پس از بیان مفهوم اصولگرایی و همچنین تعیین شاخص آنها، سؤالی که بوجود میآید این است که آیا این شاخصها برای یکی از احزاب کشور و یا اشخاص سردمدار آن جناح تعیین شده است؟ سخنان رهبر معظم انقلاب در طول ۲۲ سال گذشته، نشاندهنده آن است که اصولگرایی به آن معنی که ایشان تعریف کردهاند، شامل حال تمامی مسلمانان میشود و نه فقط سردمداران و یا جناحی از احزاب کشور.
• اصولگرایی، ضامن سعادت انسانها
«رسانههاى صهیونیستى با جنجال و هوچیگرى، ما را به بنیادگرایى نسبت مىدهند؛ درحالى که اگر بنیادگرایى را به معناى بازگشت به اصول و بنیادهاى اسلامى بدانیم، بزرگترین افتخار را به دست آوردهایم. مسلمانان در هیچ نقطهى عالم نباید از نام «اصولگرا» و «بنیادگرا» تحاشى کنند. اصول مقدس اسلام، تضمینکنندهى سعادت انسانهاست. دست استعمار، اصول را در زندگى ما کمرنگ و ضعیف کرد؛ ولى اینک ما افتخار مىکنیم که به اصول اسلامى و قرآنى برگردیم.» [۱]
• حکومت اصولگرا یعنی جهتگیری براساس ارزشهای ماندگار
«حکومت امیرالمؤمنین در زمینهى اقامهى عدل، حمایت از مظلوم، مواجههى با ظالم و طرفدارى از حق در همهى شرایط، الگویى است که باید از آن تبعیت شود. این کهنگى بردار هم نیست و در همهى شرایط گوناگون علمى و اجتماعى دنیا، مىتواند براى خوشبختى و سعادت انسانها الگو باشد. ما نمىخواهیم از روش ادارى آن دوره تقلید کنیم و بگوییم اینها مشمول تحول زمانى است و مثلا روزبهروز روشهاى نویى مىآید. ما مىخواهیم از جهتگیرى آن حکومت که تا ابد زنده است، تبعیت کنیم. دفاع از مظلوم، همیشه یک نقطهى درخشان است. کنار نیامدن با ظالم، رشوه نپذیرفتن از زورمند و زرمند و پا فشردن بر حقیقت، ارزشهایى است که هیچ وقت در دنیا کهنه نمىشود. در شرایط و اوضاع و احوال گوناگون، این خصوصیات همیشه باارزش است. ما اینها را باید دنبال کنیم؛ اصول اینهاست. اینکه مىگوییم حکومت اصولگرا، یعنى پیرو و پایبند به چنین ارزشهاى ماندگارى که هرگز کهنگىپذیر نیست. اتفاقا زورگوها و قلدرهاى دنیا از همین پایبندى ناراحتند. آنها هم از همین خشمگین مىشوند که چرا حکومت اسلامى در ایران طرفدار مظلومان فلسطین یا طرفدار ملت افغانستان است یا با فلان دولت قلدر و ظالم در دنیا سازش نمىکند. اینکه شما مىبینید بنیادگرایى و اصولگرایى مثل یک دشنام، در دست و دهان دشمنان این ملت مىچرخد، به خاطر همین است. این اصول، همان چیزهایى است که قلدرها و زورگوهاى دنیا از آن متضرر مىشوند و با آن مخالفند. آن روز با امیرالمؤمنین هم بر سر همین چیزها جنگیدند. تلاش ما به عنوان حکومت باید این باشد.» [۲]
• اصولگرایی هم مقابل تحجر است و هم مقابل بدعتگذاری
«اساس انقلاب، مثل خود اسلام بر احکام ثابت و احکام متغیر استوار است. یک سلسله احکام، تغییرناپذیر است؛ یک سلسله احکام در شرایط گوناگون تغییر پیدا مىکند. انقلاب هم همینطور است. اجتهاد، خصوصیتى است که این امکان را به یک مسؤول مىدهد تا بتواند به اقتضاى شرایط، روشها و راهها و تاکتیکهاى درست را انتخاب کند. البته انتخاب روش و اجتهاد براى پیدا کردن روش نو و مناسب، کار مجتهد است. این غیر از بدعتگذارى یک انسان ناوارد و تجدیدنظر طلب است؛ این کار کسى است که قدرت اجتهاد در این کار را داشته باشد. نقش اجتهاد و مجتهد در نظام اسلامى به همین خاطر است. از آن طرف، به بهانهى تمسک به اصول، تحجر را نفى مىکنیم و مىگوییم نمىشود به بهانهى تمسک به اصول، تحجر و ایستایى را بر انقلاب تحمیل کرد – اصولگرایى وجود دارد؛ اما این، تحجر و جزماندیشى و نشناختن شرایط مختلف نیست – از این طرف، به بهانهى اجتهاد و تحول، نباید به بدعتگذاریهاى ناشیانه و تجدیدنظرطلبانه اجازهى فعالیت و تحرک مضر و مخرب داد. خط روشن امام بزرگوار این است. بنابراین، اصول، اصول ثابتى است. عدالت، مردمسالارى، استقلال، دفاع از حقوق ملت در همهى زمینهها، دفاع از حقوق مسلمانان عالم، دفاع از هر مظلومى در هر نقطهى عالم؛ اینها جزو اصول ماست. مبارزه با فساد، ظلم و زورگویى جزو اصول ماست – اینها تغییرناپذیر است – اما ممکن است روشهاى گوناگونى در اوضاع و احوال مختلف وجود داشته باشد.» [۳]
• آیا بین اصولگرایی و اصلاحطلبی دعواست؟
«بنده دعواى اصلاحطلب و اصولگرا را هم قبول ندارم؛ من این تقسیمبندى را غلط مىدانم. نقطهى مقابل اصولگرا، اصلاحطلب نیست؛ نقطه مقابل اصلاحطلب، اصولگرا نیست. نقطهى مقابل اصولگرا، آدم بىاصول و لاابالى است؛ آدمى که به هیچ اصلى معتقد نیست؛ آدم هرهرى مذهب است. یک روز منافع او یا فضاى عمومى ایجاب مىکند که بشدت ضد سرمایهگذارى و سرمایهدارى حرکت کند، یک روز هم منافعاش یا فضا ایجاب مىکند که طرفدار سرسخت سرمایهدارى شود؛ حتى به شکل وابسته و نابابش! نقطهى مقابل اصلاحطلبى، افساد است. بنده معتقد به اصولگراى اصلاحطلبم؛ اصول متین و متقنى که از مبانى معرفتى اسلام برخاسته، با اصلاح روشها به صورت روزبهروز و نوبهنو.» [۴]
پاورقی:
[۱]- سخنرانى در مراسم بیعت میهمانان خارجى شرکت کننده در مراسم چهلمین روز ارتحال رهبر کبیر انقلاب اسلامى، و جمعى از اقشار مختلف مردم مشهد و گروهى از عشایر استان خوزستان ۲۲/۴/۱۳۶۸
[۲]- بیانات در خطبههاى نماز جمعهى ۲۱ رمضان ۱۶/۹/۱۳۸۰
[۳]- بیانات در اجتماع بزرگ زایران حرم امام خمینى(ره) ۱۴/۳/۱۳۸۱
[۴]- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار دانشجویان و اساتید دانشگاههاى استان کرمان ۱۹/۲/۱۳۸۴
* این یادداشت برای سایت ندای انقلاب نوشته شده است.
