پژوهشگر

وبلاگ شامل دو بخش عمده است: یکی نوشته‌های فرهنگی، علمی، شخصی و سیاسی من و دیگری «نقل قول» که در آن به فرازهایی از کتبی که در حال مطالعه آن هستم پرداخته‌ام. در برگه «درباره من» نیز می‌توانید از من بیشتر بدانید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
مُقَلّب القُلوبِ من، چهره ی همچو ماه توست
مُدَبّر الّیل دلم، زلف چو شب سیاه توست
تو ای مسافر غریب حَوّل این دل مرا
قلب تمام عاشقان منتظر نگاه توست
 
  • قاسم صفایی نژاد

 گیرم کسی ز من نخرد اشک و آه را                دیگر چه غم به بنده چو دارد اله را
حاصل نداشت غیر گنه کشتزار دل                  از من که می‌خرد بر و بار تباه را
شرمندگی، عقوبت اهل معاصی است             این خود بس است بنده غرق گناه را
با اشک خویش سوی تو لشگر کشیده‌ام          صف کرده‌ام برابر تو این سپاه را
گفتم شوم سیاهی مهمانسرای تو                 شاید بپوشم از همه، روی سیاه را
چیزی اگر به من ندهی دم نمی‌زنم                 از دور چون روانه نمایی نگاه را
ابر گناه، راه نگاه مرا گرفت                             بالا بزن ز دیده من این کلاه را
گفتی چو اعتراف نمایی، نمی‌زنم!                  پس آمده‌ام که شرح دهم اشتباه را
نازک شده دلم، نخری قهر می‌کنم                  رحم آر بر کسی که ندارد پناه را
وقتی که با توام دلم آرام می‌شود                   از من مگیر گرمی این تکیه‌گاه را
من دل شکسته‌ام تو بیا ناز من بخر                 دستی بگیر بنده مانده به چاه را
گفتم حسین! عرش خدا شد قدم‌گهم             کوته نمود بر من دل‌خسته راه را


 

* این شعر در شب 18 ماه رمضان 88 توسط حاج منصور خوانده شده است.




 

  • قاسم صفایی نژاد
 
باید مرا گلیم مسیر نگار کرد                          زیر قدوم فاطمی‌ات خاکسار کرد
مهر تو را بهشت بخواهد نمی‌دهم                  در ماجرای عشق نباید قمار کرد
فخر علی و فاطمه بر تو عجیب نیست             وقتی خدا به داشتنت افتخار کرد
من که به دست هیچ‌کسی رو نمی‌زنم           نانت مرا به شغل گدایی دچار کرد
هر چند آفریده خدا چهارده کریم                     اما یکی از آن همه را سفره‌دار کرد
ما را پیاده کرد سر سفره شما                      این کشتی حسین که ما را سوار کرد
باید به بازوی حسنی‌ات دخیل بست              ورنه نمی‌شود که جمل را مهار کرد
خشمت نیاز نیست در آنجا که می‌شود           با قاسم تو قافله را تار و مار کرد
ارزان تو را فروخت به حرف معاویه                    زهری به کام تشنه تو روزه‌دار کرد
زهری که می‌شکافت دل سنگ خاره را            در حیرتم که با جگر تو چه کار کرد
زهرا شنیده بود تنت تیر می‌خورد                   تابوت را برای همین با جدار کرد



* این شعر توسط حاج منصور در 28 صفر سال 88 خوانده شد.
 
 
 
 

 

  • قاسم صفایی نژاد
چند ماهی می‌شود که از انتخاباتی می‌گذرد که باعث اتفاقات نادری شد که در بعضی موارد به نفع مردم و جمهوری اسلامی بود و در بعضی موارد به ضرر.
 
از فردای انتخابات و روز اعلام نتایج انتخابات گرفته تا نماز جمعه رهبر فرزانه انقلاب و حوادث روز پس از آن تا نماز جمعه رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام و سخنرانی بعضی افراد در مورد آن خطبه‌ها؛ از حوادث روز 13 آبان گرفته تا روز دانشجو و آخر کار «روز عاشورا».
 
روز عاشورا اتفاقات بدی صورت گرفت که به هیچ وجه قابل توجیه نیست. توهین به روز عاشورا و هلهله کردن و کف و سوت زدن در شب و روز عاشورا و سنگ‌پرانی به عزاداران حسینی و آتش زدن اموال شخصی و عمومی چیزی نیست که به راحتی بشود از آن عبور کرد. اما پس از آن بود که گروه‌های مختلف مردم را به راهپیمایی علیه حرمت‌شکنی روز عاشورا دعوت کردند.
 
