صنعت سینما در کشور ما اگر امروز از صفر بالاتر است، درجه مختصری بالاتر است. هنری بوده که دنبال کردن لازم داشته است، ولی اصلا روی آن هیچ کار حسابی نشده است. البته بعد از انقلاب، در این زمینه خیلی کار شده است، نه اینکه حالا ما در حد مطلوب هستیم؛ نه، بالاخره ما شصت، هفتاد سال عقبماندگی داریم. مجموعهای که بر یک کشور حکمروایی میکنند، آثار کارشان که محدود به بودن وجود نامیمون خودشان نیست. مدتها ادامه پیدا خواهد کرد. ما هنوز حالا، حالاها درگیر نکبتهای ناشی از رژیم پهلوی و رژیم قاجار هستیم و تا مدتها خواهیم بود. مگر کسانی که در این زمانند، همت کنند و بتوانند آن غبارهای دیرین را از سر و روی این ملت، مقداری بسترند. فرض بفرمایید، در تئاتر هیچ پیشرفتی نداریم؛ در حالی که تئاتر در جایی که زادگاه آن است، یعنی در کشورهای اروپایی و غربی، یکی از رساترین بیانها را دارد. ولی اینجا هیچ خبری از این بیان نیست. مثل این است که انسان لغتی را بلد نباشد، لغتهای هنری اینگونه است. ملتی که سینما ندارد، مثل انسانی است که زبانی از زبانهای مورد تفاهم و تکلم را بلد نیست. فرض بفرمایید کسی که در کشور ما، همه لهجههای محلی زبانهای ایرانی را بلد است، این فرد، گستره فهم و تعاطی افکارش نسبت به کسی که بلد نیست، چقدر زیاد است. با همه حرف میزند، با همه تفاهم میکند، به همه تفهیم میکند و از همه میگیرد. یا کسی که زبانهای غیر ایرانی – بیگانه – را بلد نیست، چقدر تفاوت دارد؟ لغت هنر هم همین است. کسی که از تئاتر، نقاشی، عکس یا شعر چیزی نمیفهمد، راههای معرفت به رویش بسته است. ملتی که هر کدام از اینها را ندارد، دریچهای به روی او بسته است.
دغدغههای فرهنگی، صفحه 48 و 49
نویسنده: آیت الله خامنهای
تاریخ سخنرانی: 1375/6/28
این روزها بحث سینما یکی از مباحث داغ محافل رسانهای است. از اعتراض به «یک خانواده محترم» گرفته تا اعتراض به «من مادر هستم». از ربط دادن این وقایع به درگیریهای مابین معاونت سینمایی و حوزه هنری گرفته تا ربط دادن به محافل و جریانهای سیاسی.
سؤالی که کمتر به آن توجه میشود و البته کمتر به آن پاسخ داده میشود این است که سهم ما طرفداران جمهوری اسلامی از این سینما چیست و چگونه نقش خود را ایفا میکنیم؟ مصاحبه پایگاه تحلیلی تبیینی برهان با جناب آقای شمقدری، رئیس سازمان سینمایی، برخی از این سؤالات را پاسخ میدهد.
آقای شمقدری در این مصاحبه بیان میکنند که: «بزرگترین چالش این است که فیلمساز ما خودجوش باید حاضر باشد در این مسیر گام بردارد. اگر فیلمساز به سمت فیلمهای ارزشمندی که مورد وثوق شماست حرکت نکند، چه کار باید کرد؟ این کار پیچیدهای است که به نظرم بسیار زمان میبرد. ما نمیتوانیم با دستورالعمل و تحکم فیلمساز را وادار کنیم فیلمی بسازد که دغدغهاش نیست یا به آن علاقهای ندارد و دنبال نگاه دیگری است. ما باید کاری کنیم جریان فیلمسازانی که نسبت به آرمانها و افکار و اندیشههای انقلاب دغدغهمند هستند حرکت کنند و کارشان را توسعه دهند. ما نمیتوانیم یکشبه فیلمساز خلق کنیم. فیلمساز برای اینکه فیلمسازی شود زمانی طولانی صرف میشود. ما در سینمای جوان کاری که کردهایم این بوده است که جریان ساخت فیلمهای سینمایی را متوقف کردهایم. این چیزی است که شما آن را نمیبینید و برایش ارزش قائل نیستید، در حالی که به نظر من بسیار ارزشمند است و ما جریان فرآیند فیلمهای سیاه را در سینمای کودک، در سینمای کوتاه متوقف کردهایم و برعکس، به سمتی رفتهایم که فیلمهای ارزشمندی ساخته شود یا حداقل فیلمها خنثی باشند. این به نظرم یک گام به جلو است و این شیب رو به کمال است، نه رو به نزول.»
