پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ولایت؛ رهبری؛ روحانیت» ثبت شده است

مراقبت امنیتی نه تشریفات!

جریانی پیش آمده و یک مقدار، به اندازه یک گوشه، برای ما مشکل ایجاد کرده است. ولی این مشکل را با همت و حضور و همیای و همکاری شما ان شالله حل خواهیم کرد. مشکل این است که تا موقع شهادت مرحوم آیت الله استاد مطهری ما همین چیزهایی را که گفتم کاملا می‌توانستیم رعایت کنیم. من با همان کیفیتی که قبلا می‌آمدم و می‌رفتم، می‌آمدم و می‌رفتم و محافظ و مراقبی هم نمی‌خواستم. خیلی راحت و آسان و بی‌ریا و بدون هیچگونه قیدی و بدون هیچگونه امر اضافی آمد و شد می‌کردیم. در خانه ما مسلحی نبود، در کنار خانه ما مسلحی نبود، در اتاق ما مسلحی نبود، تنها می‌رفتیم و می‌آمدیم. پس از شهادت ایشان و ترور ایشان، شما امت در تشییع جنازه ایشان فریاد کشیدید که امنیت اینها باید تأمین شود! شما فریاد کشیدید و امام امر فرمود که باید از اینها مراقبت کنیم. بنده خودم را می‌گویم: من چیزی نیستم که بخواهند از من مراقب بکنند. ولی خوب، بالاخره فعلا اینطور که شما می‌گویید باید مراقبت کنند. بنابراین، در رفت و آمدهایمان دو یا سه یا چهار پاسدار با اسلحه همراه ما هستند. در خانه چند پاسدار هستند. درِ خانه را پاسدار باز می‌کند. این برای ما سوهان روح است. این پاسدارها چنان جوان‌های خوبی هستند که من با تمام قلب آنها را دوست دارم. آنها هم نسبت به من لطف دارند. رابطه ما با آنها برادروار است. اما ما اصلا به این حرفها عادت نداشتیم. اصلا برای ما خلاف عادت است. ما یک طلبه‌ای بودیم که راحت می‌آمدیم، راحت می‌رفتیم، آزاد می‌آمدیم، آزاد می‌رفتیم. الان اصلا آزادی ما سلب شده است. گاهی هم که بنده می‌خواهم در جایی زودتر پیاده شوم و با مردم باشم، این برادرها بر اساس احساس مسئولیت می‌گویند آقا پیاده نشوید! البته من گاهی به حرف اینها گوش نمی‌دهم. حتی مکرر به حرفهایشان گوش نمی‌دهم. پیاده می‌شوم، می‌گویم که در میان همین مردم و با همین مردم از همه جا بهتر است. ولی اینها گاهی بعدا ملامت می‌کنند و می‌گویند اگر چنین شد، اگر چنان شد! 

