انتخابات ریاست جمهوری نزدیک شده است و کمتر از 10 ماه دیگر برگزار میشود. تحلیلهایی که در جامعه رواج دارد چند دسته هستند؛ از اینکه روحانی از شرکت در انتخابات سر باز میزند -که به نظر تحلیل معقولانهای نیست- تا اینکه روحانی رقیب جدی برای سال 96 ندارد و به راحتی برای دوره دوم به کرسی ریاست جمهوری مینشیند، مگر اینکه احمدینژاد وارد صحنه انتخابات شود و تحلیلهایی از این دست.
در چند هفته اخیر تحلیلی از سوی خواص و نخبگان (بخصوص در جریان اصولگرا) مطرح میشود که هر چند حضور احمدینژاد به شرط تأیید صلاحیت وی توسط شورای نگهبان میتواند انتخابات 96 را جدیتر کند اما به دلیل مشکلات امنیتی بهتر است احمدینژاد حضور نیابد و احتمالا پیامها و رایزنیهایی از سوی اشخاص گوناگون میشود تا ایشان در انتخابات شرکت نکند.
وقتی از این عده دلیل این امر را پرسوجو میکنیم، فتنه 88 را یادآوری میکنند که امنیت کشور برای ماههایی دچار تزلزل شد و حال آنکه فتنهگران در آن زمان نفوذ کمتری در دولت و دستگاههای مرتبط داشتند و به احتمال زیاد در سال 96 نفوذ این عده برای استفاده از امکانات و اطلاعات دولتی بیشتر است و بنابراین امنیت کشور دچار تزلزل بیشتری خواهد شد.
این تحلیل در چند هفته گذشته از زبان بدنه اجتماعی طیفهای گوناگون اصولگرایی شنیده میشود اما سخن اینجا است که چقدر به واقعیت و مهمتر از آن حقیقت نزدیک است؟ با طرح چند پرسش سعی میکنم قضاوت را به عهده مخاطب واگذار نمایم:
- آیا مردم انقلاب کردند که برای انتخاب فرد مورد نظرشان در انتخابات ریاست جمهوری، نگران فتنه مخالفان نظام باشند؟ اگر قرار بود در جمهوری اسلامی نیز مانند پیش از انقلاب، در صورت راهیابی یک شخص خارج از دایره ممنوعه قدرت به مقام ریاست جمهوری اتفاقاتی از این دست مستمرا اتفاق بیفتد، اساسا چرا انقلاب کردند؟ آیا قرار است مردم به اتفاقاتی شبیه کودتای 28 مرداد یا فتنه 88 عادت کنند یا از ترس اینگونه اتفاقات همیشه به همان دایره بسته قدرت رأی دهند؟
- آیا با توجه به اینکه فتنه 88 را تجربه کردیم و مردم به خوبی آن را پشت سر گذاشتند، اینگونه تحلیلها توهین به نهادهای اطلاعاتی و امنیتی نیست؟ فراموش کردهایم که تقریبا تنها کشور امن منطقه هستیم و با وجود مرز طولانی مشترک با عراق و ترکیه و نزدیکی داعش توانستهایم کشور امنی باشیم؟ آیا فتنهگران داخلی قدرتمندتر از نیروی مردم و نظام هستند؟
- آیا نگاه با دلهره به آینده و تزریق آن به جامعه کار صحیحی است؟ آیا این نگاه همان نگاه فاقد عزت نیست؟ اگر امروز به دلیل مشکلات امنیتی جامعه، باید یک نفر را از کاندیداتوری در انتخابات منصرف کنیم، آیا چندی دیگر نباید به همین دلیل به دشمنان خارجی باج دهیم؟ آیا همه اینها بهانه است برای اینکه منافع عدهای تأمین شود و در هر برههای ارزشی تغییر کند؟
- آیا اسلام و انقلاب به ما اجازه میدهد که به جای مقابله با نفوذ دشمنان و مهار فتنه، تکلیف را از سر خود با پاک کردن صورت مسئله باز کنیم؟ در کجای مکتب امام (ره) چنین چیزی را یافتهایم؟ مگر امام راحل عظیمالشأنمان روزهای سختتر از این را به کمک خداوند تبارک و تعالی و همراهی مردم از سر نگذراند؟ اگر امنیت بهانه خوبی بود، امام که راحتتر بود در استفاده از این بهانه، زیرا امکانات برقراری امنیت را هم در دست نداشت.
