در ادامه بررسی شاخصهای انقلاب اسلامی، پس از شاخص قرار دادن حکومت پیامبر اسلام (ص) به عنوان الگو، میتوان از شاخصهای حکومت علوی به عنوان قلهای که باید به سمت آن در حد توان خود حرکت کنیم نام برد؛ قلهای که کسی توقع ندارد به آن برسیم اما حرکت در دامنه آن لازم و ضروری است. بدیهی است که «هیچ کس نمىتواند خودش را با على مقایسه کند؛ اما همه مىتوانند به سمت آن قلّه حرکت کنند. امیرالمؤمنین شاخص است. در درجهى اول، ما مسؤولان وظیفه و تکلیف داریم که خودمان را با رفتار امیرالمؤمنین تطبیق دهیم و جهت حرکتِ خودمان را با او بسنجیم. آحاد مردم نیز همین تکلیف را دارند. عرض کردیم، امیرالمؤمنین، هم یک سیاستمدار و یک مدبّر امور است، هم یک شهروند معمولى است. همهى ابعاد در زندگى امیرالمؤمنین وجود دارد. پیر و جوان، زن و مرد و قشرهاى مختلف مىتوانند از امیرالمؤمنین درس بگیرند؛ ولى وظیفهى مسؤولان سنگینتر است. من آن روز گفتم، امروز هم مىگویم؛ وظیفهى مسؤولان سنگین است. باید رفتار علوى در میان ما مسؤولان نظام جمهورى اسلامى نهادینه شود. آن روز است که هیچگونه آسیب و خطرى این نظام را تهدید نخواهد کرد.
انقلاب اسلامى بر اساس الگو قرار دادن همین شخصیتِ همهجانبهى کامل به وجود آمد. آنهایى که خواستند از انقلابهاى گذشته و از بعضى حوادث کشورهاى دیگر براى انقلاب اسلامى شبیهسازى کنند، به این نکته توجّه نکردند. انقلاب اسلامى الگو و نمونهى خود را از امیرالمؤمنین گرفت و نظام جمهورى اسلامى به وجود آمد. امام بزرگوار ما که یک شاگرد و رهرو مکتب امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام بودند، در رفتار و گفتار خود، همین توصیهها را مىکردند. اگر نگاه کنید، در تعالیم امام بزرگوار، جابهجا شاخصهاى علوى را مشاهده مىکنید. به خاطر همین بوده است که دشمنان، نقطهى مقابل راه امام را هدف فعالیت خودشان قرار دادهاند. تبلیغات دشمنان انقلاب و نظام جمهورى اسلامى - که دشمنان ملت ایرانند - هدف خود را همین قرار دادهاند که نقطهى مقابلِ راهى را که امام بزرگوار با شاخصهاى معیّن ترسیم کرده بودند، در میان مردم ترویج کنند.» [1]
• رعایت شاخصههای الگوی حکومت علوی
اما «الگوى علوى در حکومت چیست؟ شاخصههایى دارد که این شاخصهها بایستى رعایت شود. مردم هم باید به ما نگاه کنند، ببینند اگر شاخصههاى حکومت علوى را رعایت مىکنیم - حالا به قدر توانایى خودمان - آن وقت قبول کنند که ما حکومتى در راه على هستیم. اگر دیدند ما آن شاخصهها را رعایت نمىکنیم یا عکس آنها عمل مىکنیم - بحث این نیست که قدرت ما کمتر از على است و ارادهى دنبال کردن آن راه را نداریم - آن وقت گفتار ما و ادّعاى ما را قبول نکنند و بگویند نه، این حکومت علوى نیست؛ این حکومتِ ولایت امیرالمؤمنین نیست. ملاک اینهاست. اینها را بایستى مورد توجّه قرار داد. حالا این شاخصهها چیست؟ البته اگر بخواهیم شاخصههاى حکومت امیرالمؤمنین را بیان کنیم، شاید ده شاخصهى مهم را بشود بیان کرد. چند شاخصه اینهاست که من عرض مىکنم:
• اقامه دین الهی
اوّل، پایبندىِ کامل به دین خدا و اصرار بر اقامهى دین الهى. این شاخصهى اوّل است. هر حکومتى که اساس کارش بر اقامهى دین خدا نباشد، علوى نیست. در وسط جنگ - آنهایى که در دوران دفاع هشت ساله، در میدان بودند مىفهمند من چه مىگویم - در آن بحبوحهى رزم که هر رزمنده و هر سربازى همّتش این است ببیند چطور مىتواند حمله کند و چطور مىتواند از خودش دفاع نماید، یک نفر نزد امیرالمؤمنین آمد و مسألهاى راجع به توحید پرسید. گفت در «قل هواللَّه احد» این کلمهى «احد» یعنى چه؟ حالا این یک مسألهى اصلى هم نیست. از اصل وجود خدا سؤال نکرد؛ یک مسألهى فرعى را سؤال کرد. دوروبریهاى امیرالمؤمنین آمدند جلو که مرد حسابى، حالا وقت این سؤالهاست!؟ حضرت فرمود: «نه؛ بگذارید جوابش را بدهم. ما براى همین مىجنگیم.» یعنى جنگِ امیرالمؤمنین، سیاستِ امیرالمؤمنین، جبههبندىِ امیرالمؤمنین، خون دلهاى امیرالمؤمنین و همهى خطوط اصلىاى که در حکومت خود انتخاب مىکند، براى این است که دین خدا اقامه شود. این یک شاخصه است. اگر در نظام اسلامى و در جمهورى اسلامى که به نام حکومت علوى خود را معرّفى مىکند، اقامهى دین خدا هدف نباشد؛ مردم به دین خدا عمل بکنند یا نکنند؛ اعتقاد داشته باشند یا نداشته باشند؛ اقامهى حقّ الهى بشود یا نشود و بگوییم به ما چه ربطى دارد - اگر این طور باشد - این حکومت علوى نیست. اقامهى دین الهى، اوّلین شاخصه است و این مادرِ همهى خصوصیّات دیگرِ زندگى امیرالمؤمنین و حکومت امیرالمؤمنین است. عدالت او هم ناشى از این است. مردمسالارى و رعایت مردم در زندگى امیرالمؤمنین هم مربوط به همین است.
