چه روزهای شلوغی است این روزهای پایانی سال. اسفند قبلی و اسفند قبلترش که به جز شغل اصلی، درگیر پروژه دیگر یا پژوهش هم بودم، فکر میکردم که افرادی که فقط یک کار دارند، چه اسفندی دارند. حتما به همه کارهای عقب مانده و البته مقدمات نوروز میرسند. امسال ۱ اسفند که دفاع کردم، در ذهنم برای اسفند کلی برنامه ریختم؛ برنامههایی که هیچکدام اجرا نشد. کار و کار و کار امان نداد که حتی خاطره نویسی روزانهام را بنویسم.
اسفند ماه هر چند جزو ماههایی است که بیشترین ناسزا را به آن نسبت میدهند اما «ماه» است. «ماه» است که طبق قانون پارکینسون باعث میشود همه کارهای عقب افتاده به هر حال تا حد خوبی پیش برود. «ماه» است که تلاش و زندگی را جهت میدهد و تسریع میبخشد؛ و «ماه» است که «انتظار بهار» را دو چندان میکند.
مهر سال ۹۷ هم رسید. امسال سال بیست و ششمی بود که شروع سال تحصیلی را دانش آموز یا دانشجو بودم و البته آخرین سال. اگر خدا بخواهد در روزهای اواخر همین پاییز باید از رساله دکتریام دفاع کنم. رسالهای که خیلی طولانی شد و ۳ سال است که دغدغه آن با من همراه است. خدا را شکر که دغدغهام، شغلم، رشتهام و رسالهام همه در یک موضوع است.
از کودکی بهار را بیش از سایر فصول دوست داشتم و سپس پاییز را؛ نه گرمای تابستان را دوست دارم و نه سرمای زمستان را. بهار و پاییز برای من دوست داشتنیتر هستند، هم به دلیل باران و هم به دلیل دوری از افراط و تفریط هوا! بهار که زندگیبخش است اما پاییز هم نماد مردن و از بین رفتن نیست. پاییز را با برگریزان آن نمیشناسم، پاییز را با شروع علمآموزی آن میشناسم؛ هر چند که برگریزان هم غایت علمآموزی است!
مهر ۹۸ اگر زنده باشم، هر چند که دیگر شماره دانشجویی ندارم اما بر عهد «ز گهواره تا گور دانش بجوی» میمانم. مهر ۹۸ ارتباطم با دانشگاه قطع نشده است چون تا سال بعد چهارمین سالی است که تدریس در دانشگاه را شروع کردهام و به آرزوی کودکی خود که معلمی بود، رسیدهام.
سال ۹۶ با همه سختیها و بدیهایش، بسیاری از زمینهها را نیز برای موفقیت در آینده مهیا کرد. به هر حال هم خود سختیها انسان را میسازند و هم هر سالی به هر صورت نقطههای پررنگ دلخواه ما را هم درون خود به یادگار میگذارند.
بهار آمد.
از کودکی عاشق فصل بهار بودهام. بهار فصل تحرک است و شادابی، فصل شروع برنامه ریزی است و کار. فصل امید است. امید که باشد منتظر هم هستیم و شاید به همین دلیل او بهار انسانها است چون او از همه منتظرتر و امیدوارتر است و همه منتظر و امیدوار اویند.
نوروز مبارک.
در نوروز باید روز و روزگار را نو کنیم و همه آنچه همیشه میخواهیم را عمل کنیم. روح خدایی در ما دمیده شده است که «کن فیکون» و خودش هم گفته است اگر بنده من باشید، خودم دست و پا و چشم و سر شما میشوم. پس چرا نتوانیم؟
سال ۹۷ به لطف الهی حداقل ۴ اتفاق بزرگ زندگی من رقم خواهد کرد. اتفاقاتی که در سال دوم دهه چهارم زندگی، باید آن را جوانهای قلمداد کنم که سر از خاک بیرون آورده و باید کم کم بزرگ شود و ثمر دهد.
