پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

۳۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مناجات» ثبت شده است

نقل قول نقل قول

به سبب دانش...

خداوندا از تو به سبب دانشت درخواست خیر دارم، پس بر محمد و آلش درود فرست، در حقّم به خیر حکم کن، و شناخت آنچه را که برایمان اختیار کردى به ما الهام فرما، و آن را براى ما سبب خشنودى به قضایت، و تسلیم به حُکمت قرار ده، پس دلهره شک را از ما دور کن، - و ما را به یقین مخلصین تأیید فرما، و ما را دچار فروماندگى از معرفت آنچه برایمان اختیار کرده‌‏اى مکن، که قدر حضرتت را سبک انگاریم، و مورد رضاى تو را ناپسند داریم، و به چیزى که از حسن عاقبت دورتر، و به خلاف عافیت نزدیک‏تر است میل پیدا کنیم. آنچه را از قضاى خود که ما از آن اکراه داریم محبوب قلبمان کن، و آنچه را از حکم تو سخت می‌پنداریم بر ما آسان ساز، و گردن نهادن به آنچه از مشیّت و اراده‌‏ات بر ما وارد آورده‏‌اى به ما الهام فرما، تا تأخیر آنچه را تعجیل فرمودى، و تعجیل آنچه را به تأخیر انداختى دوست نداریم، و هر آنچه محبوب توست ناپسند ندانیم، و آنچه را تو نمى‏پسندى انتخاب نکنیم. و کار ما را به آنچه عاقبتش پسندیده‌‏تر، و مآلش بهتر است پایان بخش ، که تو عطاى نفیس مرحمت می‏‌کنى، و نعمت‌هاى بزرگ می‌‏بخشى، و هر چه می‌خواهى آن کنى، و بر هر چیز قدرت دارى.
 

دعای ۳۳ صحیفه سجادیه

 


 

 
یادداشت شخصی

غیر از تو ...

جوونه گفت: موسی میری کوه طور سلام منم برسون. بگو حاجت منم بده.

فرمود: چشم.

گفت موسی به خودش قسم اگه حاجتمو نده رسواش می کنم.

موسی خیلی ناراحت و عصبانی شد . اومد کوه طور، خطاب رسید: سلام دوست ما رو برسون. گفت حیا کردم، اخه حرف بد زد.

گفت نه بهش بگو حاجتتو دادیم اما به ما بگو چه جوری آبروی ما رو می‌بری؟

موسی اومد دید جوونه صورت رو خاک گذاشته داره زار می زنه، گفت ای جوون خدا حاجتتو داده، بگو ببینم چه جوری میخاستی آبروی خدا رو ببری؟

عرض کرد: موسی! دست راستم رو خودم قطع می‌کردم، توو دست چپم می‌گرفتم، هر چقدر طاقت داشتم‌، به مردم نشون می‌دادم‌، می‌گفتم این دست در خونه‌ی کریم رفته و خالی برگشته!

رحمت به گدایی که به غیر تو نزد روی           هر چند که خلق تو گوهر داشته باشد

 

یادداشت شخصی

تو و من!

من همون برهنه‌ای بودم که تو منو پوشوندی. من همون گرسنه‌ای بودم که تو منو سیر کردی. من همون گدایی بودم که با عطایت منو کمک کردی. من همون گمراهی بودم که هدایتم کردی. من همون گنهکاری هستم که با ستاریت منو پوشوندی...

من همونی هستم که محبت اهل بیت رو در دل من گذاشتی، اما چرا ... چرا حالا داری منو اینطوری امتحان می‌کنی؟ چرا منو دم در نگه داشتی؟ هی میگی سندت نرسیده، خدایا دیر میشه! اگه دستمو نگیری دیر میشه! اگه موندگاری هستم لااقل یه نویدی به من بده!

مگه وقتی تنهای تنها بودم تو منو راه ندادی؟ نه تنها منو راه دادی که توو دل خوبات هم منو جا کردی. پس چرا می‌خوای منو اینطوری امتحان کنی؟ بیچاره‌تر از من گیر نیاوردی؟ اگه به خودم باشه، من دیگه آبادی نمی‌بینم. اگه از سوزوندن این پوست و استخون چیزی بهت میرسه منو بسوزون!

همه چی از خودته، من که گفتم! شرمندتم تا قیامت، می‌پرسی برا چی؟

خدایا! بزار بهتر معرفی کنم. من همونی‌ام که در خلوتم از تو حیا نکردم! حتی در انظار مردم هم رعایت تو رو نکردم. من همون گرفتاری‌ام که دور و برم گرفتاری زیاد شده. یه رزقی ... یه رزقی بهم بده!

نمی‌دونم، آخر کار همیشه آدم هول میشه!

آی مردم، وسایلتون رو جمع کنید چند روز دیگه میخایم بریم!

دیدید که چقدر آدم هول میشه؟ نمی‌دونه چی کار کنه، چی بگه!

من همونی‌ام که برای گناه کردن پول خرج کردم اما برای تو نه! من همونی‌ام که هر کی بشارت گناه می‌داد با سرعت می‌رفتم ...

ولی خدایا... خوبی‌هات بیشتر یادم مونده تا گناهام!

آره، میدونم... هر چی تو پوشوندی من گناه کردم، ولی تا کجا؟ تا جایی که از چشمت افتادم؟ انقدر پوشوندی که فکر کردم ندیدی!!! نفهمیدم ندید گرفتی. ای خدا داره دیر میشه، یه بار دیگه مهلتم بده...