• عدالت مطلق
خصوصیت دوم و شاخصهى دومِ حکومت امیرالمؤمنین عدالت است؛ عدالتِ مطلق. یعنى هیچ مصلحت شخصى و هیچ سیاست مربوط به شخص خود را بر عدالت مقدّم نمىکند. «أتأمرونّى ان اطلب النصر بالجور لا واللَّه»؛ من حاضر نیستم پیروزى را از راه ظلم به دست آورم. ببینید چقدر این تابلو، تابلوِ درخشانى است؛ چه پرچم بلندى است. به شما مىگویند ممکن است در این میدان سیاست، در این میدان مسابقهى علمى، در این میدان انتخابات، در این میدان جنگ، پیروز شوید؛ اما متوقّف به این است که این ظلم را انجام دهید. کدام را انتخاب مىکنید؟ امیرالمؤمنین مىگوید من این پیروزى را نمىخواهم. من شکست بخورم عیبى ندارد، اما ظلم نمىکنم. همهى این حرفهایى که راجع به امیرالمؤمنین دربارهى عدالت شنیدهاید، محورش همین عدالتطلبى مطلقِ امیرالمؤمنین است. عدالت براى همه و عدالت در همهى شؤون؛ یعنى عدالت اقتصادى، عدالت سیاسى، عدالت اجتماعى و عدالت اخلاقى. این یکى دیگر از معیارهاى حکومت امیرالمؤمنین است. تحمّلِ ظلم را نمىکند؛ خودش هم به ظلم تسلیم نمىشود، ولو مصالحش از دست برود. یکى از ظلمهاى بزرگ، تبعیض است؛ چه تبعیضِ در اجراى احکام، چه تبعیضِ در اجراى مقرّرات. اینها به هیچ وجه براى امیرالمؤمنین قابل قبول نیست. یک نفر از طرفداران پروپا قرص او که تبلیغاتچىِ بسیار ماهرى است و دائماً به نفع او تبلیغاتِ حق مىکند، مرتکب عمل خلافى مىشود و امیرالمؤمنین حدّ الهى را بر او جارى مىکند. طرفدار مذکور که چنین انتظارى ندارد، مىگوید: یا امیرالمؤمنین! منى که این قدر طرفدار شمایم؟ منى که این قدر از شما دفاع مىکنم؟ حضرت مىفرماید: بله، حُکمِ خداست. آن طرفدارىاى که از ما مىکنى، انشاءاللَّه قبول باشد، خیلى هم متشکّر؛ اما حکم خدا این است. حدّ خدا را برایش جارى کرد؛ او هم گفت: خیلى خوب؛ حال که اینطور است، سراغ دربار معاویه مىروم که قدر مرا مىدانند! و رفت.
