هفت از ده
هفت سال پیش، درجه اهمیت دهه چهارم زندگی را بالا بردم به دلایل مختلف. همانطور که پیش بینی میکردم تلاطم، آزمون و خطا، غرور و امثالهم در این دهه کمتر وجود دارد اما چیزی که فکرش را نمیکردم این بود که آزمایشها به جای نقاط سطحی، این بار در عمق و در محورهای اصلی ضعف و قوت اتفاق میافتد.
گاهی اوقات شکست برای تجربهاندوزی و پیدا کردن راه موفقیت لازم است. بعضی وقتها لازم است اتفاقاتی بیفتد تا انسان به ضعفهای درونی خود پی ببرد و تربیت شود؛ اصلا خدا برای همین به خودش «رب» گفته است و همه این صفات خداست که انسان را همیشه امیدوار نگه میدارد.
تلقی من از یک سال گذشته، با وجود همه سختیها و پرکاریها و اضطرابها و ناراحتیهایش، یک سال شیرین است. یک سالی که حس میکنم قدم «هفت از ده» این دهه را پرثمر کرده و توشه کافی برای سه قدم بعدی اندوخته. به قول دوست بزرگواری، کارگردان خداست و ما فقط نهایتا بازیگریم. کارگردانی خدا در شناخت اطرافیانم و لطف او در ایجاد محبت بین بندگانش، دوستان ناب و زلالی را نصیبم کرد که نسیم رحمت حق هستند.
تا ۴۰ سالگی اگر زنده باشم، ۱۰۹۴ روز دیگر زمان دارم. ۱۰۹۴ روزی که باید نسبت به روز قبل متفاوت و بهتر شوند؛ و چقدر خود طی کردن این مسیر دلنشین است.
ثبت نظر
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.