• خردگرایی و تدبیر و حکمت در تصمیمگیری و عمل
«اگر مجلس و دولت انشاءالله با حکمت و درایت و تدبیر کارها را برنامهریزی بکنند، امید این هست که ما در این سال بتوانیم کارهای بزرگی انجام بدهیم. هم در صحنهی داخلی و هم در عرصهی پیچیدهی بینالمللی، ملت ایران نیاز به کار و ابتکار و تلاش مجدانه دارد. ما باید آنچه را که در گذشته ـ در دروان حکومت طاغوتها ـ از دست دادهایم و دچار عقب ماندگی شدهایم، جبران کنیم؛ این ایجاب میکند که ما تلاشمان را هرچه می توانیم بیشتر و بیشتر و جدیتر کنیم. در عرصهی داخلی آنچه مورد نیاز است، پیدا کردن راههای میانبر همراه با تدبیر و درایت و حکمت است؛ ما نمیتوانیم آرام و معمولی حرکت کنیم؛ باید با شتابی حسابشده و منظم و منضبط پیش برویم. باید بتوانیم کارهایی را که برای نسلهای آینده ماندگار خواهد بود انجام بدهیم. در عرصهی بینالمللی دوستانی در جهان داریم، دشمنانی هم داریم، کسانی هم هستند که دشمن نیستند لکن رقیب ما هستند؛ این عرصهی پیچیده هم نیاز دارد که تلاشمان را مدبرانه و شجاعانه و عزتمدارانه برنامهریزی کنیم. در این عرصه اگر موفق بشویم، این موفقیت در توفیقات داخل کشور و پیشرفتهای بزرگ ملت ایران در زندگی خود هم اثر خواهد گذاشت.» [۱]
• مسئولیتپذیری و پاسخگویی
««مسئولیتپذیرى و پاسخگویى»؛ در هر بخشى که ما هستیم، مسئولیت آن کارى که بر عهده گرفتهایم، این را بپذیریم. زیرمجموعه، زیرمجموعهى ماست، احساس مسئولیت کنیم. در هر نقطهاى مسئولیت تعریفشدهاى وجود دارد، آن مسئولیت را بایستى پذیرفت.» [۲]
«نظام پاسخگویى را براى خودتان متحتّم بدانید. واقعاً وزیر در حوزهى کار خودش، مدیران وزارتى در حوزهى کار خودشان، معاونان هر کدام در حوزهى کارِ خودشان پاسخگو باشند. یعنى هم در برابر خطایى که انجام مىگیرد، واقعاً پاسخگو باشند؛ هم در برابر کار لازمى که باید انجام مىگرفته و انجام نمىگیرد، پاسخگو باشند. در خیلى از موارد خلافى انجام نگرفته؛ اما خلاف این بوده که کارهاى زیادى باید انجام مىگرفته، ولى انجام نگرفته. کار نکردن به مقدار لازم هم یک نوع تخلف است.» [۳]
• اهتمام به علم و پیشرفت علمی
«از جملهى شاخصههاى مهم اصولگرایى، یکى «اهتمام به علم و پیشرفت علمى» است. شما ببینید چه زمانى در آغاز پیدایش اسلام گفته شد که: «طلب العلم فریضة على کل مسلم و مسلمة» یا «مؤمن و مؤمنة»؛ یعنى همان وقتى که نماز و زکات و این چیزها آمد، طلب العلم هم آمد؛ «اطلبوا العلم ولو بالصین» هم آمد. من بارها تکرار میکنم، این به خاطر همین است که جامعه، بدون علم نخواهد توانست آرمانهاى خودش را بالا بیاورد. مثل این است که انسان حرف حقى داشته باشد؛ اما اصلاً زبان گفتنش را نداشته باشد. نداشتن علم اینطورى است. علم موجب میشود که شما بتوانید آن آرمانها، آن اهداف و آن خط روشن و جادهى روشنِ صراط مستقیمى را که در دست و اختیار شماست، مطرح کنید و کسان بیشترى را از بشریت، به آن هدایت کنید. علم نداشته باشید، این امکانپذیر نخواهد بود. بنابراین علم – که وسیلهى رشد ملى، بشرى، انسانى و اوج گرفتن در محیط عام بشریت است – جزوِ چیزهاى لازم است و باید به این اهتمام داشته باشید.» [۴]
• سعه صدر و تحمل مخالف
««سعهى صدر و تحمل مخالف»؛ که از جملهى شاخصههایى است که جزوِ پایههاى اصولگرایى است. گاهى انسان از حرفى که میزنند، ناراحت هم میشود؛ حرص هم میخورد، گاهى به خدا هم شکایت میکند که خدایا! تو که مىبینى واقع قضیه چیست و چقدر با چیزى که اینها میگویند، فاصله دارد؛ اما در عین حال، انسان بایستى حلم به خرج دهد. حلم یعنى ظرفیت و تحمل صداى مخالف را داشتن. البته این به معناى آن نیست که دولت از عملکرد خودش دفاع نکند؛ نه، حتماً بایستى دفاع کند.» [۵]
• اجتناب از هواهای نفس
««اجتناب از هواهاى نفس»؛ چه هواى نفس شخصى، چه هواى نفس گروهى؛ که حالا آقاى رئیسجمهور گفتند و این نکتهى خوبى است. بحمداللَّه عناصر دولت به هیچ گروه و دسته و باند و جریانى وابسته نیستند؛ این خیلى نکتهى مهمى است. مراقب باشید حرکت، اظهارنظر و حرف، انتساب به یک جریان، به یک باند و به یک گروه را پیش نیاورد، که اگر اینطور شود، هواى نفس تقریباً انفکاکناپذیر است. هواى نفس گروهى هم مثل هواى نفس شخصى است؛ آن هم همینطور است. هواى نفس گروهى هم انسان را بىحساب و کتاب به این طرف و آن طرف میکشاند و از خرد و جادهى مستقیم منحرف میکند. این هم جزو لوازم اصولگرایى است.» [۶]
• شایستهسالاری