• تقوا
یکى دیگر از خصوصیّات و شاخصههاى حکومت امیرالمؤمنین تقواست. ببینید؛ اینها هر کدام یک پرچم است، هر کدام یک علامت است. تقوا یعنى چه؟ یعنى آن شدّت مراقبتى که انسان در اعمال شخصى خود از راه حق هیچ تخطّى نکند؛ این معنى تقواست. یعنى کاملاً مراقب خود باشد. در دست زدن به پول مراقبت کند؛ در دست زدن به آبروى انسانها مراقبت کند؛ در گزینشها مراقبت کند؛ در طرد کردنها مراقبت کند؛ در حرف زدن مراقبت کند که برخلاف حق سخنى نگوید. یعنى شدّت مراقبت. شما نهجالبلاغه را نگاه کنید، پُر است از این مطالب. حالا متأسفانه در بین بعضیها معمول شده که هر غلطى مىخواهند بکنند، به اسم اینکه امیرالمؤمنین اینگونه بود و امیرالمؤمنین این طورى عمل مىکرد، انجام مىدهند. به چه دلیل؟ از کجا؟ امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه است. امیرالمؤمنین در روایات فراوانى است که از آن بزرگوار و اولاد طاهرینش باقى مانده است. کو این چیزهایى که بعضى مىگویند على این طور بود، على آن طور بود!؟ نخیر؛ على آن است که در نهجالبلاغه است. شما نهجالبلاغه را از اوّل تا آخر نگاه کنید! سرتاپاى نهجالبلاغه تحریضِ بر تقواست؛ دعوت به تقوا و پرهیزکارى است. تا انسان پرهیزکار نباشد نمىتواند اقامهى دین خدا کند. آلوده دامانى بد دردى است. آلوده بودنِ دل انسان به گناه، نمىگذارد انسان حقیقت را درک کند، چه برسد به اینکه دنبال حقیقت حرکت کند. تقوا یکى از شاخصههاى حکومت امیرالمؤمنین، برخاسته از ارادهى مردم و خواست مردم است. «تغلّب» - یعنى از راه غلبه و زور بر مردم حاکم شدن - در منطق امیرالمؤمنین نیست. با اینکه خود را بر حق مىدانست، اما کنار نشست، تا وقتى مردم آمدند، اصرار کردند، ابرام کردند، شاید گریه کردند، التماس کردند که آقا شما بیا زمام امور ما را در دست بگیر. آن وقت آمد و زمام امور مردم را در دست گرفت. خودش گفت که اگر مردم نیامده بودند؛ اگر مردم اصرار نمىکردند، اگر این طلب جدّى مردم نبود، من علاقهاى به این کار نداشتم. قدرت در دست گرفتن و اعمال اقتدار، براى امیرالمؤمنین جاذبهاى ندارد. قدرتطلبى براى کسانى جاذبه دارد که مىخواهند خواهشهاى نفسانى و هواهاى نفسانى خودشان را ارضا کنند، نه براى امیرالمؤمنین. او دنبال تکلیف شرعى است؛ دنبال اقامهى حقّ است. مردم قدرت را به او سپردند، او هم قدرت را گرفت و بعد با اقتدار آن قدرت را نگه داشت. آن جایى هم که کسانى با قدرت اسلامى او، با حکومت اسلامى او معارضه کردند، هیچ مجامله و ملاحظهاى نکرد. صحابهى پیغمبرند، باشند! موجّهینند، باشند! سابقهى جهاد در راه اسلام دارند، داشته باشند! با حکومت حق معارضه و مقابله کردهاند و باید در مقابلشان با اقتدار ایستاد؛ و ایستاد! این سه جنگ امیرالمؤمنین از این قبیل بود. اینها شاخصهى یک حکومت صحیح است.
• مردم این شاخصهها را از مسئولین بخواهند
ما امروز اگر جمهورى اسلامى هستیم، اگر حکومت علوى هستیم، باید اینها را رعایت کنیم. شما مردم هم اینها را باید از ما بخواهید. اقامهى دین خدا را باید بخواهید. اینکه ما نگاه کنیم ببینیم شرق و غرب در مفاهیم حکومتى و مفاهیم سیاسى حرفشان چیست، آنها چه مىگویند، ما هم سعى کنیم خودمان را آن طور تطبیق دهیم، این مثل همان خلافت عثمانیهاست، مثل خلافت بنىامیّه و بنىعبّاس است. آنها هم اسمشان خلیفهى پیغمبر بود؛ اسمشان حاکم اسلامى بود؛ اما رسم و عملشان حکومت کسرى و قیصر و حکومت پادشاهان بود. همانطور که آنها عمل مىکردند، اینها هم همانطور عمل مىکردند. اسممان حکومت علوى و حکومت اسلامى باشد، بعد برویم سراغ سرمایهدارى غرب، سراغ حکومتى که سرمایهداران و کمپانىداران و زشتروترین ظالمان و ستمگران عالم آن را اداره مىکنند؟! این درست است؟ این همان نفاق خواهد شد. پرچمى را با یک نامى بلند کنیم، آن وقت در زیر این پرچم سراغ چیزهاى دیگر برویم!؟ امروز در نظام اسلامى، همهى کارگزاران حکومت، از پایین تا بالا؛ از رهبرى - که خدمتگزار همه است - از رئیس جمهور، از وزرا، از مسؤولین قضایى، از نمایندگان مجلس و از مدیران گوناگونى که در اکناف کشور هستند، باید همّتشان این باشد که دین خدا را اقامه کنند، عدالت را احیا کنند، تبعیض در اجراى مقرّرات را از میان بردارند، بیشترین توجّهشان به طبقهى محروم و مستضعف و فقیر باشد - همچنان که امیرالمؤمنین بود - شعار تقوا را شعار شخصى و عمومى خودشان قرار دهند؛ این وظیفهى ماست. اینکه دنیا این طور حکومت را مىپسندد یا نمىپسندد، این براى ما معیار و ملاک نیست. جهت، این است، سمت و سو، این است. البته زمانه روزبهروز پیچیدهتر مىشود؛ ارتباطات انسانى روزبهروز دشوارتر و پیچیدهتر مىشود؛ اِعمال عدالت و اقامهى حق کار آسانى نیست؛ اما هدف این است و این است که مردم را خوشبخت مىکند؛ این است که سعادت مردم را تأمین مىکند؛ این است که فقر و تبعیض را از بین مىبرد؛ این است که ریشهى فساد را در جامعه مىکَند. والّا اگر این نباشد، حکومتهاى جائرِ دنیا دم از حقوق بشر مىزنند ولى زشتترین کارها را علیه حقوق بشر انجام مىدهند. عراق را به جرم اینکه سلاح شیمیایى مصرف کرده است، مورد تهاجم قرار مىدهند؛ در حالى که سلاح شیمیایى را خودشان به او دادند! خودشان او را تشویق کردند! آن وقت که او سلاح شیمیایى مصرف کرد، چشم را روى هم گذاشتند! اینها عادلند؟! اینها طرفدار حقوق بشرند؟! اینها از انسانیت چیزى سرشان مىشود؟! به نام مبارزه با ترور، مىخواهند دنیا را به آتش بکشند. زشتترین و فجیعترین نوع ترور، امروز در اراضى مقدّس فلسطین جارى است؛ نه فقط اخم نمىکنند بلکه تشویق هم مىکنند؛ از آن دفاع مىکنند؛ آن را لازم مىدانند! اینها حکومتهایى هستند که انسان از اینها تقلید کند؟!
اینها همان مفاهیمى است که در زیر نام دمکراسى، در زیر نام لیبرالیزم، در زیر نام حقوق بشر و در زیر نام آزادى، در حال جریان است. ما بیاییم دنبالهرو آنها شویم، همان مفاهیم را بگیریم، آن وقت چه کار کنیم؟! مثل خودِ آنها به ظلم عمل کنیم و آن وقت اسم عدالت را بیاوریم؟! این غیر از نفاق چیز دیگرى است؟! امروز بشریت در رنج است؛ امروز بشریت از یک تبعیض بزرگ رنج مىبرد؛ بشریت از یک ظلم بزرگ به جان مىآید. این ظلم بزرگ را همین قدرتمندان مىکنند؛ دستشان هم پرچم حقوق بشر است! یعنى نفاق محض. از اینها باید تقلید کرد؟! در مقابل اینها باید رودربایستى داشت؟! مفاهیم اینها را باید گرفت و به جاى مفاهیم علوى و اسلامى گذاشت؟! نه؛ این غلط است. راه درست براى کسى که پیرو امیرالمؤمنین است، این است که شاخصههاى حکومت علوى را در نظر داشته باشد؛ همان اندازهاى که مىتواند و قدرت دارد، طبق آنچه که ساز و کارهاى جهانى اقتضاء مىکند - دوران صنعت و صنعتهاى پیچیده و روشهاى فوق مدرن صنعتى و اینها اقتضائاتى دارد - اینها را رعایت کند تا آن جهتگیرى یک سر سوزن منحرف نشود. این مىشود یک انسان والا؛ مىشود یک حاکم علوى. چنین جامعهاى قدرتمند مىشود؛ چنین جامعهاى پولادین مىشود؛ جامعهاى که مردمش راست بگویند و از مسؤولانشان راست بشنوند؛ آنچه را که وعده مىدهند، آنچه را که مىگویند، آنچه را که به عنوان پرچم بلند مىکنند، همان را عمل مىکنند و «لِم تقولون مالاتفعلون» نباشند. این، آن روش درست است و این به برکت امیرالمؤمنین ممکن است.