به نظر میآید که رأی ایشان در این باره، رأی صوابی است. مشکل ما این است که در طول 34 سال گذشته، کمتر به سمت خلق فیلمساز رفتهایم و در مواردی که فیلمهایی ساخته شدهاند که با اعتقادات ما ناسازگار بوده و بعضا خلاف قانون بوده ولی مجوز گرفته، با آنها برخورد سلبی کردهایم؛ در صورتی که باید در طی این سالها به سمتی میرفتیم که به جای برخورد سلبی، بتوانیم در فضای فیلمسازی رقابت کنیم و ذائقه مردم را مطابق با آرمانهای جمهوری اسلامی تأمین نماییم.
به نظر نگارنده، اینکه ما از یک فیلمساز انتظار داشته باشیم برخلاف اعتقادات خود فیلمی بسازد به که مذاق ما خوش بیاید، انتظار نابجایی است. فیلمساز در چارچوب قانون جمهوری اسلامی میتواند فیلم مدنظر خود را تولید نماید و ما اگر حرفی غیر از او برای گفتن داریم، باید خود تلاشی انجام دهیم. متأسفانه در طی سالهای سپری شده از انقلاب، فیلمسازان انقلابی نتوانستهاند بخش زیادی از تولیدات را به خود اختصاص دهند و شاید ترجیح ندادهاند به این حوزه وارد شوند و در هر مورد که خطری احساس کردهاند، به اعتراضات و توقیف فیلم بسنده کردهاند؛ در صورتی که سؤال این است که بالأخره باید فیلمهای زیادی در طی سال تولید شود که سینماها تعطیل نشود و مردم نیز به تماشای فیلم مورد علاقه خود بنشینند. اگر جلوی این فیلمها گرفته شود، آیا فیلمسازان انقلابی به اندازه کافی، فیلم مطلوب تولید کردهاند؟
در این میان البته نسل سوم انقلاب بعضا به این حوزه ورود کردهاند و اثرات قابل تحسینی خلق کردهاند؛ یکی از این مجموعهها، مرکز مستندسازی سفیر است که با اثراتی همچون «مهار نشده»، «یزدان تفنگ ندارد»، «انقلاب در خیابان روزولت» و «میراث آلبرتا» نشان داده است که حرفهای بسیاری برای گفتن در آینده دارد که باید منتظر آن باشیم.
* این یادداشت برای پایگاه خبری تحلیلی ندای انقلاب نوشته شده است.
نزدیک نوروز بود که خبر اکران فیلم سینمایی «قلادههای طلا» با توصیف سیاسیترین فیلم سینمای ایران توجهات زیادی را به خود جلب کرد. قلادههای طلا با کارگردان متشخص و بازیگران مشهورش به دلیل موضوع سیاسی فیلم، باز هم دو دسته اظهارنظر متقابل داشت؛ عدهای این فیلم را سفارشی و محصول حکومت دانستند و عدهای طرفدار بیچون و چرای فیلم شدند. اما پس از اکران فیلم، روز به روز از این نوع اظهارنظرات کاسته شد و پس از اینکه عده زیادی از مردم به تماشای فیلم نشستند، متوجه بیطرف بودن داستان فیلم و سیاه و سفید نبودن محض آن شدند. در قلادههای طلا آنقدر مشخص و واضح صف مردم معترض از ساختارشکنان جدا شده است، که حرف کسانی که بخواهند این فیلم را مخالف دستهای از مردم قرار بدهند، خریدار ندارد.