«یک جملهى دیگر از این نامهى مبارک [نامه امیرالمؤمنین به مالک اشتر] این است: «ثم انظر فى امور عمالک»؛ کارها و امور کارگزاران خودت را مورد توجه قرار بده. اول، انتخاب کارگزاران است؛ «فاستعملهم اختبارا»؛ با آزمایش آنها را انتخاب کن؛ یعنى نگاه کن ببین چه کسى شایستهتر است. همین شایستهسالارىیى که امروز بر زبان ماها تکرار مىشود، به معناى واقعى کلمه باید مورد توجه باشد. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) هم در اینجا به آن سفارش مىکنند. «و لا تولهم محاباة و اثرة»؛ نه از روى دوستى و رفاقت کسى را انتخاب کن، که ملاکها را در او رعایت نکنى – فقط چون رفیق ماست، انتخابش مىکنیم – نه از روى استبداد و خودکامگى؛ انسان بگوید مىخواهم این فرد باشد؛ بدون اینکه ملاک و معیارى را رعایت کند یا با اهل فکر و نظر مشورت کند.» [۷]
• تلاش بیوقفه
«مىخواهید زنده بمانید؟ مىخواهید عزیز باشید؟ مىخواهید در علم و عمل پیشرفته باشید؟ مىخواهید جوانانتان سرافراز باشند؟ مىخواهید فردایتان فرداى روشنى باشد؟ باید استقامت داشته باشید. فعال، کرّار، خستگىناپذیر و دنبال کنندهى اهداف خود؛ آیندهى چنین ملتى روشن است. ملت ما خوشبختانه این راه را شروع کرد و تا امروز ادامه داده؛ منتها این راه استمرار لازم دارد.» [۸]
«ببینید چطور مثل گرگ در کمین نشستهاند که یک بهانهاى پیدا کنند، هر جور میتوانند، حمله کنند. میدانند که دولت مشغول تلاش و فعالیت و خدمت است. خب، واقعاً در کشور دارد خدمت انجام میگیرد. هر جا خدمت باشد، هم مردم طرفدار هستند، هم رهبرى طرفدار است. ما که راجع به شخص قضاوت نمیکنیم؛ ما کار را، خط را، جهتگیرى را ملاک و معیار قرار میدهیم. آنجائى که کار و خدمت و تلاش هست، حمایت ما هست، حمایت مردم هست. و بحمداللَّه امروز کار دارد انجام میگیرد. مسئولین دولتى هم حقاً و انصافاً دارند تلاش میکنند؛ هم اعضاى دولت، هم بخصوص خود رئیس جمهور. اینها شب و روز ندارند؛ من مىبینم، من از نزدیک شاهدم. اینها دائم مشغول کارند، مشغول خدمت و تلاشند. خب، اینها براى کشور خیلى باارزش است.» [۹]
• قانونگرایی
«براى حل و فصل قضایا، معیار قانونى وجود دارد. اگر قانون حاکم نشد، آن چیزى که از بىقانونى بر سرِ همه خواهد آمد، بسیار تلختر است از آنچه که اجراى قانون ممکن است در کام بعضى تلخى به وجود بیاورد؛ «و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق». عدل همان رعایت قانون است. اگر ما از رعایت قانون احساس ضیق کردیم، نخواستیم به قانون تن بدهیم، آنچه که بر سر ما از بىقانونى خواهد آمد، بمراتب از این تلخىِ تحمل قانون، سختتر است. این را باید همه توجه کنند.» [۱۰]
• شجاعت و قاطعیت در بیان و اعمال حق
«ملت و مسئولان کشور باید هوشیار باشند؛ محاسبهى این دشمنىها را بکنند؛ در مقابلهى با این دشمنىها، با تدبیر و با شجاعت عمل کنند. هم تدبیر لازم است، هم شجاعت لازم است. اگر شجاعت وجود نداشته باشد، در مقابل ابهت و هیبت و چهرهى عبوس دولتهاى مستکبر، کسى دل خود را ببازد، قطعاً شکستخورده است. دولتهاى مستکبر یکى از کارهایشان همین تشر زدن است؛ چهرهى عبوس گرفتن است؛ حق را ناحق کردن است. در مقابل اینها اگر شجاعتى وجود نداشته باشد، مسئولان کشور اگر نتوانند در مقابلهى با این حرکتهاى نمایشىِ خصمانه و مستکبرانه روى پاى خودشان بایستند، قطعاً کلاهشان پس معرکه است؛ هم خود شکست میخورند، هم ملت را به شکست میکشانند. بنابراین شجاعت لازم است.» [۱۱]
• انس با خدا و استمداد از او
««انس با خدا»، «انس با قرآن» و «استمداد دائمى از خدا»؛ این آخرى – که از شاخصههاى اصولگرایى است – تصمینکنندهى همهى آن چیزهایى است که قبلاً عرض کردیم. انس با خدا یادتان نرود. ما بارها میگوییم که خدمات مسئولان نظام از هر عبادتى بالاتر است؛ این حرف درستى است و مبالغه هم در آن نیست. اما بدانید، این خدمات، آن وقتى خدمت خواهد شد و آن وقتى با خلوص و درخشش و شفافیت خود باقى خواهد ماند که شما دلتان با خدا مأنوس باشد. اگر دل از خدا غافل شد، اگر دل رابطهى خودش را با ذکر و توجه و خشوع از دست داد، همین خدمتى که ما میگوییم بالاترین عبادت است، همین خدمت، مشوب خواهد شد؛ اصلاً به کلى مشوب مىشود و در آن اغراض و هواها میآید.» [۱۲]
ادامه دارد…
پاورقی:
[۱]- پیام نوروزى رهبر انقلاب به مناسبت حلول سال ۱۳۸۷
[۲]- بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار با رئیس جمهور و اعضاى هیئت دولت ۶/۶/۱۳۸۵
[۳]- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضاى هیأت دولت ۸/۶/۱۳۸۴
[۴]- بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار با رئیس جمهور و اعضاى هیئت دولت ۶/۶/۱۳۸۵
[۵]- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با رئیس جمهور و اعضاى هیئت دولت ۶/۶/۱۳۸۵