• میزان موفقیت جمهوری اسلامی در عمل به شاخصها
ادّعاى من این است که ما توانستهایم در حدّ قدرت معقولِ انسانهایى در حدّ انسانهاى ضعیفى مثل ما، علىرغم همهى دشمنیهاى جهانى، این راه را ترسیم کنیم و این شاخصها را به دنیا نشان دهیم. علّت جاذبهاى که امروز نام مبارک امام رضواناللَّه علیه و نام جمهورى اسلامى در دنیا دارد، همینهاست؛ چون توانستهایم این شاخصهها را در رفتار حکومت اسلامى ثبت کنیم. البته مزاحمت مىکنند، مخالفت مىکنند، اذیّت مىکنند؛ اما تنها راه مقابله با مزاحمتها و اذیّتها و کارشکنیها، استقامت و ایستادگى است. ملت ایران بحمداللَّه ایستاده است. بخصوص جوانان با اراده و مؤمن ما ایستادهاند؛ ما هم به فضل الهى ایستادهایم. این امواج جهانى و این تبلیغات گمراه کننده نخواهد توانست ما را تسلیم خواستههاى آنها کند. آنها مىخواهند این نظام هم مثل نظامهاى دست نشاندهى آنها تسلیم خواست آنها شود و براى اِعمال سلطهى دیکتاتورى بینالمللى امریکا و اشباه امریکا راه را باز کند.» [2]پاورقی:
[1]- بیانات مقام معظم رهبری در اجتماع بزرگ زائران حرم مطهر امام رضا (ع) 1/1/1380
[2]- بیانات رهبر معظم انقلاب به مناسبت میلاد امیرالمؤمنین على(ع) 30/6/1381
انقلاب اسلامى بر اساس الگو قرار دادن همین شخصیتِ همهجانبهى کامل به وجود آمد. آنهایى که خواستند از انقلابهاى گذشته و از بعضى حوادث کشورهاى دیگر براى انقلاب اسلامى شبیهسازى کنند، به این نکته توجّه نکردند. انقلاب اسلامى الگو و نمونهى خود را از امیرالمؤمنین گرفت و نظام جمهورى اسلامى به وجود آمد. امام بزرگوار ما که یک شاگرد و رهرو مکتب امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام بودند، در رفتار و گفتار خود، همین توصیهها را مىکردند. اگر نگاه کنید، در تعالیم امام بزرگوار، جابهجا شاخصهاى علوى را مشاهده مىکنید. به خاطر همین بوده است که دشمنان، نقطهى مقابل راه امام را هدف فعالیت خودشان قرار دادهاند. تبلیغات دشمنان انقلاب و نظام جمهورى اسلامى - که دشمنان ملت ایرانند - هدف خود را همین قرار دادهاند که نقطهى مقابلِ راهى را که امام بزرگوار با شاخصهاى معیّن ترسیم کرده بودند، در میان مردم ترویج کنند.» [1]
• رعایت شاخصههای الگوی حکومت علوی
اما «الگوى علوى در حکومت چیست؟ شاخصههایى دارد که این شاخصهها بایستى رعایت شود. مردم هم باید به ما نگاه کنند، ببینند اگر شاخصههاى حکومت علوى را رعایت مىکنیم - حالا به قدر توانایى خودمان - آن وقت قبول کنند که ما حکومتى در راه على هستیم. اگر دیدند ما آن شاخصهها را رعایت نمىکنیم یا عکس آنها عمل مىکنیم - بحث این نیست که قدرت ما کمتر از على است و ارادهى دنبال کردن آن راه را نداریم - آن وقت گفتار ما و ادّعاى ما را قبول نکنند و بگویند نه، این حکومت علوى نیست؛ این حکومتِ ولایت امیرالمؤمنین نیست. ملاک اینهاست. اینها را بایستى مورد توجّه قرار داد. حالا این شاخصهها چیست؟ البته اگر بخواهیم شاخصههاى حکومت امیرالمؤمنین را بیان کنیم، شاید ده شاخصهى مهم را بشود بیان کرد. چند شاخصه اینهاست که من عرض مىکنم:
• اقامه دین الهی
اوّل، پایبندىِ کامل به دین خدا و اصرار بر اقامهى دین الهى. این شاخصهى اوّل است. هر حکومتى که اساس کارش بر اقامهى دین خدا نباشد، علوى نیست. در وسط جنگ - آنهایى که در دوران دفاع هشت ساله، در میدان بودند مىفهمند من چه مىگویم - در آن بحبوحهى رزم که هر رزمنده و هر سربازى همّتش این است ببیند چطور مىتواند حمله کند و چطور مىتواند از خودش دفاع نماید، یک نفر نزد امیرالمؤمنین آمد و مسألهاى راجع به توحید پرسید. گفت در «قل هواللَّه احد» این کلمهى «احد» یعنى چه؟ حالا این یک مسألهى اصلى هم نیست. از اصل وجود خدا سؤال نکرد؛ یک مسألهى فرعى را سؤال کرد. دوروبریهاى امیرالمؤمنین آمدند جلو که مرد حسابى، حالا وقت این سؤالهاست!؟ حضرت فرمود: «نه؛ بگذارید جوابش را بدهم. ما براى همین مىجنگیم.» یعنى جنگِ امیرالمؤمنین، سیاستِ امیرالمؤمنین، جبههبندىِ امیرالمؤمنین، خون دلهاى امیرالمؤمنین و همهى خطوط اصلىاى که در حکومت خود انتخاب مىکند، براى این است که دین خدا اقامه شود. این یک شاخصه است. اگر در نظام اسلامى و در جمهورى اسلامى که به نام حکومت علوى خود را معرّفى مىکند، اقامهى دین خدا هدف نباشد؛ مردم به دین خدا عمل بکنند یا نکنند؛ اعتقاد داشته باشند یا نداشته باشند؛ اقامهى حقّ الهى بشود یا نشود و بگوییم به ما چه ربطى دارد - اگر این طور باشد - این حکومت علوى نیست. اقامهى دین الهى، اوّلین شاخصه است و این مادرِ همهى خصوصیّات دیگرِ زندگى امیرالمؤمنین و حکومت امیرالمؤمنین است. عدالت او هم ناشى از این است. مردمسالارى و رعایت مردم در زندگى امیرالمؤمنین هم مربوط به همین است.