مردم وفادار به انقلاب مثل همیشه برای انقلاب خودشان آمدند اما...
 
اما برای من که در آن مراسم حضور داشتم،‌ صحنه‌های ناخوشایند بود: شعارهای افراطی «مرگ بر موسوی» و درخواست اعدام و بسیاری سخنان دیگر که به صورت کاملا افراطی بیان می‌شد. به نظر من این شعارها فقط هنگامی درست است که ولی فقیه زمان با آن همراه باشد. اما وقتی ولی فقیه فرصت جبران را باقی گذاشته‌اند (حتی اگر این فرصت، فرصت آخر باشد)، به نظرم این شعارها محلی از اعراب ندارند.
 
دو طیف در نظام تشیع خطرناکند. طیفی که از روی جهل یا عناد به سخنان ولی فقیه توجهی ندارند و از عمد نافرمانی می‌کنند و گروهی دیگر افرادی هستند که به ولی فقیه عشق می‌ورزند ولی از او جلوتر می‌روند! و این حرکت هم نافرمانی از ولی فقیه است و به نظرم تفاوت زیادی با گروه اول ندارند.
 
گروهی در سخنرانی‌های خود اشاره می‌کنند که در فتنه باید گوش به فرمان ولی فقیه باشیم ولی خود عالم بی‌عمل هستند و به صورت افراطی از پیامبر هم مسلمان‌تر می‌شوند!
 
چقدر اندکند کسانی که به واقع گوش به فرمان ولی فقیه زمان هستند و او را در جنگ و صلح یاری می‌دهند. اگر ولی فقیه دستور جنگ دهد، ابایی ندارند و اگر دستور صلح و آشتی دهند با جان و دل پذیرا هستند.
 
بیایید بیشتر بیاندیشیم و عمل کنیم...
  • قاسم صفایی نژاد

امشب که شب اوج مناجات دل ماست            این مسجد و محراب خرابات دل ماست
با یار شب وصل و ملاقات دل ماست                بر مقدم دلدار مباهات دل ماست
حیف است که دور از رخ جانانه بمیرم               مگذار که پشت در میخانه بمیرم
امشب که در میکده عشق تو باز است             دست همه عشاق به سوی تو دراز است
یا رب سببی ساز شب ماه حجاز است             با حضرت معشوق شب راز و نیاز است
وقت است که بر مقدم جانانه بمیرم                 مگذار که پشت در میخانه بمیرم
ما طاقت یک جلوه دلدار نداریم                       حیف است که ما دیده دیدار نداریم
ظرفیت هم‌صحبتی یار نداریم                         با این همه با غیر حسن،‌کار نداریم
ای کاش که در عشق کریمانه بمیرم                مگذار که پشت در میخانه بمیرم
بدمستی ما را مکن ابراز نگارا                         با مستی مستان بنما باز مدارا
تقصیر لب لعل نگار است خدایا                       خجلت‌زده کن مثل همیشه تو گدا را
موسی صفت از جلوه پیمانه بمیرم                  مگذار که پشت در میخانه بمیرم
ای خوش سحری را که سر دار بمیرم               منصورم و چون میثم تمار بمیرم
در حال ثناخوانی دلدار بمیرم                         سخت است که بیمار و گنهکار بمیرم
مجنون شده با دل دیوانه بمیرم                       مگذار که پشت در میخانه بمیرم
آن بنده زشتم که خریدار ندارم                       برده نفروشیم که بازار ندارم
از خدمت ارباب کَرَم، عار ندارم                        در کوله به جز توشه‌ای از خار ندارم
خوب است که در کنج همین خانه بمیرم           مگذار که پشت در میخانه بمیرم
بدتر ز من ای خالق بخشنده نداری                  همچون من خودباخته، شرمنده نداری
مأموریت حضرت موسی است بهانه                 در خلقت خود بدتر از این بنده نداری
بیمارم و در پای طبیبانه بمیرم                         مگذار که پشت در میخانه بمیرم


 

* این شعر در شب 16 رمضان سال 88 توسط حاج منصور خوانده شده است.

  • قاسم صفایی نژاد