[۶]- بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار با رئیس جمهور و اعضاى هیئت دولت ۶/۶/۱۳۸۵
[۷]- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضاى هیأت دولت ۱۷/۷/۱۳۸۴
[۸]- بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبههاى نماز جمعهى تهران ۲۸/۰۵/۱۳۸۴
[۹]- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار هزاران نفر از مردم استان فارس ۳/۲/۱۳۹۰
[۱۰]- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار رئیس و مسئولان قوهى قضائیه ۷/۴/۱۳۸۸
[۱۱]- بیانات مقام معظم رهبری در اجتماع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی ۰۱/۰۱/۱۳۸۹
[۱۲]- بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار با رئیس جمهور و اعضاى هیئت دولت ۶/۶/۱۳۸۵
* این یادداشت برای سایت ندای انقلاب نوشته شده است.
پس از بیان مفهوم اصولگرایی از منظر رهبر معظم انقلاب، سعی داریم که شاخصههای اصولگرایی را طبق دیدگاه ایشان تبیین نماییم. معظم له در تاریخ ۶ شهریور سال ۸۵ در دیدار با رئیس جمهور و هیئت دولت، با بیان اینکه «این دولت به عنوان یک دولت «اصولگرا» شناخته شده و رفتار و تلاشى هم که تا امروز نشان داده و آنچه در عمل و قولش منعکس شده، همین اصولگرایى را نشان میدهد؛ که انشاءاللَّه خودِ همین براى کشور و شما برکاتى خواهد داشت.»؛ اظهار میدارند که: «شاخصههاى اصولگرایى، شاخصههاى مهمى است؛ این شاخصهها باید مورد توجه قرار بگیرد، که من به بعضى از اینها اشاره میکنم. در اظهارات شما هم هست، آن را میگویید و تکرار میکنید و در برنامههایتان میگنجانید. تحقق مجموعهى این شاخصهها به معناى حقیقى کلمه، آن وقت دولت را به عنوان یک دولت اصولگرا معرفى خواهد کرد.»
شناخت این شاخصها به ما کمک میکند که سنگ محکی در اختیار داشته باشیم تا در زمانهای مختلف، مجموعههای اجرایی و تقنینی و قضایی مختلف را با این معیارها بسنجیم.
• عدالتخواهی و عدالتگستری
«شاخصه اول «عدالتخواهى و عدالتگسترى» است. به زبان آسان است؛ اما در عمل بسیار کار دشوارى است و مقدمات بسیارى لازم دارد. باید خیلى کار کرد تا اینکه عدالت تحقق پیدا کند؛ عدالت جغرافیایى، عدالت طبقاتى، عدالت در زمینههاى مسایل اقتصادى، عدالت در زمینههاى مسایل فرهنگى، عدالت در جایگزین شدن و جاى گرفتن در مسئولیتها و مناصب و عدالت در قضاوتهاى ما – نه فقط قضاوتى که قاضى در دادگاه مىکند، بلکه داوریهایى که ما نسبت به اشخاص و قضایا میکنیم – اینها همه عدالت است و عدالت در آنها نقش دارد. عدالتخواهى و عدالتگسترى به معناى همهى اینهاست. البته امروز کشور ما بیش از هر چیز دیگر، تشنهى عدالت اقتصادى است. علت هم این است که واقعاً یک شکافى به صورت میراث معیوبى از گذشته بود و این شکاف باید پُر میشد، که نشده است. البته به شکل معقولى باید پُر شود. ما پُر کردنِ این شکاف را به همان شکلى میگوییم که اسلام توصیه میکند؛ حرفهاى غیر منطقى و ناممکن و نامعقول را نمیخواهیم به میان بیاوریم؛ همانطورى که اسلام میگوید: فرصتها در مقابل همه باشد و امکانات عمومى مورد استفادهى همه قرار گیرد. بنابراین یک شاخصه، مسئلهى عدالتخواهى و عدالتگسترى است که پهنهى وسیعى دارد.» [۱]
• فسادستیزی
««فسادستیزى» شاخصهى دیگرى است. «سلامت اعتقادى و اخلاقىِ مسئولان کشور» – بخصوص مسئولان عالىرتبه، در سطوح دولت و معاونین و از این قبیل – بسیار مهم است و شاخصهى دیگرى است که از لحاظ اعتقادى و اخلاقى اشخاص سالمى باشند.» [۲]
• اعتزاز به اسلام
««اعتزاز به اسلام» یکى دیگر از شاخصههاى اصولگرایى است. ما در دورانِ این ۲۷ سال، بعضى از مسئولان نظام اسلامى را دیده بودیم که خجالت میکشیدند یک حکم اسلامى یا یک جهتگیرى اسلامى را صریحاً بر زبان بیاورند؛ نه، ما طلبگاریم. من بارها گفتهام، در قضیهى «زن»، ما پاسخگوى غرب نیستیم، غرب باید پاسخگوى ما باشد؛ ما هستیم که سؤال مطرح میکنیم. در زمینهى حقوقبشر، ماییم که طلبگار مدعیان منافق و دو روى حقوقبشر هستیم. بنابراین به اسلام اعتزاز داشته باشید. آنچه را که اسلام به ما آموخته، اگر ما درست یاد گرفته باشیم و دچار کجفکرى و انحراف و غلطفهمى نشده باشیم، چیزى است که باید به آن افتخار کنیم.» [۳]
• سادهزیستی و مردمگرایی
«شما امتیازتان به تشخص ظاهرى و شکل و قیافه نیست؛ امتیازتان به همین است که خودتان را با مردم همسطح کنید، به شکل مردم و در میان مردم باشید، با مردم تماس بگیرید، با آنها انس پیدا کنید، از آنها بشنوید. این امتیاز بزرگى است و در شما هست؛ آن را حفظ کنید و نگه دارید.
