تنبلی و تنپروری
تنپروری کلمه هراس انگیزی است. زیرا جامعه دزدان و شیادان را به وجود میآورد و جهنمی میسازد به نام گرسنگی. پس تنبلی مادر است. و این مادر پسری دارد به نام دزدی، و دختری به نام گرسنگی.
تنپروری کلمه هراس انگیزی است. زیرا جامعه دزدان و شیادان را به وجود میآورد و جهنمی میسازد به نام گرسنگی. پس تنبلی مادر است. و این مادر پسری دارد به نام دزدی، و دختری به نام گرسنگی.
معمولا کل زمان حضورم در مترو با مطالعه میگذره، اما استفاده از تاکسی کمی مطالعه رو سخت میکنه؛ به چند دلیل: هم معمولا مسیر کوتاهتره، هم صدای بلند رادیو که در اغلب تاکسیها روشنه مانع میشه و هم تکانها و پیچهای گاه و بیگاه، بحث و تحلیل سیاسی اجتماعی که بماند.
امروز صبح وقتی خیابان ولیعصر را با تاکسی طی میکردم، مطالعه را کنار گذاشتم و پشت چراغ قرمز حواسم به کلاغی جلب شد که به سمت آسمان نگاه میکرد اما روی نردهها یکی یکی میپرید و پیش میرفت. در دلم خندیدم که این کلاغ که بال دارد و توانایی پرواز، چرا یکی یکی نردهها را به این سختی میرود؟ اصلا چرا جای بهتر و محکمتر و مناسبتری نمینشیند که پا یا چنگالش کمتر اذیت شود؟
دیدم قبل از کلاغ باید به خودم بخندم. خدا این همه ظرفیت و توانایی و قابلیت در اختیار انسان گذاشته است تا بتواند با اراده خود به هر کجا میخواهد برسد. به انسان هم یادآوری کرده که همه طبیعت را برای تو خلق کردم و میتوانی از همه چیز استفاده درست کنی، اما آرزوی درازمدت ما نهایتش به همین دنیا ختم میشود. چقدر سست بنیادم و چقدر تنبلم که از فرصت عمر برای راه رفتن به کمتر از نرده هم راضی شدهام.
------------
پ.ن 1: الان داشتم فکر میکردم شاید همین فکر کوتاه امروز من باعث شد که کلاس درس امروز در دانشگاه سوره در مورد «خلاقیت و نوآوری» را بیشتر متمرکز کنم بر ارادهمان برای ایجاد خلاقیت.
پ.ن 2: اینجا را هم بخوانید.