• عدالت مطلق
خصوصیت دوم و شاخصهى دومِ حکومت امیرالمؤمنین عدالت است؛ عدالتِ مطلق. یعنى هیچ مصلحت شخصى و هیچ سیاست مربوط به شخص خود را بر عدالت مقدّم نمىکند. «أتأمرونّى ان اطلب النصر بالجور لا واللَّه»؛ من حاضر نیستم پیروزى را از راه ظلم به دست آورم. ببینید چقدر این تابلو، تابلوِ درخشانى است؛ چه پرچم بلندى است. به شما مىگویند ممکن است در این میدان سیاست، در این میدان مسابقهى علمى، در این میدان انتخابات، در این میدان جنگ، پیروز شوید؛ اما متوقّف به این است که این ظلم را انجام دهید. کدام را انتخاب مىکنید؟ امیرالمؤمنین مىگوید من این پیروزى را نمىخواهم. من شکست بخورم عیبى ندارد، اما ظلم نمىکنم. همهى این حرفهایى که راجع به امیرالمؤمنین دربارهى عدالت شنیدهاید، محورش همین عدالتطلبى مطلقِ امیرالمؤمنین است. عدالت براى همه و عدالت در همهى شؤون؛ یعنى عدالت اقتصادى، عدالت سیاسى، عدالت اجتماعى و عدالت اخلاقى. این یکى دیگر از معیارهاى حکومت امیرالمؤمنین است. تحمّلِ ظلم را نمىکند؛ خودش هم به ظلم تسلیم نمىشود، ولو مصالحش از دست برود. یکى از ظلمهاى بزرگ، تبعیض است؛ چه تبعیضِ در اجراى احکام، چه تبعیضِ در اجراى مقرّرات. اینها به هیچ وجه براى امیرالمؤمنین قابل قبول نیست. یک نفر از طرفداران پروپا قرص او که تبلیغاتچىِ بسیار ماهرى است و دائماً به نفع او تبلیغاتِ حق مىکند، مرتکب عمل خلافى مىشود و امیرالمؤمنین حدّ الهى را بر او جارى مىکند. طرفدار مذکور که چنین انتظارى ندارد، مىگوید: یا امیرالمؤمنین! منى که این قدر طرفدار شمایم؟ منى که این قدر از شما دفاع مىکنم؟ حضرت مىفرماید: بله، حُکمِ خداست. آن طرفدارىاى که از ما مىکنى، انشاءاللَّه قبول باشد، خیلى هم متشکّر؛ اما حکم خدا این است. حدّ خدا را برایش جارى کرد؛ او هم گفت: خیلى خوب؛ حال که اینطور است، سراغ دربار معاویه مىروم که قدر مرا مىدانند! و رفت.
• تقوا
یکى دیگر از خصوصیّات و شاخصههاى حکومت امیرالمؤمنین تقواست. ببینید؛ اینها هر کدام یک پرچم است، هر کدام یک علامت است. تقوا یعنى چه؟ یعنى آن شدّت مراقبتى که انسان در اعمال شخصى خود از راه حق هیچ تخطّى نکند؛ این معنى تقواست. یعنى کاملاً مراقب خود باشد. در دست زدن به پول مراقبت کند؛ در دست زدن به آبروى انسانها مراقبت کند؛ در گزینشها مراقبت کند؛ در طرد کردنها مراقبت کند؛ در حرف زدن مراقبت کند که برخلاف حق سخنى نگوید. یعنى شدّت مراقبت. شما نهجالبلاغه را نگاه کنید، پُر است از این مطالب. حالا متأسفانه در بین بعضیها معمول شده که هر غلطى مىخواهند بکنند، به اسم اینکه امیرالمؤمنین اینگونه بود و امیرالمؤمنین این طورى عمل مىکرد، انجام مىدهند. به چه دلیل؟ از کجا؟ امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه است. امیرالمؤمنین در روایات فراوانى است که از آن بزرگوار و اولاد طاهرینش باقى مانده است. کو این چیزهایى که بعضى مىگویند على این طور بود، على آن طور بود!؟ نخیر؛ على آن است که در نهجالبلاغه است. شما نهجالبلاغه را از اوّل تا آخر نگاه کنید! سرتاپاى نهجالبلاغه تحریضِ بر تقواست؛ دعوت به تقوا و پرهیزکارى است. تا انسان پرهیزکار نباشد نمىتواند اقامهى دین خدا کند. آلوده دامانى بد دردى است. آلوده بودنِ دل انسان به گناه، نمىگذارد انسان حقیقت را درک کند، چه برسد به اینکه دنبال حقیقت حرکت کند. تقوا یکى از شاخصههاى حکومت امیرالمؤمنین، برخاسته از ارادهى مردم و خواست مردم است. «تغلّب» - یعنى از راه غلبه و زور بر مردم حاکم شدن - در منطق امیرالمؤمنین نیست. با اینکه خود را بر حق مىدانست، اما کنار نشست، تا وقتى مردم آمدند، اصرار کردند، ابرام کردند، شاید گریه کردند، التماس کردند که آقا شما بیا زمام امور ما را در دست بگیر. آن وقت آمد و زمام امور مردم را در دست