سادهزیستى – بخصوص در خود آقاى رئیسجمهور – خوب و برجسته است و چیز باارزشى است؛ در مسئولین هم – کما بیش؛ یک جایى کمتر، یک جایى بیشتر – بحمداللَّه هست. سادهزیستى چیز بسیار باارزشى است. ما اگر بخواهیم تجمل و اشرافیگرى و اسراف و زیادهروى را – که واقعاً بلاى بزرگى است – از جامعهمان ریشهکن کنیم، با حرف و گفتن نمیشود؛ که از یک طرف بگوئیم و از طرف دیگر مردم نگاه کنند و ببینند عملمان جور دیگر است! باید عمل کنیم. عمل ما بایستى مؤید و دلیل و شاهد بر حرفهاى ما باشد تا اینکه اثر بکند. این خوشبختانه هست. فاصلهتان را با طبقات ضعیف کم کردهاید و کم نگه دارید و هر چه که ممکن است آن را کمتر کنید.» [۴]
«این که ما اینقدر روى سادهزیستى مسئولان تکیه مىکنیم، این براى همین است که به مردم نشان بدهند براى خود کیسه نمىدوزند و به فکر ثروتاندوزى براى خودشان نیستند؛ این، مردم را امیدوار مىکند و اعتماد آنها را برمىانگیزد. خیلى فرق است بین آن مسئولى که در دوران کوتاه مسئولیت خود در فکر این است که یک آیندهى مالى براى خود تأمین بکند؛ دائم به این طرف و آن طرف دست مىاندازد و چنگ مىزند، شاید بتواند آیندهى مالى و زندگى خودش را تأمین کند، و آن انسانى که در دوران مسئولیت، اصلاً به فکر تنها چیزى که نیست، مسائل شخصى است؛ اینها خیلى با هم تفاوت دارند.» [۵]
• تواضع و نغلتیدن در گرداب غرور
««تواضع و نغلتیدن در گرداب غرور» هم یکى از شاخصههایى است که لازمهى اصولگرایى است؛ ما در معرض این هستیم. ببینید عزیزان! شماها در موضع بالایى قرار دارید و مورد احترامید؛ افراد پیش شماها میآیند و تعریف و تمجید میکنند – بعضى از روى اعتقاد، بعضى بدون اعتقاد – براى اینکه شما خوشتان بیاید. ما خودمان باید مواظب باشیم حرفهایى که در تمجید و ستایش ما میزنند، اینها را باور نکنیم. ما باید به درون خودمان نگاه کنیم: «الانسان على نفسه بصیرة»؛ نقصها، مشکلات و کمبودهایمان را نگاه کنیم و فریب نخوریم. این فریب خوردن، انسان را در دام و گرداب غرور مىاندازد. اگر انسان خودش را بد برآورد کرد، آن وقت دیگر نجات پیدا نمیکند.» [۶]
• اجتناب از اسراف و ریختوپاش
«یکى از اساسىترین کارها براى اینکه ما جلوى اسراف را بگیریم این است که مسئولین کشور، خودشان، کسانشان، نزدیکانشان و وابستگانشان، اهل اسراف و اهل اشرافیگرى نباشند. چطور میتوانیم اگر خودمان اهل اسراف باشیم، به مردم بگوئیم اسراف نکنید؛ «أ تأمرون النّاس بالبرّ و تنسون انفسکم»؛ «یا أیّها الّذین امنوا لم تقولون ما لا تفعلون. کبر مقتا عند اللَّه ان تقولوا ما لا تفعلون». اولین کار این است که ما مسئولین کشور را، افرادى انتخاب کنیم که مردمى باشند، سادهزیست باشند، درد مردم را بدانند و خودشان از درد مردم احساس درد کنند. این هم به نظر من شاخص مهمى است.» [۷]
ادامه دارد…
پاورقی:
[۱]- بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار با رئیس جمهور و اعضاى هیئت دولت ۶/۶/۱۳۸۵
[۲]- بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار با رئیس جمهور و اعضاى هیئت دولت ۶/۶/۱۳۸۵
[۳]- بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار با رئیس جمهور و اعضاى هیئت دولت ۶/۶/۱۳۸۵
[۴]- دیدار مقام معظم رهبری رئیسجمهوری و اعضاى هیئت دولت ۰۲/۰۶/۱۳۸۷
[۵]- دیدار مقام معظم رهبری با مردم گرمسار ۲۱/۰۸/۱۳۸۵
[۶]- بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار با رئیس جمهور و اعضاى هیئت دولت ۶/۶/۱۳۸۵
[۷]- بیانات مقام معظم رهبری در جمع مردم استان کردستان در میدان آزادى سنندج ۲۲/۲/۱۳۸۸
* این یادداشت برای سایت ندای انقلاب نوشته شده است.