من عرض کردم که می‌خواهم ان‌شاءلله با کمک شما مسأله را حل کنیم. به آنها هم گفته‌ام در اولین فرصت ان‌شاءلله این مشکل را هم حل می‌کنیم. ما این را نخواسته بودیم. اصلا نخواسته بودیم. از آن هم بیزار هستیم. منهای این قسمت، دیگر بقیه کارهای ما می‌تواند عادی و معمولی باشد. همه چیز آن معمولی باشد. این گوشه را هم باید معمولی کنیم. نمی‌شود که به این صورت بماند. من اصلا می‌ترسم این مسأله ما را منحرف کند. من خوب یادم می‌آید وقتی خیلی جوان بودم، شاید شانزده هفده سالم بود، مدت کوتاهی بود درس طلبگی می‌خواندم، همکلاسی‌های من از دبیرستان می‌آمدند با من پیرامون مسائل روز بحث می‌کردند. یکی از حرف‌هایی که آن موقع در ذهن آنها کرده بودند و می‌پرسیدند این بود که می‌گفتند حضرت علی (ع) وقتی از خانه می‌خواست به مسجد بیاید، می‌دانست که به او حمله می‌کنند یا نه؟ اگر می‌دانست یا احتمال قابل ملاحظه‌ای می‌داد و قراین نشان می‌داد، چطور چنان بی‌پروا به مسجد آمد تا شهید شود و عالم اسلام علی را از دست بدهد؟! آن موقع‌ها،‌در همان سن نوجوانی، من به این همسن و سال‌های خودم گفتم، برای اینکه علی در آن خط حکومتی بود که پس‌رو پیش‌رو را نفی می‌کرد. اگر از آن خط منحرف می‌شد و به خط پس‌رو پیش‌رو درست کن می‌افتاد، می‌دید آرمانش قربانی شده. ولی علی ترجیح می‌داد خودش قربانی بشود ولی آرمانش قربانی نشود... من الان در رابطه با خودمان همین را می‌گویم. عرض کردم که امیدوارم به زودی بتوانیم این مسئله را تمام کنیم. اگر هم حادثه‌ای پیش بیاید هیچ‌طور نمی‌شود! ما به افتخار شهادت می‌رسیم، و این سعادت ماست! جامعه ما هم جای ما را پر خواهد کرد. دیگران مسئولیت‌های ما را به عهده خواهند گرفت. من با تمام وجودم از این گوشه انحرافی اضطراری که الان در زندگی‌ام و روابطم با مردم پیش آمده بیزار هستم. می‌دانم عده‌ای دیگر از برادران ما هم دچار این مشکل هستند. ولی ما تلاش می‌کنیم، اولا این وضع را به زودی عوض کنیم و به همان صورت عادی، به تمام معنا عادی، که با مردم و با دوست و دشمن داشتیم،‌ برگردیم؛ و ثانیا، حالا که نمی‌شود این کارها را بر خلاف فرمان امام و رأی امام و نظر امت کرد، حالا که فعلا برای مدت خیلی کوتاهی که توطئه‌های آمریکا و شیطان بزرگ و دیگران سر راه ماست اجازه نمی‌دهید و اجازه نمی‌دهند که چنین کنیم، کوشش داریم آن را به حداقل لازم برسانیم، به طور که واقعا فقط در همان حد مراقبت امنیتی باشد نه در حد تشریفاتی. بر این نکته سخت مراقبت داریم. به همین دلیل من به برادرهای پاسدار اجازه نمی‌دهم در ماشین را برای من باز کنند. خودم در را باز می‌کنم. حتی الامکان هم نمی‌گذارم آنها در ماشین را ببندند، باید خودم ببندم. لااقل می‌گویم این جزییات را مراقبت کنیم تا این کار معنی مراقبتی و محافظی داشته باشد. 

 

ولایت، رهبری، روحانیت، صفحه 285 تا 288

نویسنده: شهید بهشتی

سخنرانی بهمن ماه 1358 در مسجد لرزاده تهران

نقل قول

پرهیز از رنگ و بوی طاغوتی

و شما ای روحانیون عزیزی که مسئولیت‌های مختلف ولایت فقیه را بر عهده گرفته‌اید و گوشه‌هایی از اعمال این ولایت فقیه را عهده‌دار شده‌اید! شما را به خدا سوگند، لباس پوشیدنتان، اخلاق و رفتار و معاشرتتان، نشست و برخاستتان، آمد و شدتان، منزل و مأوایتان، همه چیزتان چنان باشد که این مردم ببینند شما کسانی هستید که از علم و معرفت و فقه اسلامی و عدالت و تقوای اسلامی و آشنایی به مسائل امروز امت اسلام و جهان، سهمی وافر و اگر نه در حد عالی ولی لااقل در حد مطلوب و مقبول و مورد قبول دارید، تا این انسان‌های پرشور باایمانی که در برابر مخالفان ولایت فقیه اینگونه سینه سپر کرده‌اند روز به روز سرافرازتر و سربلندتر باشند.

مبادا رفتار من، وضع من، آمد و شد من، در مردم این شک و تردید را به وجود آورد که ای بابا، اینها هم وقتی به مقام و مسند اعمال ولایت و حکومت و اداره جامعه رسیدند، بو و رنگ طاغوتی پیدا کردند! اگر چنین شود، آن وقت خیانت و ضربتی را که ما به انقلاب و اسلام وارد کرده‌ایم از خیانت و ضربت دشمنان دیگر سنگین‌تر، و عقاب و عذاب و کیفر دنیا و آخرتش بر ما گرانتر خواهد بود. روحانیت عزیز، علمای اسلام، در هر خدمتی هستید و هستیم، سخت مراقب این نکته باشیم.