گرفت. خودش گفت که اگر مردم نیامده بودند؛ اگر مردم اصرار نمىکردند، اگر این طلب جدّى مردم نبود، من علاقهاى به این کار نداشتم. قدرت در دست گرفتن و اعمال اقتدار، براى امیرالمؤمنین جاذبهاى ندارد. قدرتطلبى براى کسانى جاذبه دارد که مىخواهند خواهشهاى نفسانى و هواهاى نفسانى خودشان را ارضا کنند، نه براى امیرالمؤمنین. او دنبال تکلیف شرعى است؛ دنبال اقامهى حقّ است. مردم قدرت را به او سپردند، او هم قدرت را گرفت و بعد با اقتدار آن قدرت را نگه داشت. آن جایى هم که کسانى با قدرت اسلامى او، با حکومت اسلامى او معارضه کردند، هیچ مجامله و ملاحظهاى نکرد. صحابهى پیغمبرند، باشند! موجّهینند، باشند! سابقهى جهاد در راه اسلام دارند، داشته باشند! با حکومت حق معارضه و مقابله کردهاند و باید در مقابلشان با اقتدار ایستاد؛ و ایستاد! این سه جنگ امیرالمؤمنین از این قبیل بود. اینها شاخصهى یک حکومت صحیح است.
• مردم این شاخصهها را از مسئولین بخواهند
ما امروز اگر جمهورى اسلامى هستیم، اگر حکومت علوى هستیم، باید اینها را رعایت کنیم. شما مردم هم اینها را باید از ما بخواهید. اقامهى دین خدا را باید بخواهید. اینکه ما نگاه کنیم ببینیم شرق و غرب در مفاهیم حکومتى و مفاهیم سیاسى حرفشان چیست، آنها چه مىگویند، ما هم سعى کنیم خودمان را آن طور تطبیق دهیم، این مثل همان خلافت عثمانیهاست، مثل خلافت بنىامیّه و بنىعبّاس است. آنها هم اسمشان خلیفهى پیغمبر بود؛ اسمشان حاکم اسلامى بود؛ اما رسم و عملشان حکومت کسرى و قیصر و حکومت پادشاهان بود. همانطور که آنها عمل مىکردند، اینها هم همانطور عمل مىکردند. اسممان حکومت علوى و حکومت اسلامى باشد، بعد برویم سراغ سرمایهدارى غرب، سراغ حکومتى که سرمایهداران و کمپانىداران و زشتروترین ظالمان و ستمگران عالم آن را اداره مىکنند؟! این درست است؟ این همان نفاق خواهد شد. پرچمى را با یک نامى بلند کنیم، آن وقت در زیر این پرچم سراغ چیزهاى دیگر برویم!؟ امروز در نظام اسلامى، همهى کارگزاران حکومت، از پایین تا بالا؛ از رهبرى - که خدمتگزار همه است - از رئیس جمهور، از وزرا، از مسؤولین قضایى، از نمایندگان مجلس و از مدیران گوناگونى که در اکناف کشور هستند، باید همّتشان این باشد که دین خدا را اقامه کنند، عدالت را احیا کنند، تبعیض در اجراى مقرّرات را از میان بردارند، بیشترین توجّهشان به طبقهى محروم و مستضعف و فقیر باشد - همچنان که امیرالمؤمنین بود - شعار تقوا را شعار شخصى و عمومى خودشان قرار دهند؛ این وظیفهى ماست. اینکه دنیا این طور حکومت را مىپسندد یا نمىپسندد، این براى ما معیار و ملاک نیست. جهت، این است، سمت و سو، این است. البته زمانه روزبهروز پیچیدهتر مىشود؛ ارتباطات انسانى روزبهروز دشوارتر و پیچیدهتر مىشود؛ اِعمال عدالت و اقامهى حق کار آسانى نیست؛ اما هدف این است و این است که مردم را خوشبخت مىکند؛ این است که سعادت مردم را تأمین مىکند؛ این است که فقر و تبعیض را از بین مىبرد؛ این است که ریشهى فساد را در جامعه مىکَند. والّا اگر این نباشد، حکومتهاى جائرِ دنیا دم از حقوق بشر مىزنند ولى زشتترین کارها را علیه حقوق بشر انجام مىدهند. عراق را به جرم اینکه سلاح شیمیایى مصرف کرده است، مورد تهاجم قرار مىدهند؛ در حالى که سلاح شیمیایى را خودشان به او دادند! خودشان او را تشویق کردند! آن وقت که او سلاح شیمیایى مصرف کرد، چشم را روى هم گذاشتند! اینها عادلند؟! اینها طرفدار حقوق بشرند؟! اینها از انسانیت چیزى سرشان مىشود؟! به نام مبارزه با ترور، مىخواهند دنیا را به آتش بکشند. زشتترین و فجیعترین نوع ترور، امروز در اراضى مقدّس فلسطین جارى است؛ نه فقط اخم نمىکنند بلکه تشویق هم مىکنند؛ از آن دفاع مىکنند؛ آن را لازم مىدانند! اینها حکومتهایى هستند که انسان از اینها تقلید کند؟!