----------------
پ.ن: تصمیمی برای رأی مجدد به احمدینژاد ندارم و پس از اعلام کاندیداهای مورد تأیید شورای نگهبان، میان آنان به مقایسه خواهم پرداخت و فرد بهتر را انتخاب خواهم کرد. از آن جهت این پینوشت اضافه شد که دوستان به خود زحمت برچسب احمدینژادی و جریان انحرافی و ... زدن را نکشند و بدانند که بحث من شخص احمدینژاد نیست بلکه هر کسی است که میخواهند او و مردم را با این دلایل واهی و ذلتپذیر از کاندیداتوریاش منصرف کنند. قبلا تکذیببهای با همین محتوا در تابناک منتشر کردهام.
کارخانه ارج تعطیل شد و با فاصله کوتاهی تکذیبیه آن منتشر شد. آمد و شد تکذیبیهها در پس یکدیگر حاکی از تعطیلی ارج بود تا جایی که محسن رضایی هم به تعطیلی آن واکنش نشان داد و خواستار حواسجمعی بیشتر مسئولین شد.
اما امروز خبرگزاری ایسنا مطلبی را منتشر کرد با عنوان «ورشکستگی ارج تقصیر کیست؟» و آن را هم مانند سایر ناکامیهای دولت یازدهم به دولت احمدینژاد منتسب کرد. البته در اسنادی که در همین مطلب منتشر شده است، این کارخانه از سال 84 یعنی زمان تحویل گرفتن دولت توسط احمدینژاد زیانده بوده است؛ البته سخن اصلی این نیست. سخن اصلی این است که رسانههای طرفدار دولت روحانی گویا متوجه نیستند که انداختن همه شکستها و ناکامیها گردن دولت احمدینژاد در واقع شکست خودشان است. فرض بگیریم دولت احمدینژاد ناکارآمد و ضعیف و هزار تا از این صفتهایی که رئیس دولت یازدهم نثار دولت قبلی میکند؛ اما مگر دکتر روحانی در انتخابات ریاست جمهوری شعار اصلاح این وضعیت را نداده بودند؟ فرض کنیم شعار تغییر 100 روزه اوضاع را یادمان رفته باشد، مگر شعار چرخش چرخ سانتریفیوز و چرخ صنعت را یادمان میرود؟ اساسا دولت یازدهم برای چه امری آمده و چه کاری انجام میدهد؟ اگر قرار باشد بعد از سه سال، نه در مباحث کلان، که در تعطیلی یک کارخانه هم تقصیر به گردن دولت قبل بیفتد، اساسا این دولت چرا وجود دارد؟ خب هر شخص دیگری بدون تدبیر و بدون امید هم میتوانست بیاید بنشیند و نظاره کند و به گردن دولت قبل بیندازد؛ مگر چنین کاری هنر خاصی میخواهد؟
طنز تلخ قضیه آنجاست که در آذر ماه 92 دکتر روحانی موفقیتهای ورزشی کشور را ناشی از «برداشتن سایه سیاست از سر ورزش میدانند» و آن را به دولت خود منتسب میکنند؛ گویا در عرض همان 4 ماه اول دولت ایشان همه تمرین کردند و بازوها بزرگ شد و کار تیمی شکل گرفت و صعود به جام جهانی و قهرمانیها انجام شد اما یک کارخانه 300 نفره را نجات دادن کاری است غیرممکن!
رسانههای طرفدار دولت بدانند مردم طرفدار خط خدمت هستند و مدیرانی را بیشتر دوست دارند که خادمتر باشند. انسان دلش میسوزد که عدهای به جای کار برای مردم، دنبال بازیهای سیاسی هستند و فرصت خدمتگزاری به مردم را ثانیه به ثانیه از دست میدهند.
