این خیلی روشن است که اگر خانمی بتواند در پوشش خویشتن، نشانی از پایبندی به عفت و پاکدامنی با خودش همراه داشته باشد، نشانی است از کمال و احترام. یک وقت است که ما مسئله هرزگی زن را و لَوَندی زن را کمال میدانیم! خوب آن یک مکتب است. کدام زن بهتر است؟ آن که لوندتر است. ولی اگر نه، زنِ بهتر یعنی زنِ پاکتر، پس زنِ خودفروش، زن کامل نیست. زنی که برای خودش شخصیت قائل است زنی است که هیچ مردی جز همسرش نمیتواند به او نگاه خریدارانه بکند. اگر واقعا کمال زن این است، در این صورت، پوشیده بودن اندام و زیباییها و جاذبههای جنسی زن برای چیست؟ آیا این برای احترام به اوست یا برای تحقیر او؟ بنابراین ملاحظه میکنید دستور پوشش، برای بالا بردن احترام زن در اجتماع است و این امری طبیعی است و من به خانمهای خودمان توصیه میکنم در عین حال که پوشیده هستید، دوست دارم در خیابان گردنتان را راست بگیرید راه بروید! گردنشق راه بروید. خانمهای پوشیده! مبادا پوشیده بودن مستلزم این باشد که گردنتان را خم کنید و راه بروید! نمیگویم چشم خیره کنید و مردان و جوانان را بنگرید، میگویم «با شخصیت» راه بروید!
بنده همیشه هم به خانمم، هم به دخترم توصیه میکردهام در عین حال که باید لباستان برجستگیهای بدن را نشان ندهد، لباس برازنده آبرومند بپوشید؛ لباس خوب بپوشید نه لباس جاذبهدار؛ لباس خوب، لباس محترمانه. و بعد هم تأکید میکنم که در کوچه که راه میروید گردنشق راه بروید! معلوم باشد که شما زن مسلمان هستید؛ «العزه لله و لرسوله و للمومنین». باید عزیز باشید!
... باید عادت داشته باشیم سربلند باشیم. چه کم داریم؟! چرا احساس حقارت میکنیم؟ تأکید میکنم خانمها پوشش داشته باشند اما در خیابان با شخصیت راه بروند، با شخصیت برخورد کنند! به آقایان توصیه میکنم که در تربیت خانمها و دخترها به آنها میدان عرض اندام کردن و میدان شخصیت داشتن بدهید! بگذارید بتوانند در مجامع حرفشان را بزنند! آنچه قرآن دستور میدهد این است که «لا تخضعن بالقول» یعنی با ادا و اطوار و نازک کردن صدا صحبت نکنید! اما صحبت بکنید، سوال بکنید، حرفتان را بزنید، اظهار نظر بکنید، عقیدهتان را بگویید، در مجامعی که حتی به عنوان مجامع اسلامی تشکیل میدهید خانمها نظراتشان را بیان بکنند، حرفهایشان را بگویند. البته باید کوشش کنید مجامعتان در حد اعلای نزاهت، تنزه، طهارت و قداست باقی بماند. در این بعد خودسازی داشته باشید.
سه گونه اسلام، صفحه 63
نویسنده: شهید بهشتی
اگر به دنبال حرفی، عمل نباشد، سرگرمی است، حجاب است، غفلت است. در حد لزوم حرف بزنیم. پریشب به رفقا توصیه میکردم گفتم یک مقدار از ضایعات زمانی، ناشی از پرحرفی است. حرفی را که میشود در نیم ساعت بگوییم، در سه ساعت تمام میکنیم. خوب دو ساعت و نیم وقت کم میآوریم. آن هم نه یک نفر، سه نفر، چهار نفر؛ شش نفر با هم نشستهاند، شش تا دو ساعت و نیم یعنی پانزده ساعت وقت کم میآوریم؛ یعنی ضریب بازدهی وقت ما یک ششم میشود چون برای نیم ساعت، سه ساعت گذاشتهایم. اینها را رعایت کنیم. برای مسیری که داریم عملمان را به طور جدی اصلاح کنیم. التزاممان به معیارهای اسلامی در سازماندهی و ساماندهی کارهایمان، از همین گام نخستین، پشتوانهای است برای اینکه آن روز دچار انحراف نشویم.
