تا گفتم السلام علیکَ دلم شکست تا کاملش کنم سحرم را فروختم
خورشید را به قیمت دریا خریدهام در روی دوست چشم ترم را فروختم
گفتند ناله کن که مگر راه وا شود اینگونه شد که من هنرم را فروختم
شاید اون شب باعث شد که ... باورم نمیشد وقتی چند روز بعدش بهم گفتند معشوقت گفته بیا...
شاکرم حضرت دلدار صدا کرده مرا شاکرم بهر خودش یار جدا کرده مرا
از کجا لطف خدا شامل حالم شده است؟ گوییا یار سفر کرده دعا کرده مرا
با خودم فکر میکردم که من فقط یه نشونی از معشوق خواستم ولی حالا دارم میرم پیشش؛ یاد حرف اون عاشق میفتادم که میگفت:
ما بیسلیقهایم تو حاجات ما بخواه ورنه گدا مطالبه آب و نان کند
بله، من و امثال من گدایی بلد نیستیم. یادته آقا؟ اومدم بقیعت رو دیدم. چقدر اونجا حرص میخوردم از دست خودم که چرا حالم تغییر نکرده، چرا بقیع رو دیدم ولی هیچ تغییری... اما...
کیفیت کریم چو در شعله در گرفت یا رب که گفت شعله به جان شرر گرفت
در هر رگم ز شوق تو خون میدود هنوز هر کس شهید شد خبر از نیشتر گرفت
یا حضرت شراب، اغثنی به لعل دوست این ذکر را پیاله می از سحر گرفت
عشاق گوییا که ز هم ارث میبرند سود علی الحساب دلم را جگر گرفت
آهی که بود پشت سر نالههای من دیشب که جانماز مرا شعله در گرفت
خاصیت نگاه تو ما را شراب کرد دیدی که کار غوره ما نیز سر گرفت
از من گرفت جان و مرا جان تازه داد تاجر ببین که جنس مرا سر به سر گرفت
گفتم که کم نگیر مرا گرچه مذنبم آقا کریم بود و مرا بیشتر گرفت
بر روی زرد ما صدقه داد نقرهای او بُرد کرد چون عوض سیم زر گرفت
میدونم: کم من قبیح سترت و کم من فادح من البلا اقلته و... بوده اما بیشتر از همه کم من ثناء جمیل لست اهل له نشرته بوده. چقدر من تقصیر داشتم و تو آبروداری کردی و فقط خوبیهای منو به مردم نشون دادی. امشب اومدم بعد از اللهم عظم بلایی بهت بگم اللهم اغفرلی کل ذنب اذنبته و کل خطیئه اخطأتها. اومدم بهت بگم یا اول الاولین و یا آخرالاخرین، اول و آخرش خودت خریدار منی و بس؛ اصلا:
بی ارزشم و جز تو خریدار ندارم گیرم نخرندم به کسی کار ندارم
پس بیا این دوام تفریطی و جهالتی و کثره شهواتی و غفلتی رو بشکن، دیگه موقتش کن. میخوام دفعه بعد که برا همه میخوام فریاد بزنم که چه خدای مهربونی دارم بگم:
عمری دلم به بازی طفلانه می گذشت از کوچه میگذشت مرا بی خبر گرفت
رفتم که داد و قال کنم بوسهام بداد جام عسل ببین که دهان شرر گرفت
ما را قلم تراش تو عین عقیق کرد اعجاز بین که دست تو آب از حجر گرفت
ثبت نظر
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
امشب با تمام دلتنگی یه سر وبلاگت زدم. ترکوندی مارو.
اینو برای خودم می گم. شما که تو اوجی داداش.
از شنبه درون خود تلنبار شدیم/ تا آخر پنجشنبه تکرار شدیم/ خیر سرمان منتظر دیداریم/ جمعه شد و لنگ ظهر بیدار شدیم.
یا حق
اگر دوست داشتید آدرس وبلاگ مارا هم بگذارید. ممنون می شوی
ساقیا لطف نمودی قدحت پر می باد...
امیدوارم سال خوبی داشته باشی.
بسیار زیباست