سرّ آنکه جهاد فی سبیل الله با هجرت آغاز میشود در کجاست؟ طبیعت بشری در جست و جوی راحت و فراغت است و سامان و قرار میطلبد. یاران! سخن از اهل فسق و بندگان لذت نیست، سخن از آنان است که اسلام آوردهاند اما در جستجوی حقیقت ایمان نیستند. کنج فراغتی و رزقی مکفی... دلخوش به نماز غرابوار و دعایی که بر زبان میگذرد اما ریشهاش در دل نیست، در باد است. در جستجوی مأمنی که او را از مکر خدا پناه دهد؛ در جستجوی غفلتکدهای که او را از ابتلائات ایمانی ایمن سازد، غافل که خانه غفلت پوشالی است و ابتلائات دهر، طوفانی است که صخرههای بلند را نیز خرد میکنند و در مسیر درهها آن همه میغلتاند تا پیوسته به خاک شود.
اگر کشاکش ابتلائات است که مرد میسازد، پس یاران، دل از سامان بر کنیم و روی به راه نهیم، بگذار عبدالله به عمر ما را از عاقبت کار بترساند. اگر رسم مردانگی سر باختن است، ما نیز چون سیدالشهدا او را پاسخ خواهیم گفت که: «ای پدر عبدالرحمن، آیا ندانستهای که از نشانههای حقارت دنیا در نزد حق این است که سر مبارک یحیی بر زکریا را برای زنی روسپی از قوم بنی اسرائیل پیشکش برند؟ آیا نمیدانی که بر بنی اسرائیل زمانی گذشت که ما بین طلوع فجر و طلوع شمس، هفتاد پیامبر را کشتند و آنگاه در بازارهایشان به خرید و فروش مینشستند، آن سان که گویی هیچ رخ نداده است! و خدا نیز ایشان را تا روز مؤاخذه مهلت داد.» اما وای از آن مؤاخذهای که خداوند خود اینچنیناش توصیف کرده است: اخذ عزیز مقتدر.
آه یاران! اگر در این دنیای وارونه، رسم مردانگی این است که سر بریده مردان را در تشت طلا نهند و به روسپیان هدیه کنند... بگذار اینچنین باشد، این دنیا و این سر ما!
فتح خون
نویسنده: شهید سید مرتضی آوینی
ثبت نظر
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.