بزرگی را پرسیدم از سیرت اخوان الصفا. گفت: کمینه آنکه مراد خاطر یاران بر مصالح خویش مقدم دارد که حکما گفتهاند:
برادر که در بند خویش است نه برادر و نه خویش است
همراه اگر شتاب کند همره تو نیست دل در کسی مبند که دلبسته تو نیست
چـون نـبـود خـویش را دیانت و تـقـوی قــطــع رحــم بـــهــتــر از مــودت قــربـــی
یاد دارم که مدعی در این بیت بر قول من اعتراض کرد و گفت: حق تعالی در کتاب مجید از قطع رحم نهی کرده است و به مودت ذی القربی فرموده و آنچه تو گفتی مناقض آنست.
گفتم: غلط کردی! که موافق قرآنست و ان جاهداک علی ان تشرک بی ما لیس لک به علم فلا تطعهما.
هزار خـویش که بـیگانه از خـدا بـاشد فـدای یـکـ تــن بــیـگـانـه کـاشــنـا بــاشــد
گلستان، نویسنده: سعدی
باب دوم، حکایت شماره ۴۴
ثبت نظر
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.