داستان فیلم از آنجا آغاز میشود که در آگوست 2007 (مرداد 86) سازمان سیا، اینتلیجنت سرویس و موساد با همکاری هم و به سرکردگی مک کویین، طرح ترور سیدمحمد خاتمی را در نزدیکی انتخابات ریاست جمهوری 88 کلید میزنند. استدلال آنان این است که 50 مورد در جهان وجود داشته که پس از ترور یک شخصیت سیاسی که حتی اولین شخصیت محبوب کشورش نبوده، یکی از نزدیکان او در انتخابات دور بعد به قدرت خواهد رسید. آنها اعتقاد دارند که ترور «سید مظلوم» جنگ داخلی را در ایران شروع خواهد کرد و تا 100 سال انگشت اشاره آنان در ایران حاکمیت خواهد کرد!
پس از ناکام ماندن این طرح، اعزام یک جاسوس برای هدایت ساختارشکنیهای انتخاباتی در دستور کار آنان قرار میگیرد. مازیار فنایی زاده یک ایرانیالاصل است که در پادگان اشرف بزرگ شده و در حال حاضر جاسوس MI6 است. این فرد نقش هماهنگ کننده را در بین گروههای مخالف جمهوری اسلامی به عهده میگیرد، گروههایی که شامل سلطنتطلبان، منافقین، همجنسبازان، بهاییها و ... است. او در بگومگوهایی که در این بین اتفاق میافتد، همه را قلاده به گردن سرویسهای جاسوسی غربی میداند که البته او قلاده طلا به گردن دارد!
از سوی دیگر و در مقابل این گروه، وزارت اطلاعات ایران نمایش داده میشود که هر چند به رصد اوضاع میپردازند اما غفلت آنان از آیندهنگری بحرانی که ممکن است به وقوع بپیوندند، کار را سخت میکند. البته این غفلت بیشتر از همه متوجه فردی به نام «جواد رخ صفت» با سمت معاون وزیری است که در انتهای فیلم جاسوس بودن او محرز میگردد.
پس از پایان رایگیری انتخابات 88 و شروع اعتراضات مردمی، کارگردان فیلم به زیبایی صف مردم معترض را از ساختارشکنان جدا میکند. جاسوسها و ساختارشکنانی که خود را به عنوان مردم جا زدهاند، در میان راهپیمایی سکوت مردم شروع به شیشه شکستن و آتش زدن و آدم کشی میکنند. پس از راهپیمایی سکوت بخشی از مردم و خلوت شدن شهر در روز 25 خرداد، عده ای به سرکردگی جاسوسها و منافقین اقدام به تصرف پایگاه بسیج میکنند. مظلومیت بسیج در این صحنهها نمایانگر صبر در عین رشادت مردمی آنهاست.
تطمیع سرهنگ نیروی انتظامی از طرف سفارتخانه انگلیس به بهانه دیدار با پسرش در انگلستان و همکاری یک خانم خبرنگار به بهانه بورسیه دانشگاهی در انگلستان از سوی این سفارتخانه، نقش پررنگ سفارت انگلیس در حوادث پس از انتخابات 88 را نمایان میکند.
چگونگی پی بردن وزارت اطلاعات به ضعف خودش بخاطر نفوذی که در آن شده است، بخش دیگری از فیلم است که کارگردان با هنرمندی احتمال جاسوس بودن افراد مختلف را به مخاطب القا میکند.
در نهایت این فیلم با روایت داستانی مناسب تا شهریور 88 به پایان میرسد که دیگر عده زیادی از مردم معترض با دیدن دستهای دشمن در این قضایا به صف اکثریت مردم پیوستهاند.
مهمترین نکته فیلم، وحدت میان گروههای ضدجمهوری اسلامی برای ایجاد اختلاف در میان مردم است که با «دیدن دستهای دشمن» [1] توسط مردم بصیر ایران ناکام ماند.