اینها همان مفاهیمى است که در زیر نام دمکراسى، در زیر نام لیبرالیزم، در زیر نام حقوق بشر و در زیر نام آزادى، در حال جریان است. ما بیاییم دنبالهرو آنها شویم، همان مفاهیم را بگیریم، آن وقت چه کار کنیم؟! مثل خودِ آنها به ظلم عمل کنیم و آن وقت اسم عدالت را بیاوریم؟! این غیر از نفاق چیز دیگرى است؟! امروز بشریت در رنج است؛ امروز بشریت از یک تبعیض بزرگ رنج مىبرد؛ بشریت از یک ظلم بزرگ به جان مىآید. این ظلم بزرگ را همین قدرتمندان مىکنند؛ دستشان هم پرچم حقوق بشر است! یعنى نفاق محض. از اینها باید تقلید کرد؟! در مقابل اینها باید رودربایستى داشت؟! مفاهیم اینها را باید گرفت و به جاى مفاهیم علوى و اسلامى گذاشت؟! نه؛ این غلط است. راه درست براى کسى که پیرو امیرالمؤمنین است، این است که شاخصههاى حکومت علوى را در نظر داشته باشد؛ همان اندازهاى که مىتواند و قدرت دارد، طبق آنچه که ساز و کارهاى جهانى اقتضاء مىکند - دوران صنعت و صنعتهاى پیچیده و روشهاى فوق مدرن صنعتى و اینها اقتضائاتى دارد - اینها را رعایت کند تا آن جهتگیرى یک سر سوزن منحرف نشود. این مىشود یک انسان والا؛ مىشود یک حاکم علوى. چنین جامعهاى قدرتمند مىشود؛ چنین جامعهاى پولادین مىشود؛ جامعهاى که مردمش راست بگویند و از مسؤولانشان راست بشنوند؛ آنچه را که وعده مىدهند، آنچه را که مىگویند، آنچه را که به عنوان پرچم بلند مىکنند، همان را عمل مىکنند و «لِم تقولون مالاتفعلون» نباشند. این، آن روش درست است و این به برکت امیرالمؤمنین ممکن است.
• میزان موفقیت جمهوری اسلامی در عمل به شاخصها
ادّعاى من این است که ما توانستهایم در حدّ قدرت معقولِ انسانهایى در حدّ انسانهاى ضعیفى مثل ما، علىرغم همهى دشمنیهاى جهانى، این راه را ترسیم کنیم و این شاخصها را به دنیا نشان دهیم. علّت جاذبهاى که امروز نام مبارک امام رضواناللَّه علیه و نام جمهورى اسلامى در دنیا دارد، همینهاست؛ چون توانستهایم این شاخصهها را در رفتار حکومت اسلامى ثبت کنیم. البته مزاحمت مىکنند، مخالفت مىکنند، اذیّت مىکنند؛ اما تنها راه مقابله با مزاحمتها و اذیّتها و کارشکنیها، استقامت و ایستادگى است. ملت ایران بحمداللَّه ایستاده است. بخصوص جوانان با اراده و مؤمن ما ایستادهاند؛ ما هم به فضل الهى ایستادهایم. این امواج جهانى و این تبلیغات گمراه کننده نخواهد توانست ما را تسلیم خواستههاى آنها کند. آنها مىخواهند این نظام هم مثل نظامهاى دست نشاندهى آنها تسلیم خواست آنها شود و براى اِعمال سلطهى دیکتاتورى بینالمللى امریکا و اشباه امریکا راه را باز کند.» [2]پاورقی:
[1]- بیانات مقام معظم رهبری در اجتماع بزرگ زائران حرم مطهر امام رضا (ع) 1/1/1380
[2]- بیانات رهبر معظم انقلاب به مناسبت میلاد امیرالمؤمنین على(ع) 30/6/1381
این یادداشت را در ندای انقلاب هم ببینید.
ثبت نظر
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.