نوروز یک پدیده کاملا فرهنگی است که حداقل بیش از 3 هزار سال قدمت دارد. ایرانیان نوروز را به دوره پادشاهی جمشید، چهارمین شاه ایران در شاهنامه در دوره پیشدادیان نسبت میدهند:
«هرمز فوردین»، نخستین روز فروردین، روزی بود که ایرانیان گرد جمشید آمدند و آن روز را «نوروز» نامیدند. [+]
نوروز نماد آمدن بهار است و نو شدن، نشان از پیوند انسان و طبیعت؛ یا شاید بیهوده نباشد اگر بگوییم نماد فرهنگ ایرانی. ایرانیان جشنهای زیادی مانند نوروز، سده، مهرگان، سوری و ... داشتند و دارند که از آن میان، جشن «نوروز» و استقبال از آن یعنی «سوری» یا چهارشنبه سوری در این سطح ملی و بین المللی برگزار میشود. خانه تکانی، دید و بازدید، هفت سین که هر کدام معنای فرهنگی خاص خود را دارند از مهمترین اعمال این جشن است.
قلمروی جغرافیایی نوروز از جنوب غربی آسیا تا شبه قاره هند، آسیای میانه و قفقاز را شامل میشود که حداقل شامل 10 کشور است: ایران، هند، افغانستان، آذربایجان، ترکمنستان، تاجیکستان، قزاقستان، قرقیزستان، ترکیه و پاکستان.
مجمع عمومی سازمان ملل متحد در تاریخ سه شنبه ۴ اسفند ۱۳۸۸ برابر با ۲۳ فوریه ۲۰۱۰ با تصویب قطعنامهای روز ۲۱ مارس برابر با ۱ فروردین را در چارچوب مادهٔ ۴۹ و تحت عنوان فرهنگ صلح به عنوان روز جهانی نوروز به تصویب رسانده و در تقویم خود جای داد و نوروز ایرانی بهعنوان یک مناسبت بینالمللی به رسمیت شناخته شد.
نوروز ظرفیتهای فرهنگی گوناگون ملی و بین المللی دارد. نوروز جشنی مشترک بین تمام اقوام ایرانی است که میتواند همبستگی ملی را تقویت کند، یا حتی به دلیل کارکردهای فرهنگی نظیر توجه به طبیعت، احترام به بزرگتر، رفع کدورت و بخشش موجب جامعهای آرام، امن، شاد و همبسته شود.
از سویی دیگر ظرفیتهای دیپلماسی نوروز بخصوص پس از ثبت جهانی آن فراوان است. در سالهای گذشته و پس از ثبت جهانی آن دیدیم که به ابتکار ایران «جشن جهانی نوروز» در ایران (1389، 1390)، تاجیکستان (1391) و افغانستان (1393) برگزار شد. جشنی که با توجه به فروپاشی بلوک شرق و رها شدن بسیاری از کشورهای نوروز از آن بلوک، میتواند اثرگذاری ایران را بر مناسبات جهانی از طریق همبستگی و ارتباط تنگاتنگ با این کشورها افزایش دهد.
متأسفانه از این ظرفیتها کمتر بهرهبرداری شده و معمولا به اقدامات تبلیغاتی بسنده میشود. جشن جهانی نوروز در سال 1394 و 1395 بدون میزبان بود و برگزار نشد و دولت حسن روحانی که مدعی دیپلماسی فرهنگی است، اعتنایی به آن نکرد؛ شاید بیاعتنایی دولت یازدهم به جشن جهانی نوروز هم به آغاز این جشن از دولت احمدینژاد برگردد و لغو و بیتوجهی دولت تدبیر و امید به هر کاری که دولت قبلی آغازکننده آن بود. امید داریم که دولت حسن روحانی از نوروز درس بگیرد و بدون توجه به کدورتهای شخصی، استفاده از ظرفیتهای فرهنگی ایران را در دستور کار قرار دهد.

چهار سال پیش و انتخابات مجلس نهم بود. شایعه کردند که احمدینژاد و جریان موسوم به انحرافی قصد دارد مجلس نهم را تسخیر کند و با پولهای هنگفت دولتی میخواهد برای کاندیداهای مدنظر خود بخصوص در شهرستانها تبلیغات کند و راه را برای ریاست جمهوری مشایی در سال 92 هموار نماید. اصولگرا و اصلاحطلب بر این موضوع اتفاق نظر داشتند و خط تخریبی هزینه 700 میلیون تومانی دولت برای تبلیغات هر کاندیدا در رسانهها به شدت پررنگ شد.