* پاورقی:
[1]- رهبر معظم انقلاب در نماز جمعه تاریخی 29 خرداد 88 به معترضان توصیه کرد تا دستهای دشمن را ببینند.
میتوان گفت فضای سینمای ایران در فروردین امسال فضای عادی و همیشگی نبود. حضور فیلمهایی با سبکها و محتواهای متفاوت و با «مخاطبان هدف» گوناگون باعث شد که اتفاقات جالب و بعضا تلخی صورت بگیرد. از «اخراجیهای ۳» گرفته که دهنمکی، مخاطب هدف عامه مردم را برای آن در نظر داشت تا «جدایی نادر از سیمین» که اصغر فرهادی آن را ساخته بود؛ و شاید حتی تا «یکی از ما دو نفر» تهمینه میلانی با چاشنی توهین به مردم!
دوستداران سینما میدانند که معمولا اصغر فرهادی مخاطب هدف خود را قشر متوسط به بالا و حتی شاید کسانی در نظر میگیرد که رهبران افکار جامعه و در واقع نخبگان کشور هستند. طبیعی است فیلمی که مخاطب هدف آن، عامه مردم نیستند فروش کمتری نسبت به اخراجیهای ۳ باید داشته باشد، زیرا کارگردانان اینگونه فیلمها قصد دارند فقط بر نخبگان تاثیر بگذارند تا آنها پس از تاثیرپذیری، آن پیام خاص را به عامه مردم منتقل کنند.
اما گویا جریانات سیاسی، قصد دارند برای تفرقهافکنی حداکثری در بین مردم، دوگانگی سیاسی را حتی در زندگی عادی مردم وارد کنند. آنها با توجه به حضور دهنمکی (که به عنوان یکی از نیروهای حزبالله شناخته میشود)، فیلم «جدایی نادر از سیمین» را منتخب خود اعلام کردند تا با این حربه بتوانند بخشی از عامه مردم را برای تماشای این فیلم به سینما بکشانند و در واقع با این کار این فیلم را از مسیر اصلی خود خارج کردند. البته تا به حال ساخت این دوگانگی باعث نشده «جدایی نادر از سیمین» بیشتر از «اخراجیهای ۳» به فروش برسد اما قطعا اگر این دوگانگی و تبلیغات نبود، فیلم اصغر فرهادی با فروش کمتری روبرو میشد.
با وجود اینکه اصغر فرهادی در پیشاکران «جدایی نادر از سیمین» در پاریس گفت «به جنبش سبز محتاج است»، اما باید گفت که «جدایی نادر از سیمین» هر چه هست محصول سینمای جمهوری اسلامی است و با مجوز وزارت ارشاد همین دولت ساخته شده و اجازه اکران عمومی گرفته است؛ ولو اینکه بگوییم فضای آزاد رسانهای موجب اعطای مجوز به این فیلم شده و با سیاستهای جمهوری اسلامی انطباق ندارد، به هر حال مصادره کردن این فیلم از سوی مخالفان حکومت و دولت، کاری است که از لحاظ منطقی جای سؤال دارد. به نظر میرسد که باید بیشتر مراقب باشیم که اسیر دوگانگیهای ساختگی که ضدانقلاب به فکر تحمیل آن به فضای جامعه است، نشویم.
اصغر فرهادی در این فیلم از چه میگوید؟
داستان فیلم به اختلاف زن و شوهری بر سر رفتن به خارج از کشور و یا ماندن در ایران میپردازد. «سیمین» قصد دارد برای «تامین آینده دختر خود» به خارج از کشور برود و «نادر» به دلیل مراقبت از پدر پیر خود قصد ماندن در ایران را دارد. «ترمه» دختر خانواده نیز نهایت تلاش خود را برای حفظ پدر و مادر خود در کنار یکدیگر انجام میدهد. اما داستان به همین جا ختم نمیشود. «نادر» برای مراقبت از پدر پیر خود، یک خدمتکار خانم از «پایین شهر» استخدام میکند که اتفاقا خیلی متشرع است ولی شوهر او به دلیل بدهی ناشی از بیکاری، در بازداشت به سر میبرد.
