پای کار ...
وای در هیئت اگر غفلت کنید از زنا بدتر اگر غیبت کنید
جام مرگ آمد بدستم جام می هرگز ندیدم سالها بر من گذشت و لطفی از دلبر نیامد
مرغ جان در این قفس بی بال و پر افتاد و هرگز آنکه باید این قفس را بشکند از در نیامد
عاشقان روی جانان جمله بی نام و نشانند نامداران را هوای او دمی بر سر نیامد
کاروان عشق رویش صف به صف در انتظارند با که گویم آخر آن معشوق جان پرور نیامد
مردگان را روح بخشد، عاشقان را جان ستاند جاهلان را این چنین عاشقکشی باور نیامد
تا دل عاشقان گرفتار است آینه پایبند زنگار است
گوشهی خلوتی مگر بدهند ورنه این معرکه چو بازار است
لب ما بست و گفت کیف الحال؟ این هم از شیوههای آزار است
طفل اشکم نرفته ره گم کرد این نشانی ز بس که دشوار است
نه دگر حال مستیام مانده نه به مستی توان گفتار است
حرفهای نگفتهای دارم که فقط منبرش سر دار است
العجل العجل دلم تنگ است زنده بودن بدون تو ننگ است
تو سماوات خاکباز منی تو نیاز منی، نماز منی
نذر تو کردهام که جان بدهم تو همه نذری و نیاز منی
با تو کس را نمیتوانم دید زان که دربست یار ناز منی
با تو حتی نگفتنی گفتم زان که تنها تو چاره ساز منی
نیمه شد ماه احمدی چه کنم؟ باز هم تو نیامدی چه کنم؟
* این شعر در نیمه شعبان سال 84 توسط حاج ابولفضل بختیاری خوانده شده است.