نوروز ما
چند روزی بیشتر به پایان سال 95 نمانده است؛ سالی که مثل مابقی سالها هم خوب بود و هم بد، هم اتفاقات خوشایند داشت و هم اتفاقات تلخ و کلی از این شعارهای کلیشهای اما واقعی دیگر.
وقت حسابرسی است. حسابرسی به گذران یک ساله عمری که نیمی از آن در دهه چهارم زندگی بود. دهه چهارمی که باید ساخته شوم اما انگار لازمه ساخته شدن، گداخته شدن نیز هست. به قول شهید بهشتی که سال 95 را بیشتر در هوای فکری این بزرگوار به سر بردم: «ساخته شدن هم کار مشکلی است. برای این که اگر بخواهند چیزی را بسازند، بالاخره اگر آهن هم باشد، گاهی به آن چکش میزنند، گاهی آن را در کوره میگذارند تا گرم و نرم شود، بعد رویش پتک میزنند تا ساخته شود...» این است که حتی بدیهای روزگار هم شیرین میشود اما بدیهای خودم که خیر! بدیهای خودم را باید اصلاح کنم. حتی اگر زمستان شده باشم، میتوانم بهار شوم.
شخصی میگفت: «دنبال دیدن امام زمان (عج) نباشید، بدونید ایشون میبینتتون. همین کافیه که اعمالت رو اصلاح کنی.» شاید نوروز یعنی همین. شاید اینکه در برخی روایات آمده است نوروز روز ظهور حضرت است یعنی همین. ظهور باید در دلمان اتفاق بیفتد، در عقلمان، در عملمان.
هر سال همین روزها از دوستان و آشنایان نزدیکم که زمان بیشتری در سال سپری شده را با آنها سپری کردهام، میخواهم که چند خوبی و چند بدی مرا بگویند که خوبیها را تقویت کنم و بدیها را تفویت. باید ببینم چقدر موفق بودهام و اینکه امسال در وبلاگم هم این خواسته را دارم تا هر کدامتان نسبت به میزان آشنایی با بنده این زحمت را بکشید و این لطف را بکنید. به همین دلیل نظرات این پست خصوصی میماند.
ثبت نظر