 

ولایت، رهبری، روحانیت، صفحه 284

نویسنده: شهید بهشتی

سخنرانی بهمن ماه 1358 در مسجد لرزاده تهران

نقل قول

آخوندیسم خوب و بد!

معلوم شد جامعه ما اگر بخواهد به راستی جامعه اسلامی بماند و اسلام اصیل بر آن حکومت کند، باید فقیه در جامعه هم رهبری فقاهتی کند هم رهبری ولایتی. یعنی باید نبض حکومت در دست فقیه باشد. حالا شما بروید جار و جنجال راه بیاندازید و داد و قال کنید که نگفتیم بالاخره آخوندیسم می‌شود! نگفتیم بالاخره این انقلاب سر از حکومت آخوندها در می‌آورد! اما خوشبختانه شما مردم متدین باایمان انقلابی گول این حرف‌ها را نمی‌خورید! علمای اسلام اگر در مقام ولایت، دنیاطلبی کردند، اگر اخلاقشان اخلاق طاغوتی شد، اگر اینهایی که تا قبل از ولایت فقیه با مردم خاکی و متواضع بودند حالا برای مردم قیافه گرفتند و حرکت کردند و نشست و برخاست کردند، اگر در رفت و آمدهایشان بوق و کرنا و اسکورت و پس برو پیش بیا پیدا کردند، اگر به جای اینکه در خانه‌هایشان بنشینند کاخ نشین شدند، اگر گارد برای خود درست کردند، اگر از این کارها کردند، من اصلا می‌گویم اینها فقیه جامع الشرایط نیستند تا ولایت داشته باشند! اما اگر اینها در دوره ولایت فقیه، رفتارشان با مردم همان بود که قبلا بود، اگر زندگی‌شان همان بود که قبلا بود، اگر رفت و آمدهایشان همان بود که قبلا بود، آنوقت آخوندیسم چه معنا دارد! معنایش این است که بگوییم این انقلاب در پی آن است که قوانین اسلام و مُرّ اسلام را حاکم کند. مگر ما غیر از این می‌خواستیم؟ اگر آخوندیسم معنایش حاکمیت مُرّ اسلام و اسلام با شناخت فقیه و با مراقبت فقط بر اجرای اسلام است، این آخوندیسم برای ما مطلوب است. ای آخوند! گوشَت را باز کن که این آخوندیسم تو را در قانون اساسی‌مان وصف کرده‌ایم. گفته‌ایم فقیه اسلام‌شناس و صاحبنظر در مسائل اسلام، عادل، باتقوا، شجاع، آگاه به مسائل زمان، مدیر و مدبر. من مسلمان از حکومت کردن چنین آخوندی استقبال می‌کنم.

 

ولایت، رهبری، روحانیت، صفحه 283

نویسنده: شهید بهشتی

سخنرانی بهمن ماه 1358 در مسجد لرزاده تهران

 

 

نقل قول

ثمره ولایت

تو ای دوستدار علی، تو ای دوستدار فاطمه، و تو ای دوستدار حسنین؛ فکر مکن که دوستی تو نسبت به آنها به این است که چیزی نذرشان کنی! مثلا سفره نذرشان کنی، چلچراغ نذرشان کنی... این دوستی آنها نیست. آنها اهل این حرف‌ها نیستند تا دوستیشان به این چیزها باشد. دوستی تو به آنها در کجا نمودار می‌شود؟ فقط یک جا، و آن رفتار تو، عقیده تو، اندیشه تو، فکر تو و عمل توست. هر قدر عقیده و اندیشه و عملت به اینها نزدیک‌تر باشد نشانه آن است که دوستی راستین صحیح آنها در تو ریشه‌دارتر است. محبت اهل بیت و ولایت آنها بازده و ثمره‌ای جز اطاعت بیشتر خدا و پرهیز بیشتر از معصیت خدا ندارد.

 

ولایت، رهبری، روحانیت، صفحه 63

نویسنده: شهید بهشتی