شاید روند کلی فیلم در نظر مردم طوری باشد که میتوان به عنوان واقعیت پذیرفت، چون بالاخره تحت شرایطی ممکن است داستان این فیلم در واقعیت هم رخ دهد اما «انگارهسازی» اصغر فرهادی در این فیلم و معرفی قشرهای مختلف به شیوههای گوناگون، موضوعی است که باعث شده عدهای فیلم او را «سیاهنمایی» اوضاع ایران بدانند.
باید گفت «سیاهنمایی» اصغر فرهادی هم به صورت کاملا حرفهای انجام شده است. اصغر فرهادی با هنرمندی خاص بوسیله «سیاه مطلق» و «سفید مطلق» نبودن شخصیتهای این داستان، آن را واقعیتپذیر کرده است. او در کنار «سیاهنمایی»های خود، ویژگیهای مثبتی هم از برخی شخصیتها نمایش داده است تا جایی که برای تشخیص قهرمان داستان به تامل نیاز داریم!
«جدایی نادر از سیمین» از طرفی فیلمی است که در آن مردم از هر قشری به شدت دروغ میگویند تا به دردسر نیفتند؛ تا جایی که حتی «ترمه» که پدر را به خاطر دروغش مؤاخذه میکند، در دادگاه «شهادت دروغ» میدهد و خانم خدمتکار متشرع تا جایی که پای پول حرام وسط نیامده است، از ترس شوهرش به دروغ متوسل میشود. از طرف دیگر هم فیلمی است که پسر به شدت مراقب و نگران پدر پیر خود است و از روی احساس وظیفه، به او خدمت میکند و خانم خدمتکار تحت هیچ شرایطی حاضر نیست «پول حرام بگیرد» و حتی بیشتر از «مرگ فرزند در رحم خود» از «تهمت دزدی که به او زده میشود» عذاب میکشد.
اصغر فرهادی، نگاه خاکستری خود را در گفتگوی نادر و ترمه به وضوح بیان میکند؛ جایی که نادر میگوید: «قانون میگوید یا میدونستی یا نمیدونستی!»
اینگونه اصغر فرهادی، فیلم خود را برای مخاطب واقعیتپذیر میکند و مابقی پیامهای خود را به راحتی به مخاطب منتقل میکند. مخاطبی که شاید پیامهای اصلی اصغر فرهادی را درک نکند اما در ضمیر ناخودآگاه او، آن پیامها شکل میگیرد. پیامهایی که حاوی سیاهنماییهایی علیه فرهنگ مردم ایران است و ممکن است در درازمدت ناامیدی مخاطبان این فیلم را رقم بزند.
البته تمام توضیحات فوق در مورد لایه ظاهری فیلم بود و لایه پنهان آن در این یادداشت مدنظر نیست؛ چرا که لایه پنهانی داستان را منتقدان سینما بهتر میتوانند تحلیل کنند که یکی از بهترین تحلیلها در این مورد را قاسم رحمانی ارائه کرده است.
در مجموع همانطور که از داستان فیلم مشخص است، اصغر فرهادی کارگردانی است که به صورت «نرم» قصد دارد پیام خود را به مخاطب القا کند؛ کاری که دیگر کارگردانان سینمای ایران، به ندرت بر آن تسلط دارند و معمولا پیام خود را به صورت آشکار و واضح بیان میکنند و به تبع آن نمیتوانند نظرات مخالف را جذب کنند.