سه گونه اسلام، صفحه 58
نویسنده: شهید بهشتی
حرکتها باید در پی رشد و گشترس کمّی خویشتن باشند اما، به این اما توجه کنید، نه گسترش سریع و رشد سرطانی! پیشرفت سریع اسلام به همان اندازه که برای اسلام موفقیت بود و نشانه برجستهای از موفقیت اسلام از آب درآمد، به همان اندازه هم خطر به همراه آورد. خوب، گاهی میشود نهضتی با خلأ روبرو میشود؛ وقتی با خلأ روبرو شد، خود به خود گسترده میشود؛ گسترش نهضت را نمیشود مهار کرد. گسترش نهضت را تا وقتی میشود مهار کرد که با سازندگی همراه باشد. این، یکی از آن علاجها است که رهبری میتواند رعایت کند. گاهی اعضای نهضت شتابزدگی عجیبی برای گسترش نشان میدهند؛ حوصله یک نسل و دو نسل نهضت غیرگسترده و به اصطلاح نهضت محدود و بیسروصدا را ندارند. اینها برای نهضت خطر ایجاد میکنند. گسترش نهضت باید با افزایش تدریجی آمادگی رهبری برای دیگرسازی و سازندگی همراه باشد. اگر این گسترش، سرعت و شتاب گرفت، به طوری که قبل از کسب آمادگی برای ساختنِ کسانی که حتی به درخواه به صفوف نهضت میپیوندند، یعنی گسترش سرطانی پیدا کرد، نهضت به همان سرنوشتی دچار میشود که بیمار سرطانی و سلول و عضله سرطان زده بدان دچار میشود. اسلام به همین سرنوشت دچار شد. ولی با کمال تأسف عرض میکنم این مسئله همیشه مهارکردنی نیست. یعنی گاهی نهضتی در یک موقعیت تاریخی قرار میگیرد و نمیتواند گسترش خود را مهار کند. فقط اسلام نیست که به این سرنوشت دچار شده، خیلی از نهضتهای دیگر هم به همین سرنوشت دچار شدهاند.
سه گونه اسلام، صفحه 45 و 45
نویسنده: شهید بهشتی
جامعه در جای خودش مهم، اصلاحات گسترده در جای خودش بسیار پرارزش، مکانیسم اجتماعی در جای خودش بسیاری عالی، ولی به هر حال یک فرد و یک انسان قیمتی دارد و تمام مکانیسمها و نظامهای اجتماعی بسیج میشود تا انسانهای خودساخته انتخابگرِ انسانیاندیش بسازند. وقتی هدف چنین است، اگر انسان در تلاشهایش توفیق پیدا کرد که یک انسان ارزنده بسازد، میزان موفقیتش بالاست یا پایین؟
الان ما این موفقیت را پایین میدانیم. من به شما رفقا با صراحت عرض کنم حدود سی و سه سال است تلاشگری دارم و در این سی و سه سال حدود سی و یک سالش کار دسته جمعی داشتهام. میدانید بزرگترین فقر کارهای ما چه بوده؟ آیا فقر پولی بوده؟ آیا فقر امکانات اجتماعی بوده؟ بله، این فقرها بوده، اذیتمان هم کرده و میکند اما اینها بزرگترین فقر نبوده است. بزرگترین فقر ما «فقر انسانی» بوده است یعنی همیشه هر کاری را خواستیم انجام بدهیم در درجه اول، آدمِ آن کار را کم داشتیم...
سه گونه اسلام، صفحه 31
نویسنده: شهید بهشتی