احمدینژاد با سکوت و تنها یک جمله مطایبه آن عملیات روانی را پاسخ داد: «نفری هفتصد میلیون تومان؟ حاضر و آمادهاش ارزانتر است!»
پس از انتخابات مجلس نهم و عدم دخالت احمدینژاد در آن بود که برخی از مردم که بسیاری از شایعات دروغ علیه احمدینژاد را باور کرده بودند، متوجه شدند که خط تخریبی علیه رئیس جمهور وقت چه میزان ناصواب است و حتی برخی تشکلهای دانشجویی در آن زمان و بخصوص بدنه آنها علیه ترویج کنندگان «جریان انحرافی» موضع گرفتند.
زمان سپری شد؛ نزدیک انتخابات مهم ریاست جمهوری سال 92 شدیم؛ همان خط تخریبی علیه رئیس جمهور وقت که دوباره اصلاح طلب و اصولگرا در آن اتفاق نظر داشتند، گفتند در صورت ردصلاحیت مشایی در انتخابات، احمدینژاد فتنه 92 را راه میاندازد، فتنهای که پیرامون به مرکز است و از شهرستانها شروع میشود و به تهران کشیده میشود. گفتند احمدینژاد دو وزیر دیگر را برکنار میکند تا کابیته از اعتبار بیفتد و خودش سرپرست تمام وزارتخانهها از جمله وزارت کشور شود و به این وسیله مانع از برگزاری انتخابات شود! بقیه اتهامات بماند اما شوخی ماجرا آنجا بود که کار را تا آنجا وسعت دادند که گفتند احمدینژاد جلوی توزیع سراسری آرد در کل کشور را میگیرد!
یادمان هست که هیچکدام از این اقدامات انجام نشد و انتخابات در کمال آرامش صورت پذیرفت و دولت دهم بهترین همکاری را برای تحویل دولت به رئیس جمهور جدید داشت.
روحانی رئیس جمهور شده بود اما در بسیاری از روزها این احمدینژاد بود که تیتر یک روزنامهها بخصوص روزنامههای اصلاح طلب میشد. از همان موقع کوچکترین تحرک احمدینژاد و حتی حضور در مجلس ختم او را برای تسخیر مجلس دهم تعبیر میکردند. احمدینژادی که سکوت اختیار کرده بود و هیچ موضعگیری سیاسی در دو سال و نیم گذشته نداشته مگر بیان کلیات انقلاب اسلامی. اما تا همین چند هفته قبل خطر او و یاران او را برای ورود به مجلس مستمرا تکرار میکردند... و در این روزهای تبلیغات انتخاباتی، احمدینژاد بیانیه رسمی میدهد که از هیچ کاندیدایی حمایت نخواهد کرد.
بحث بر سر احمدینژاد نیست. کارنامه او و نقاط قوت و ضعف او مشخص است. بحث بر سر این است که یادمان هست چه کسانی چه دروغهایی گفتند و چگونه تخریب اذهان عمومی کردند؛ چه کسانی دنبال قدرت بودند و منافع شخصیشان؛ و از همه مهمتر چه کسانی شعار حمایت از انقلاب میدادند اما برعکس روح انقلاب عمل میکردند و با دروغ و تهمت و زیر پا گذاشتن اخلاق، قدرتپرستی خود را اثبات میکردند. دروغگویان بدانند اگر حافظه خودشان ضعیف است و یادشان رفته در چند سال گذشته چه کردهاند، حافظه مردم ضعیف نیست و میدانند چه کسانی تشنه خدمت به آنها هستند و چه کسانی شیفته قدرت.