سوال این است که با تمامی این اوصاف، آیا دوگانگی ایجاد شده توسط ضدانقلاب در مورد این دو فیلم، که متاسفانه بعضی از دوستداران نظام هم به آن دامن زدند، به نفع سینمای ایران است؟ دفع اصغر فرهادی برای سینمای جمهوری اسلامی ضرر بیشتری دارد یا نفع بیشتری؟ باید توجه کنیم که اصغر فرهادی متولد ۱۳۵۱ است و تمام هنر کارگردانی خود را در دوران انقلاب آموخته است. طرفداران و مخالفان فرهادی به هنر کارگردانی او شک ندارند و فقط راجع به محتوایی که او مینویسد، اختلاف نظر وجود دارد. اگر اصغر فرهادی مخالف نظام است، آیا راه حلی برای جذب او وجود دارد یا اینکه در صورت مدارا با او، ممکن است خطرناک شود؟ آیا او میتواند یکی از سرمایههای ایران باشد؟
متاسفانه در زمانه حاضر، عدهای فقط به «دفع» افراد دامن میزنند تا جایی که حتی امثال «حاتمیکیا» از چوب برچسبهای آنان در امان نیستند. به نظر میرسد به عنوان راهکاری بلند مدت، نیاز به پرورش کارگردانان حرفهای ارزشی (که در حال حاضر انگشتشمار هستند) به شدت احساس میشود اما در حال حاضر مسئولین سینمایی در جذب حداکثری و دفع حداقلی هنرمندان باید هوشمند و دقیق باشند. قضاوت اینکه اصغر فرهادی با توجه به موضعگیریهای اخیرش باید جذب یا دفع شود به عهده مسئولین امر است، اما به نظر میرسد که «عدم تخریب» و «نقد منصفانه» کارگردانهایی مانند «میرکریمی»، «حاتمیکیا»، «شورجه» و «طالب زاده» و دیگر کارگردانان ارزشی میتواند به بهتر شدن فضای سینمای ایران کمک کند.
————————————————-
این یادداشت برای پایگاه خبری تحلیلی ندای انقلاب نوشته شده است.
همچنین میتوانید این یادداشت را در جوان آنلاین و کلمه نیوز هم ببینید.
یکی از بحثهای داغ طرفداران سینما و بعضاً علاقهمندان به فضای فرهنگی در این روزها، فیلم اخراجیهای ۳ است. بدیهی است که هر فیلمی طرفداران، منتقدان و مخالفان خاص خود را دارد؛ اما اخراجیهای ۳ به دلایل مختلف از جمله وجود شخص دهنمکی به عنوان کارگردان، طنز سیاسی فیلم و استقبال گسترده مردم از آن، بیشتر مورد توجه فعالان فرهنگی قرار گرفت.
وجود مسعود دهنمکی به عنوان تهیه کننده و کارگردان، موجب موضعگیری دستههای گوناگون علیه او شد. از یک طرف، مخالفان نظام جمهوری اسلامی با متهم کردن او به تندرویهای بیش از حد، ابتدا فیلم او را تحریم کردند ولی وقتی از استقبال کمنظیر مردم خبردار شدند، قاچاق اخراجیهای ۳ را برای کم کردن فروش این فیلم در گیشه سینما اجرا کردند. از طرف دیگر نیز برخی از فعالان فرهنگی موافق نظام که بعضاً از دوستان قدیمی دهنمکی بودند، او را متهم به استحاله کردند و یا فیلم او را توهین به دفاع مقدس و فرهنگ بسیج قلمداد کردند. با این حال اخراجیهای ۳ با گذشت حدود ۲۰ روز بیش از ۲ و نیم میلیارد تومان به فروش رفت و کماکان توجه مخاطبان زیادی را جلب میکند. این استقبال کمنظیر مردم نشان میدهد که عموم مردم برای انتخاب خود، منتظر تحریم عدهای نمیمانند و با نشان دادن حمایت خود از طریق دیدن فیلم در سینما از علایق خود حمایت میکند. آن دسته از دلسوزانی هم که احساس میکنند با حضور این فیلم به دفاع مقدس توهین شده است، باید بدانند که نگرانی آنها نسبت به این موضوع با تولید محتوا و ساختن فیلمی که بتواند مخاطب را جذب کند، برطرف خواهد شد، نه با توصیه کردن به ندیدن این فیلم! باید تحقیق کنند که چه ویژگیهایی در این فیلم باعث جذب مخاطبان فراوان آن شده است تا با استفاده از این ویژگیها، پیام مدنظر خود را به مردم منتقل کنند.
