جمعه هفته پیش به زیارت امام رئوف رفتم و چند روزی نایب الزیاره همه دوستان بودم. دو سالی میشد که توفیق زیارت حاصل نشده بود و امسال با مشاهدات تغییرات شهر مشهد -لااقل اطراف حرم- متعجب شدم.
تعداد زائرین عرب چندین برابر سالهای گذشته بود، آنقدری که با پیاده روی در خیابانهای اطراف حرم بیشتر مکالمات مردم به زبان عربی بود تا فارسی. خب مایه مسرت و خوشحالی است که برادران عرب و شیعه ما مهمان ما هستند و حتی بعضا ساکن مشهد شدهاند. اما لطفا فراموش نکنیم که افزایش تعداد زائر و گردشگر و مهاجر در هر شهر و کشوری، نیازمند یک پیوست فرهنگی و یک پیوست اقتصادی است که باید سیاستگذاری درست در این خصوص صورت پذیرد.
در صحبتهای درون تاکسی، برخی از مردم مشهد از این قضیه خوشحال بودند. اعراب به دلیل کاهش ارزش پول ملی ما، راحتتر میتوانند خرید کنند و به قول همان شهروند مشهدی، کیلو کیلو زعفران میخرند و اکثر شیشلیکهای شاندیز را آنها میخورند و این موجب رونق کسب و کار در مشهد شده است. برخی دیگر از این کثرت مهاجرت اعراب نگران بودند و میگفتند با این همه ملکی که اینها در حال خرید هستند، تا چند سال دیگر قضیه اسرائیل و فلسطین در مشهد تکرار میشود! برخی دیگر از مردم نگران تغییرات فرهنگی بودند که مثلا نوع پوشش دختران بصرهای و بغدادی روی دختران مشهدی اثرگذار باشد یا سبک زندگی چندهمسری اعراب در میان مردان ایرانی هم رایج شود.
قضاوتی ندارم که کدام نگرانی مردم بحق است و کدام توهم است. سخن این است که این حرفها نگرانی مردم است و باید به آن پرداخت و مردم را از نگرانی خارج کرد. مردم باید بتوانند به دولت اعتماد کنند و مطمئن باشند که دولت در کنار آنها صیانت از فرهنگ و اقتصاد را در دستور کار دارد.
امروز روز خبرنگار است و از چند روز قبل، دوستان رسانهای برای خبرنگاران مراسمات ویژه اجرا کردهاند. این روز را به همه خبرنگاران سختکوش تبریک میگویم.
خبرنگاری، حرفهای است که با سختکوشی، خطر کردن، هوش سرشار، قلم دلنشین و تپیدن قلب برای مردم گره خورده است. کسی که خبرنگار است یا دوست خبرنگاری داشته است متوجه تک تک این واژهها میشود.
این پست را به عنوان یک پست روتین برای تبریک روز خبرنگار ننوشتم. این پست را نوشتم تا به دوستان خبرنگارم یادآوری کنم که مراقب افرادی باشند که در سالیان اخیر به دلیل سکوی پرش بودن رسانهها به حرفه آنها روی آوردهاند و باعث پدیدههایی شدهاند که در شأن خبرنگار نیست. پدیدههایی مثل پشت میز نشینی خبرنگاران که به جای اینکه دنبال سوژه بروند، پشت میز مینشینند و از سایر خبرگزاریها کپی میکنند. یا مثل اینکه خبرنگار برای وظیفه ذاتی خود که پوشش خبر است، بدون کارت هدیه حاضر نمیشود و فراتر از حقوق خود به دنبال درآمدهای اینچنینی است. حتی اگر حقوق خبرنگار کم باشد، چارهاش چنین درآمدهایی نیست. اتفاقات دیگری هم هستند که چون هنوز فراگیر نشدهاند، گفتنش جایز نیست اما خود خبرنگاران احتمالا از آن مطلع هستند. مراقب باشیم که فراگیر شدن راههای کج، کم کم منجر به این میشود که خشک و تر با هم بسوزند و ممکن است چند سال آینده برسد که دیگر روز خبرنگار انقدر از شأن و جایگاه خبرنگار نگویند.
دیشب خبری منتشر شد که روزنامه وطن امروز به دلیل مشکلات مالی دیگر منتشر نخواهد شد. اگر اشتباه نکنم سال ۸۷ بود که این روزنامه شروع به کار کرد و از همان ابتدا مواضع شفاف و البته کار هنری دلچسب آن به همراه نیروی انسانی جوان با انگیزه، وجه تمایز این روزنامه شد. روزنامهای که ۲۷۸۰ شماره منتشر شد و حداقل نیم صفحه اول روزنامه، آن را به یکی از اثرگذارترین روزنامههای تاریخ کشور تبدیل کرد.
کار روزنامه کلا کار طاقتفرسایی است. روزهای کاری شلوغ و مستمر یکی پس از دیگری میآیند و زمان کمی برای بستن صفحات آن هم در تعداد واژههای تقریبا از پیش مشخص شده وجود دارد. حتما این کار حدود ۱۱ ساله هم خدا قوت لازم دارد. خدا قوت و ذکر این نکته که ای کاش میشد با حذف هزینههای کاغذ و چاپ و توزیع، نسخه الکترونیک این روزنامه را حفظ کرد.