من وعده‌ی تو رو مسخره نکردم، من میدونم تو هستی و منو می‌بینی ولی غفلت کردم، هوای نفس بر من غلبه کرد. اصلا خدایا بر فرض من باهات از عمد مخالفت کردم، اما حالا چی؟ حالا که من نافرمانی کردم باید کجا برم؟ مگه کسی به غیر تو هست؟ من می‌خوام پناهنده‌ی تو بشم...

 

نقل قول نقل قول

شرار عشق به هر سنگ بی سر و پا نیست

سزای عشق تو را غیر تو نمی‌داند                    رفیق کهنه کلک‌های نو نمی‌داند

کسی که کاشت نداند درو نمی‌داند                  گرسنه مزه گندم ز جو نمی‌داند

                                  گرسنه آمده‌ام تا کند عطا معشوق

شب است و راه دراز و جرس نمی‌خواند              کسی به جز تو مرا بی هوس نمی‌خواند

مرا که مانده‌ام عقب هیچ کس نمی‌خواند            مرا سواره‌ای از پیش و پس نمی‌خواند

                                 شکست خورده عشقم بیا بیا معشوق

من از رفوع گنه از ثواب افتادم                            هم از ثواب و هم از چشم یار افتادم

شبیه نامه‌ای دور از جواب افتادم                        به باغ آمده بودم به آب افتادم

                                  مگر که بر لب جو بنگرد مرا معشوق

کسی که رگ به تنش نیست مرد غوغا نیست      شرار عشق به هر سنگ بی سر و پا نیست

کسی که کشته نشد از قبیله‌ی ما نیست           کسی که عشق نداند ز زمره‌ی ما نیست

                                   گروه ما همه یا عاشقند یا معشوق

به داده‌های تو شکر و به هر عطای تو شکر             به مصطفای تو شکر و به مرتضای تو شکر

به واجبات تو شکر و به هر دعای تو شکر              به عشوه های تو شکر و به غمزه های تو شکر

                                  تو کیستی که شدی بهر انبیا معشوق

هزار بند علایق به پای خود بستم                       به صد دلیل موجه من از تو بگسستم

ز اتفاق چو یک شب به توبه بنشستم                 به یک دلیل موجه بگیر تو دستم

                                  دلیل جود، تویی تو تویی تو یا معشوق

گذشت عمر و کنون چند و چون کنی لیلی            دل شکسته‌ی ما باز خون کنی لیلی

کجاست تا که غمش را فزون کنی لیلی                اگر ز محمل خود سر برون کنی لیلی

                                   شوند خیل گدایان جدا جدا معشوق

 

یادداشت شخصی

وداع

ای کاش همه سال تو بودی به بر ِ من             دلسوخته در حسرت دیدار تو باشم

آهسته برو تا دلم از غصه نمیرد                      این آرزوی عبد گنهکار تو باشد

یک لیله قَدرت به همه عمر بیارزد                    این جلوه‌ای از رحمت بسیار تو باشد

ای کاش مرا زار و گنهکار نبینی                      این خسته الهی که ز انصار تو باشد

 

اللهم رب شهر رمضان. تموم شد. الذی انزلت فیه القرآن. شب اول ماه رمضون بود تموم شد؟ آخه من به اندازه شب اول بیچاره‌ام! وافترضت علی عبادک فیه الصیام. آخه هیچ کاری نکردم، مثل مرکب عصاری فقط دور خودم گشتم، وقتی چشمام رو باز کردن دیدم سر جام هستم و خستگی به تنم موند! صلی علی محمد و آل محمد. به خاطر همین یه ذره تشنگی و گرسنگی که کشیدیم بهمون چه چیزایی که ندادن، آخه خدایا تو بنای کارهات رو به تفضل گذاشتی، از من گروکشی نکردی، نگفتی اگه نماز بخونی فلان نعمت رو بهت میدم،‌ هر کاری بکنیم تو انقدر تفضل داری که همه جور نعمتی به همه بدی. خدایا شکرت تونستیم یه واجب انجام بدیم. یه واجب دیگه هم به ما توفیق بده.  وارزقنی حج بیتک الحرام. هر وقت صحبت از حج میشه یاد علی بن مهزیار میفتم، خیلی دوس دارم برم خوزستان و قبرشو زیارت کنم و بهش بگم تو آقا رو دیدی لااقل برام تعریف کن، میگن بعد از 20 سال رفتن مکه، تو کوچه یکی بهش میگه امسال هم میری مکه؟ میگه دیگه نمیرم، خسته شدم، چقدر برم و نبینمش! همون شخص بهش میگه برو، حتما امسال می‌بینیش! وقتی میره مکه آقا میفرسته دنبالش که بیا من میخام ببینمت. فی عامی هذا و فی کل عام. چرا فی کل عام؟ فی کل عام برا امثال من نیست! من اگه یه بار برم و آدم نشم یعنی... واغفرلی تلک الذنوب العظام. ما که داریم اعتراف میکنیم گناهکاریم. فانه لا یغفرها غیرک. به جز تو مگه کس دیگه‌ای هم میتونه ببخشه؟ یا رحمان یا علام.

 

تا که من آیم به خود دیدم که فرصت رفته است         تا که از غفلت در آیم ماه رحمت رفته است

بار دیگر من شدم جامانده از این کاروان                   آبرویم بار دیگر زین مصیبت رفته است

تازه من پیدا نمودم راه خود را ای خدا                       بر ابوحمزه قسم عمرم به غفلت رفته است

گر نبخشایی مرا ای مهربان پرده پوش                     حتم دارم آبرویم تا قیامت رفته است

گفته بودم میزبانم را ببینم یک سحر                         تا که چشمم باز شد گفتند فرصت رفته است