یکی از ویژگیهای سهگانه اخراجیها که مورد توجه استقبال بینظیر مردم قرار گرفت، دعوت مردم به وحدت و صمیمیت با یکدیگر است. وحدتی که عناصر ضدانقلاب، با کشاندن تفرقه در زندگی عادی مردم آن را نشانه رفتهاند و میبینم که حتی در تماشای فیلم، باب دوگانگی و تفرقه را باز کردهاند؛ که البته متاسفانه برخی از دوستان موافق نظام هم در دام این عناصر افتادهاند. اخراجیها، مردم را از دستههای گوناگون با درجات ایمانی متفاوت به وحدت دعوت میکند؛ دعوتی که در سکانس صحبتهای «سید مرتضی» (سید جواد هاشمی) با این جملات، آشکار میشود: «چون این رنگها باعث چنددستگی میشود، من هیچ رنگی انتخاب نمیکنم.»
درست است که برخی داستان فیلم را داستان انتخابات تصور میکنند اما موضوع اصلی فیلم از نظر من، جهاد است. جهادی که زمانی معنی آن تقدیم خون و اهدای نفس بود و زمانی ایستادن و تلاش کردن برای حفظ وحدت جامعه. سکانس ابتدایی فیلم با یادآوری رشادتها و از جانگذشتگی رزمندگان دفاع مقدس کلید میخورد و سکانس پایانی آن با توصیه برای «ماندن» در راه تقویت وحدت جامعه به اتمام میرسد.
اما در این بین کسانی هستند که جهادشان در راه خدا نیست و برای کسب ثروت و قدرت و محبوبیت بیشتر تلاش و مجاهدت میکنند. کسانی مانند «حاجی گرینوف» (محمدرضا شریفی نیا) با جملاتی مانند «ریا میشه، این چیزا فقط جلوی دوربین خوبه!» و یا «مهندس دباغ» (رضا رویگری) که تنها جهت استفاده تبلیغاتی به یاد «کارتنخوابها» میافتند.
اخراجیهای ۳ نشان میدهد که تزویر و ریای این عده، باعث سردرگمی و گول خوردن برخی از مردم میشود. تا جایی که دختری به نام «ایران» به پدر خود که اتفاقا از فرماندهان دفاع مقدس بود، اعتراض میکند که: «مگر میخواهم به لیبرال ضد انقلاب رای دهم که مرا نهی میکنی؟ پس حق انتخاب من چه؟» به خیال این دختر، حاجی گرینوف ریاکار همان کسی است که با آرمانهای انقلاب سازگار است، اما پدر که از پشت پرده امثال حاجی گرینوف خبر دارد، نگران دختر خویش است.
دهنمکی با اخراجیهای ۳ قصد دارید به مردم بگوید که همان کسانی که با تزویر و ریا در صدد کسب قدرت هستند، بیشترین صدمه را به وحدت ملی ایرانیان میزنند و چنددستگی ایجاد میکنند. و نکته جالب فیلم این است که عموم مردم با سلایق گوناگون به حرکات این ریاکاران که اتفاقا در انتخابات دهم ریاست جمهوری، توسط برخی کاندیداها انجام شده بود، میخندند! همان ریاکارانی که کاپ پیروزی را در حالی میخواهند بالا ببرند که عدهای دیگر نفس خود را هدیه کردهاند.
این صدای بوستانی پرپر است
این زبان سرخ نسلی بی سر است
با همانهایم که در دین غش زدند
ریشه اسلام را آتش زدند
پای خندقها احد را ساختند
خون فروشی کرده خود را ساختند
زندههای کمتر از مردارها
با شما هستم، غنیمت خوارها
بذر هفتاد و دو آفت در شما
بردگان سکه! لعنت بر شما
باز دنیا کاسه خمر شماست
باز هم شیطان اولی الامر شماست
با همانهایم که بعد از آن ولی
شوکران کردند در کام علی
این یادداشت برای پایگاه خبری تحلیلی ندای انقلاب نوشته شده است.
همچنین میتوانید یادداشت فوق را در جوان آنلاین، صراط نیوز، کلمه نیوز، ادیان نیوز و وبلاگ ده نمکی ببینید.