داشتم به این فکر میکردم واقعا وطن امروز تعطیل شده یا تعطیل میشود؟ دیدم وطن امروز علاوه بر انتشار روزنامه، یک کار با ارزش دیگر نیز انجام داده است. پرورش روزنامهنگارانی که حالا هر کدامشان میتوانند در فضای رسانهای کشور نقشآفرینی کنند. افرادی که یاد گرفتهاند به دور از محافظهکاریهای موجود و البته به دور از برخی تندرویهای بی حاصل، حنجره مکتوب انقلاب باشند. البته که حتما در کار پرشتاب و حجیم، اشتباهاتی هم وجود دارد، اما برآیند وطن امروز، از آن روزنامهای دوست داشتنی ساخته بود که امید است ریشههای آن در سایر رسانهها تکثیر شود.
تا چند ماه پیش فکر میکردم اگر این رساله را دفاع کنم، دیگر تا حدی راحت میشوم. وقتم بیشتر دست خودم هست و زمانی که برای شغل میگذارم را مدیریت میکنم تا بتوانم کتاب بیشتری بخوانم، وقت بیشتری با خانواده سپری کنم و کارهای عقب افتاده این ۱۰ سال گذشته را که همزمان بوده با تحصیل ارشد و دکتری و ازدواج و شغل اول و دوم و بدهیها و ... را انجام دهم.
الان بیش از ۵ ماه از دفاع رساله میگذرد و هنوز وقت نکردهام حتی کارهای فارغ التحصیلی دانشگاه را انجام دهم تا بتوانم خودم را به نظام وظیفه برای خدمت سربازی معرفی کنم! کمی بیش از یک ماه فرصت دارم برای این کار اما کلی کار نکرده دارم و کلی انتظارات وجود دارد و ... کتاب بیشتر خواندن و وقت بیشتر با خانواده پیشکش!
در شغلی که دارم به دلایل مختلف کارهای بسیاری وجود دارد که باید انجام بدهم و بدهیم. ایده نو و نوپا بودن و مشکلات کشور و خیلی مسائل دیگر همه دست به دست هم داده که اگر در این برهه زمانی، بعضی کارها انجام نشود، دیگر اجرای این ایده به سختی ممکن است اتفاق بیفتد. خستگی در این روزها نباید معنی داشته باشد. باید هر روز و دقیقه به دقیقه مبارزه کرد تا بتوان کار کرد!
همین الان یاد ویدئوی مجید حسینی نژاد، مدیرعامل علی بابا افتادم که به معاون اول رییس جمهور میگفت من هر بستری که در جامعه فراهم باشد را استفاده میکنم و پول درمیآورم. روزی بستر تحریم است و با دور زدن تحریم پول درمیاورم و روزی دیگر استارتآپ.
اما اوضاع برای ما متفاوت است. ما نمیخواهیم از بستر موجود، پول در بیاوریم. ما میخواهیم در جایی که میدانیم نیاز حال و آینده جامعه است و بسیاری از آن غافلند، فعالیت کنیم. نه از آن نیازهایی که میشود برایش سریعا کالایی عرضه کرد و تقاضایی برایش وجود داشته باشد. از آن دسته نیازهایی که مردمان دوست داشتنی سرزمینم، به دلایل مختلف نسبت به آن کمتوجه شدهاند. نیاز به مصرف محتوای عمیق رسانهای برای اینکه تفکرمان سطحی نشود. برای ساخت بسترش باید مبارزه کنیم و مبارزه کنیم و مبارزه کنیم. خستگی معنا ندارد.
مسابقه داستان کوتاه «میخواهم بمانم» با محوریت موضوع «نه به سقط عمدی جنین»، توسط نشر جام جم برگزار میشود.
به گزارش روابط عمومی نشر جام جم، نشر جام جم با اعلام فراخوان مسابقه داستان کوتاه «میخواهم بمانم» با موضوع «نه به سقط عمدی جنین» از همه صاحبان قلم و تفکر دعوت به شرکت در این مسابقه کرده است.
این مسابقه داستاننویسی که دبیر علمی آن «وجیهه سامانی» است در محورهای سقط جنین و دیدگاه منفی جامعه نسبت به تعدد کودکان در خانواده، سقط جنین و مشکلات اقتصادی و معیشتی خانواده، سقط جنین و مشغلههای تحصیلی و اجتماعی والدین، سقط جنین و عدم تقید مذهبی والدین، سقط جنین و عدم آمادگی روحی و روانی والدین برای پذیرش مسئولیت فرزندپروری، سقط جنین و تاثیرات منفی آن از نظر روحی، جسمی و معنوی بر والدین برگزار خواهد شد و و علاقهمندان و فرهیختگان میتوانند تا پایان مهر ۹۸ آثار خود را به دبیرخانه این مسابقه ارسال نمایند.
بنابر این گزارش، آثار ارسالی باید در قالب داستان کوتاه و حداکثر ۵ هزار واژه باشند؛ و آثاری به مسابقه راه پیدا میکنند که قبلاً منتشر نشده و یا در سایر مسابقات ارائه نشده باشند. اما ارسال آثار متعدد برای یک نفر بلامانع است.
تألیف و ارسال آثار در مسابقه داستان کوتاه «میخواهم بمانم» برای همۀ گروههای سنی، نویسندگان و صاحبان قلم آزاد است.
همچنین بر اساس اعلام روابط عمومی نشر جامجم، جوایز این مسابقه داستان کوتاه، که داوران آن به زودی اعلام خواهند شد، برای نفرات اول تا سوم به ترتیب 100، 70 و 50 میلیون ریال خواهد بود.
علاقمندان به شرکت در این مسابقه میتوانند آثار تایپشده خود را تا پایان مهرماه، در قسمت فرم ارسال اثر در سایت نشر جام جم به آدرس www.jjp.ir یا از طریق پست به آدرس دبیرخانه به نشانی تهران، خیابان نلسون ماندلا، خیابان عاطفی غربی پلاک 73 نشر جامجم کد پستی 1967954493 ارسال نمایند.