جریانهای سیاسی داخل کشور در ابتدای دهه ۷۰ بیشتر با عناوین «چپ» و «راست» شناخته میشدند. پس از آن، این عناوین به «اصلاحطلبان» و «اصولگرایان» تغییر نام یافت. هر چند در عرف ادبیات سیاسی کشور سعی شد که این واژهها به عنوان دو حزب مقابل هم جا بیفتد، اما مقام معظم رهبری همواره به جریانهای سیاسی گوشزد میکنند که اگر تعریف درست و مناسبی از اصولگرایی و اصلاحطلبی انجام دهیم، این دو مفهوم، هرگز مقابل یکدیگر نیستند و هر کدام به نوعی میتوانند به پیشبرد مقاصد انقلاب کمک کنند.
در این یادداشت سعی داریم ابتدا به مفهوم «اصولگرایی» از منظر رهبر معظم انقلاب بپردازیم و سپس با شاخصههای اصولگرایی بیشتر آشنا شویم.
• اصول ما را هدایت میکنند، نه محدود!
«یکى از کارها، مشخص کردن اصول است. ما اصولى داریم که باید از این اصول تخطى نشود. یعنى به نام فکرپردازى و اندیشهپردازى، از اصول انحراف پیدا نشود. اصول، شاخصهاى راه صحیح و صراط مستقیم است. خطاست اگر اصول را به دیوارههائى تشبیه بکنیم که انسان از وسط این دیوارهها باید حرکت کند؛ نه، اصول شاخصند. یک راه مستقیمى وجود دارد، یک صراط مستقیمى هست که این، انسان را به هدف میرساند. این صراط مستقیم را باید شناخت، باید کشف کرد. هیچ کس در محدودهى صراط مستقیم زندانى نشده. اجبار به پیمودن صراط مستقیم در هیچ کس نیست. این اصول کسى را اجبار نمیکند، الزام نمیکند، محدود نمیکند، بلکه این اصول انسان را هدایت میکند و به او میگوید که اگر چنانچه بر طبق این اصول حرکت کردى، به آن نتیجهى مطلوب خواهى رسید؛ اگر از این اصول تخطى کردى، به هدف نخواهى رسید. آخر، اشکال بیراهه همین است. بیراهه، دو اشکال دارد: یک اشکال این است که انسان به سرمنزل مقصود نمیرسد؛ اشکال دیگر این است که وقت انسان تلف میشود؛ فرصتها از دست میرود.» [۱]
• اصولگرایی متکی بر منطق، آزادی و استقلال است
«ببینید در دنیا دولتهایى که گاهى اعتراضهایى هم به جمهورى اسلامى مىکنند، قانون اساسى دویست سیصد سالهى خود را محکم نگه داشتهاند. ارزشهاى کهنهى دویست سیصد ساله، بلکه بیشتر را محکم و دو دستى نگه مىدارند و نمىگذارند به آن خدشه وارد شود. شما دیدید در نامهاى که سال گذشته عدهاى از بهاصطلاح روشنفکران امریکا براى توجیه جنگطلبى رئیس جمهور امریکا و دار و دستهاش صادر کردند، روى ارزشهاى امریکایى تکیه کردند. این ارزشها، ارزشهاى «جورج واشنگتن» است که دویست سال از عمر آن مىگذرد. ارزشهاى امریکایى براى آنها اصل شد، که بر اساس آن ارزشها حتى جنگطلبى و استعمال بمب اتم نیز مطرح گردید. همان روزها«بوش» تهدید کرد که من چند کشور را با بمب اتم مىزنم! این کار توجیه مىگردد و جایز شمرده مىشود. روى ارزشهاى خودشان اینطور تکیه مىکنند؛ اما وقتى نوبت به ما و قانون اساسى و ارزشهاى ما مىرسد، ما مىشویم اصولگرا به معناى متحجر! اصولگرایى امریکایى مىشود مثبت؛ اما اصولگرایى اسلامى متکى به منطق و عقل و استدلال و تجربه و شوق آزادىخواهى و استقلالطلبى یک ملت مىشود یک چیز محکوم، مىشود فحش: اصولگراها! البته مدتى است تعبیر «اصولگراها» را عوض کردهاند و مىگویند «محافظهکارها»؛ غافل از اینکه در کشور ما جناحهاى مختلف همهشان اصولگرایند. البته ممکن است تعدادى تندرو در هر گوشهاى وجود داشته باشند، اما جل عناصر کشور ما که در دستگاهها هستند، اصولگرایند و همهشان به این اصل معتقدند. این اصول باید در این چشماندازها کاملا دیده و رعایت شود. ما به مرحلهاى رسیدهایم که مىتوانیم و باید این بنا را بر اساس این اصول حفظ کنیم و پیش برویم.» [۲]
«متأسفانه یک عده اصولگرایى را با تحجر اشتباه گرفته و خیال کردهاند که اصولگرایى یعنى تحجر! در حالى که اصولگرایى به معناى تحجر نیست. اصولگرایى یعنى اصول مستدل منطقى را قبول داشتن و به آنها پایبند ماندن و رفتارهاى خود را با آن اصول تطبیق کردن؛ مثل شاخصهایى که انسان را در یک جاده هدایت مىکند. «ان الذین قالوا ربناالله ثم استقاموا»، این استقامت کردن، اصولگرایى است. معناى تحجر این است که از هر آنچه که بهصورت یک باور در ذهن انسان وارد شده، بدون اینکه پایههاى استدلالى و استناد مستحکمى داشته باشد، بىدلیل و متعصبانه دفاع کردن. «اذ جعل الذین کفروا فى قلوبهم الحمیة حمیة الجاهلیه». «حمیت جاهلیه» گریبان کسانى را مىگیرد و آنها جاهلانه از یک چیز دفاع مىکنند. اصولگرایى با این دفاع جاهلانه و حمیت متعصبانه و متحجرانه اشتباه نشود. تا گفته مىشود تحجر، ذهن بعضى به تحجر جناحهاى دینى مىرود. در حالىکه جناحهاى به اصطلاح روشنفکر و متجدد ما در تحجر دست کمى از متحجرین دینى ندارند، بلکه در مواردى بهمراتب از آنها بدترند. من یادم نمىرود، دوران قبل از انقلاب در این مجالسى که با دانشجویان و بعضى از فعالان سیاسى چپ تشکیل مىشد، اگر کسى حرفى مىزد که با مبانى مارکسیسم اندک مخالفت و مساسى داشت، استدلال لازم نبود، مىگفتند این حرف باطل و غلط است! همان که در قرآن مىگوید: «انا وجدنا ابائنا على أمة». چون این را شنیدهاند، بر آن پاى مىفشردند و براساس آن هر حرف منطقى را باطل مىکردند. تحجر در آنجا بیشتر است.