امسال و از امسال به بعد، بیش از گذشته محتاج برنامه ریزی و اجرا و کنترل دقیق کارهایم هستم. شاید خوش بینانه نگاه کنم، نیمی از عمرم گذشته است. دیگر فرصت اشتباه و خطا و غفلت ندارم.
دعا کنید.
بهار رسید؛ بهار دوست داشتنی و زیبا با تمام احساسات خوب و نمایانی مظاهر الهی. ایرانیها از قدیم به درستی بهار را برای شروع سال نو انتخاب کردند و با ایجاد و توسعه فرهنگ و سنتهای مختلف سعی در ترویج حس نو شدن، پیشرفت، نگاه رو به جلو و تزریق مجدد انگیزه به کالبد انسان را داشتند.
بهار برای همه ما که در چارچوب فرهنگ ایرانی تعریف میشویم فرصتی است تا هر چند که از گذشته عبرت میگیریم اما نگاهمان را به سمت آینده معطوف کنیم و برنامه بریزیم تا پیشرفت بیشتری کنیم؛ چه فردی، چه خانوادگی و چه گروههای بزرگتر در حد ملی و جهانی.
تقریبا نزدیک به نیمه سال 96 اولین نشان از دهه چهارم زندگی باید فتح شود. آیا میشود یا خیر کمی کمتر از 6 ماه دیگر مشخص میشود اما باید حواسم را جمع کنم که نشان کجاست و باید به کدام سو و با چه سرعتی و با چه ابزاری بروم. اگر در شش ماه گذشته هم تنبلی و غفلت و اشتباه کردهام، بهار فرصت خوبیست که کاستیها را جبران کنم.
------------------------
پی نوشت: سال نو بر همگی مبارک. امیدوارم نوروز بعدی را با حضرت موعود جشن بگیریم.
چند روزی بیشتر به پایان سال 95 نمانده است؛ سالی که مثل مابقی سالها هم خوب بود و هم بد، هم اتفاقات خوشایند داشت و هم اتفاقات تلخ و کلی از این شعارهای کلیشهای اما واقعی دیگر.
وقت حسابرسی است. حسابرسی به گذران یک ساله عمری که نیمی از آن در دهه چهارم زندگی بود. دهه چهارمی که باید ساخته شوم اما انگار لازمه ساخته شدن، گداخته شدن نیز هست. به قول شهید بهشتی که سال 95 را بیشتر در هوای فکری این بزرگوار به سر بردم: «ساخته شدن هم کار مشکلی است. برای این که اگر بخواهند چیزی را بسازند، بالاخره اگر آهن هم باشد، گاهی به آن چکش میزنند، گاهی آن را در کوره میگذارند تا گرم و نرم شود، بعد رویش پتک میزنند تا ساخته شود...» این است که حتی بدیهای روزگار هم شیرین میشود اما بدیهای خودم که خیر! بدیهای خودم را باید اصلاح کنم. حتی اگر زمستان شده باشم، میتوانم بهار شوم.
شخصی میگفت: «دنبال دیدن امام زمان (عج) نباشید، بدونید ایشون میبینتتون. همین کافیه که اعمالت رو اصلاح کنی.» شاید نوروز یعنی همین. شاید اینکه در برخی روایات آمده است نوروز روز ظهور حضرت است یعنی همین. ظهور باید در دلمان اتفاق بیفتد، در عقلمان، در عملمان.
هر سال همین روزها از دوستان و آشنایان نزدیکم که زمان بیشتری در سال سپری شده را با آنها سپری کردهام، میخواهم که چند خوبی و چند بدی مرا بگویند که خوبیها را تقویت کنم و بدیها را تفویت. باید ببینم چقدر موفق بودهام و اینکه امسال در وبلاگم هم این خواسته را دارم تا هر کدامتان نسبت به میزان آشنایی با بنده این زحمت را بکشید و این لطف را بکنید. به همین دلیل نظرات این پست خصوصی میماند.