علی زاکانی در 27 بهمن 1394 در نشست انجمن روزنامهنگاران مسلمان، علیه دولت حسن روحانی و نزدیکان خاص رئیس جمهور از نظر فکری، مانند برادرش حسین فریدون و بیژن زنگنه، وزیر نفت، اتهاماتی را مطرح کردند. نام اشخاص دیگری نیز مانند سیروس ناصری، مهدی هاشمی و علی ترقیجاه نیز آورده شده است. (فیلم)
در مورد معتبر بودن اسناد ایشان قضاوتی ندارم که اگر حتی همه اسناد را هم میدیدم، قاضی نبودم. سخن اینجاست که این کار ایشان چه فرقی با افشاگری احمدینژاد علیه فاضل لاریجانی داشت که رهبری فرمودند: «این کار بدى بود، این کار نامناسبى بود؛ اینجور کارها، هم خلاف شرع است، هم خلاف قانون است، هم خلاف اخلاق است، هم تضییع حقوق اساسى مردم است.» (91/11/28)
اساسا زاکانی را به عنوان یکی از مدعیان ولایتمداری میشناسیم. نمایندهای که به اذعان خیلیها از جمله حداد عادل، معیارهای یک نماینده خوب را داراست. سوال این است که وقتی نظر صریح رهبری را راجع به اینطور افشاگریها یک بار شنیدهایم، چرا دوباره چنین اقدامی از جانب ایشان انجام شده است؟ اگر دلیل ایشان این است که قوه قضاییه ورود نکرده است یا سستی کرده است، خب دلیل احمدینژاد هم همین بود!
سؤال دیگر این است که چرا شب انتخابات را برای چنین امری انتخاب کردهاند؟ آیا در دو سال و نیم گذشته اقداماتی انجام نشده بود و بسترهای لازم تدارک دیده نشده بود برای این روزهای پسابرجام؟ یا اگر ایشان در دو سال و نیم گذشته هم جسته و گریخته حرفهایی زدهاند، چرا در این روزها به صورت ویژه صحبت کردند و جریانسازی رسانهای برای آن انجام شد؟
علی زاکانی میگوید نباید زنگنه اشتباهات قراردادهای نفتی قبلی را مرتکب شود؛ اساسا اگر زنگنه چنین اشتباهاتی را مرتکب شده است، هم در سال 1381 با وساطت مهدی هاشمی و هم در سال 83 با وساطت ترقیجاه، چرا مجلس اصولگرای نهم به زنگنه رأی اعتماد میدهد؟ اگر نمایندگان اصولگرای مجلس نهم که دسترسی بیشتری به اسناد دارند، حرف علی زاکانی را قبول نکردهاند، چه انتظاری از مردم وجود دارد؟ آیا انتظار ایشان فضای احساسی و هیجانی افکار عمومی برای فشار بر رقیب است؟
مگر ایشان در 6 اردیبهشت 1392 معتقد نبودند که:
این کارهای دولت هم جنس با رفتاری است که یکشنبه سیاه در مجلس اتفاق افتاد و رهبری آن را خیانت خواندند، چه خاصیتی دارد که نزدیک انتخابات اینگونه فضاسازیها انجام شود...
برای مبارزه با مفسدان اقتصادی نیاز به هیاهو نیست، باید بی سر و صدا با افرادی که به قدرت نزدیکترند و فساد ایجاد میکنند برخورد کرد و سپس به مردم گزارش داد، نیازی به «بگم، بگم» و شعار دادن هم نیست.
حال چه شده است که خودشان همان رفتارهایی را میکنند که به احمدینژاد نقد داشتند؟
احتمالا از نظر برخی نقد علی زاکانی در این روزهای نزدیک به انتخابات درست نباشد و آن را به بعدها مؤکول کردهاند، اما وقتی علی زاکانی چنین روزهایی را برای افشاگری ویژه انتخاب میکنند، چرا جریان حزبالله چنین روزهایی را برای نقد ویژه او انتخاب نکند؟
علی زاکانی یکی از نمایندگان خوب جریان ارزشی و انقلابی بوده و ان شالله خواهد بود، هر چند مانند همه اشتباهاتی هم داشته است. اما ما فرزندان امام خمینی (ره) از علی زاکانی انتظار داریم که به اصولگرایی پایبند باشد. ما اصولگرایی را پافشاری بر ارزشهای انقلاب میدانیم، نه جناح و دسته و گروه و جبهه و ائتلاف. ما اصولگرایی را رعایت اخلاق و قانون میدانیم و اینکه اگر به چیزی اعتقاد داریم خود اول از همه به آن پایبند باشیم. ما این اقدام علی زاکانی را اصولگرایی با مفهوم قبیله اصولگرایی میدانیم و نه اصولگرایی به معنای پافشاری بر اصول انقلاب.