بنابراین اصولگرایى یک حرف است و تحجر یک حرف دیگر. همچنان که آزاداندیشى غیر از بىبندوبارى است. آزاداندیشى یک حرف و بىبندوبارى یک حرف دیگر است. آزاداندیشى این است که شما در حرکت به سمت سرزمینهاى ناشناختهى معارف، خودتان را آزاد کنید، بروید، نیروها و انرژیهایتان را بهکار بیندازید و حرکت کنید؛ اما معناى بىبندوبارى این است که در حرکت به سمت قلهى یک کوه، اصلا اهمیت ندهید که از کدام راه بروید. نتیجه این مىشود که از راهى مىروید و به نقطهاى مىرسید که نه راه پیش دارید و نه راه پس و فقط راه سقوط دارید! در کوهنوردى، آنهایى که اهل رفتن به ارتفاعاتند، این را کاملا تجربه کردهاند.» [۳]
ادامه دارد…
پاورقی:
[۱]- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار دانشجویان سراسر کشور ۰۷/۰۷/۱۳۸۷
[۲]- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار مسؤولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى ایران ۱۵/۰۵/۱۳۸۲
[۳]- بیانات در دیدار اعضاى انجمن اهل قلم ۰۷/۱۱/۱۳۸۱
* این یادداشت برای سایت ندای انقلاب نوشته شده است.
میتوان گفت فضای سینمای ایران در فروردین امسال فضای عادی و همیشگی نبود. حضور فیلمهایی با سبکها و محتواهای متفاوت و با «مخاطبان هدف» گوناگون باعث شد که اتفاقات جالب و بعضا تلخی صورت بگیرد. از «اخراجیهای ۳» گرفته که دهنمکی، مخاطب هدف عامه مردم را برای آن در نظر داشت تا «جدایی نادر از سیمین» که اصغر فرهادی آن را ساخته بود؛ و شاید حتی تا «یکی از ما دو نفر» تهمینه میلانی با چاشنی توهین به مردم!
دوستداران سینما میدانند که معمولا اصغر فرهادی مخاطب هدف خود را قشر متوسط به بالا و حتی شاید کسانی در نظر میگیرد که رهبران افکار جامعه و در واقع نخبگان کشور هستند. طبیعی است فیلمی که مخاطب هدف آن، عامه مردم نیستند فروش کمتری نسبت به اخراجیهای ۳ باید داشته باشد، زیرا کارگردانان اینگونه فیلمها قصد دارند فقط بر نخبگان تاثیر بگذارند تا آنها پس از تاثیرپذیری، آن پیام خاص را به عامه مردم منتقل کنند.
اما گویا جریانات سیاسی، قصد دارند برای تفرقهافکنی حداکثری در بین مردم، دوگانگی سیاسی را حتی در زندگی عادی مردم وارد کنند. آنها با توجه به حضور دهنمکی (که به عنوان یکی از نیروهای حزبالله شناخته میشود)، فیلم «جدایی نادر از سیمین» را منتخب خود اعلام کردند تا با این حربه بتوانند بخشی از عامه مردم را برای تماشای این فیلم به سینما بکشانند و در واقع با این کار این فیلم را از مسیر اصلی خود خارج کردند. البته تا به حال ساخت این دوگانگی باعث نشده «جدایی نادر از سیمین» بیشتر از «اخراجیهای ۳» به فروش برسد اما قطعا اگر این دوگانگی و تبلیغات نبود، فیلم اصغر فرهادی با فروش کمتری روبرو میشد.
با وجود اینکه اصغر فرهادی در پیشاکران «جدایی نادر از سیمین» در پاریس گفت «به جنبش سبز محتاج است»، اما باید گفت که «جدایی نادر از سیمین» هر چه هست محصول سینمای جمهوری اسلامی است و با مجوز وزارت ارشاد همین دولت ساخته شده و اجازه اکران عمومی گرفته است؛ ولو اینکه بگوییم فضای آزاد رسانهای موجب اعطای مجوز به این فیلم شده و با سیاستهای جمهوری اسلامی انطباق ندارد، به هر حال مصادره کردن این فیلم از سوی مخالفان حکومت و دولت، کاری است که از لحاظ منطقی جای سؤال دارد. به نظر میرسد که باید بیشتر مراقب باشیم که اسیر دوگانگیهای ساختگی که ضدانقلاب به فکر تحمیل آن به فضای جامعه است، نشویم.
اصغر فرهادی در این فیلم از چه میگوید؟
داستان فیلم به اختلاف زن و شوهری بر سر رفتن به خارج از کشور و یا ماندن در ایران میپردازد. «سیمین» قصد دارد برای «تامین آینده دختر خود» به خارج از کشور برود و «نادر» به دلیل مراقبت از پدر پیر خود قصد ماندن در ایران را دارد. «ترمه» دختر خانواده نیز نهایت تلاش خود را برای حفظ پدر و مادر خود در کنار یکدیگر انجام میدهد. اما داستان به همین جا ختم نمیشود. «نادر» برای مراقبت از پدر پیر خود، یک خدمتکار خانم از «پایین شهر» استخدام میکند که اتفاقا خیلی متشرع است ولی شوهر او به دلیل بدهی ناشی از بیکاری، در بازداشت به سر میبرد.
شاید روند کلی فیلم در نظر مردم طوری باشد که میتوان به عنوان واقعیت پذیرفت، چون بالاخره تحت شرایطی ممکن است داستان این فیلم در واقعیت هم رخ دهد اما «انگارهسازی» اصغر فرهادی در این فیلم و معرفی قشرهای مختلف به شیوههای گوناگون، موضوعی است که باعث شده عدهای فیلم او را «سیاهنمایی» اوضاع ایران بدانند.
باید گفت «سیاهنمایی» اصغر فرهادی هم به صورت کاملا حرفهای انجام شده است. اصغر فرهادی با هنرمندی خاص بوسیله «سیاه مطلق» و «سفید مطلق» نبودن شخصیتهای این داستان، آن را واقعیتپذیر کرده است. او در کنار «سیاهنمایی»های خود، ویژگیهای مثبتی هم از برخی شخصیتها نمایش داده است تا جایی که برای تشخیص قهرمان داستان به تامل نیاز داریم!
«جدایی نادر از سیمین» از طرفی فیلمی است که در آن مردم از هر قشری به شدت دروغ میگویند تا به دردسر نیفتند؛ تا جایی که حتی «ترمه» که پدر را به خاطر دروغش مؤاخذه میکند، در دادگاه «شهادت دروغ» میدهد و خانم خدمتکار متشرع تا جایی که پای پول حرام وسط نیامده است، از ترس شوهرش به دروغ متوسل میشود. از طرف دیگر هم فیلمی است که پسر به شدت مراقب و نگران پدر پیر خود است و از روی احساس وظیفه، به او خدمت میکند و خانم خدمتکار تحت هیچ شرایطی حاضر نیست «پول حرام بگیرد» و حتی بیشتر از «مرگ فرزند در رحم خود» از «تهمت دزدی که به او زده میشود» عذاب میکشد.
اصغر فرهادی، نگاه خاکستری خود را در گفتگوی نادر و ترمه به وضوح بیان میکند؛ جایی که نادر میگوید: «قانون میگوید یا میدونستی یا نمیدونستی!»
اینگونه اصغر فرهادی، فیلم خود را برای مخاطب واقعیتپذیر میکند و مابقی پیامهای خود را به راحتی به مخاطب منتقل میکند. مخاطبی که شاید پیامهای اصلی اصغر فرهادی را درک نکند اما در ضمیر ناخودآگاه او، آن پیامها شکل میگیرد. پیامهایی که حاوی سیاهنماییهایی علیه فرهنگ مردم ایران است و ممکن است در درازمدت ناامیدی مخاطبان این فیلم را رقم بزند.
البته تمام توضیحات فوق در مورد لایه ظاهری فیلم بود و لایه پنهان آن در این یادداشت مدنظر نیست؛ چرا که لایه پنهانی داستان را منتقدان سینما بهتر میتوانند تحلیل کنند که یکی از بهترین تحلیلها در این مورد را قاسم رحمانی ارائه کرده است.
در مجموع همانطور که از داستان فیلم مشخص است، اصغر فرهادی کارگردانی است که به صورت «نرم» قصد دارد پیام خود را به مخاطب القا کند؛ کاری که دیگر کارگردانان سینمای ایران، به ندرت بر آن تسلط دارند و معمولا پیام خود را به صورت آشکار و واضح بیان میکنند و به تبع آن نمیتوانند نظرات مخالف را جذب کنند.
سوال این است که با تمامی این اوصاف، آیا دوگانگی ایجاد شده توسط ضدانقلاب در مورد این دو فیلم، که متاسفانه بعضی از دوستداران نظام هم به آن دامن زدند، به نفع سینمای ایران است؟ دفع اصغر فرهادی برای سینمای جمهوری اسلامی ضرر بیشتری دارد یا نفع بیشتری؟ باید توجه کنیم که اصغر فرهادی متولد ۱۳۵۱ است و تمام هنر کارگردانی خود را در دوران انقلاب آموخته است. طرفداران و مخالفان فرهادی به هنر کارگردانی او شک ندارند و فقط راجع به محتوایی که او مینویسد، اختلاف نظر وجود دارد. اگر اصغر فرهادی مخالف نظام است، آیا راه حلی برای جذب او وجود دارد یا اینکه در صورت مدارا با او، ممکن است خطرناک شود؟ آیا او میتواند یکی از سرمایههای ایران باشد؟
متاسفانه در زمانه حاضر، عدهای فقط به «دفع» افراد دامن میزنند تا جایی که حتی امثال «حاتمیکیا» از چوب برچسبهای آنان در امان نیستند. به نظر میرسد به عنوان راهکاری بلند مدت، نیاز به پرورش کارگردانان حرفهای ارزشی (که در حال حاضر انگشتشمار هستند) به شدت احساس میشود اما در حال حاضر مسئولین سینمایی در جذب حداکثری و دفع حداقلی هنرمندان باید هوشمند و دقیق باشند. قضاوت اینکه اصغر فرهادی با توجه به موضعگیریهای اخیرش باید جذب یا دفع شود به عهده مسئولین امر است، اما به نظر میرسد که «عدم تخریب» و «نقد منصفانه» کارگردانهایی مانند «میرکریمی»، «حاتمیکیا»، «شورجه» و «طالب زاده» و دیگر کارگردانان ارزشی میتواند به بهتر شدن فضای سینمای ایران کمک کند.
————————————————-
این یادداشت برای پایگاه خبری تحلیلی ندای انقلاب نوشته شده است.
همچنین میتوانید این یادداشت را در جوان آنلاین و کلمه نیوز هم ببینید.