پژوهشگر

وبلاگ شامل دو بخش عمده است: یکی نوشته‌های فرهنگی، علمی، شخصی و سیاسی من و دیگری «نقل قول» که در آن به فرازهایی از کتبی که در حال مطالعه آن هستم پرداخته‌ام. در برگه «درباره من» نیز می‌توانید از من بیشتر بدانید.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

شب عید نوروز رفته بودم کارواش. پسر تازه جوان #افغانستانی خودرو رو می‌شست. 

گفت این لک، با فلان ماده ضدعفونی کننده فقط میره؛ بزنم؟ گفتم باشه. 

گفت هزینه‌اش بیشتر میشه، گفتم باشه. 

شروع کرد با همون ضدعفونی شستن که یهو دیدم رنگ پوست دستش داره تغییر میکنه. 

گفتم چی شد؟ خب دستکش بنداز. جوانی هنوز! بخاطر پول هر کاری نکن. سلامتیت مهمتره. 

گفت: من اومده بودم ایران درس بخونم. تا کلاس 11 هم درس خوندم و میخواستم #کنکور بدم. درسم هم خوب بود. ولی #طالبان که اومد، همه چی در افغانستان خراب شد. دیگه مجبور شدم درس رو تعطیل کنم و کار کنم که برای پدر و مادرم پول بفرستم. اونجا مردم خیلی اوضاعشون خراب شده.

 

تنگی معیشت، آموزش و فرهنگ رو تخریب میکنه، همونطور که فقر فرهنگی، تنگی معیشت میاره

  • قاسم صفایی نژاد

این ویدئو را ببینید. مغز به دلیل استفاده از #حواس_ترکیبی به همین راحتی فریب می‌خورد. این ویدئو جعلی نیست و دانشمندان در حال آزمایشات بیشتر هستند. 

بنگریم چقدر تحلیل و قضاوت و تصمیم اشتباه داشته‌ایم به همین راحتی. چقدر به دلیل اطلاعات ناقص، احساسات پرنوسان، زاویه دید متفاوت و... اشتباه کرده‌ایم. 

سعی کنیم برای کم شدن این تحلیل‌های نادرست، لااقل با عزیزانمان ساده و صریح و صمیمی صحبت کنیم. 

این ویژگی مغز، روی مثبتی هم دارد؛ وقتی درد عزیزانمان را مانند درد خودمان حس میکنیم و این همدردی باعث التیام غم می‌شود.

 

 

  • قاسم صفایی نژاد

ایرانی‌ها از قدیم، آمدن «بهار» را بهانه‌ای قرار داده‌اند که زمینه‌هایی برای تحول و نو شدن فراهم کنند و به همراه طبیعت، «نو» شوند. «امید» بخش جدایی‌ناپذیر زندگی انسان است و انسانی که امید خود را از دست دهد، چه چیز دیگری دارد؟ در روایات آمده است که از ابلیس پرسیدند که اگر به تو اختیار می‌دادند فقط یک سلاح برای گمراه کردن انسان‌ها انتخاب کنی و سایر سلاح‌ها را از تو بگیرند، کدام را انتخاب می‌کردی؟ و ابلیس پاسخ داده: «ناامیدی از درگاه خدا».

پایان سال ۱۴۰۰ و پایان قرن چهاردهم شمسی نزدیک است. سال ۱۴۰۰ سال سختی بود. برای من هم مانند خیلی از شما دوستان که این متن را می‌خوانید سال سختی بود. چه از نظر شخصی و چه از نظر اجتماعی. اما شکرگزارم که در کنار همه این سختی‌ها، عبرت‌هایی هم وجود داشت که چراغ راه آینده است.

قرآن می‌فرماید: وَإِنَّ لَکُمْ فِى الْأَنْعَمِ لَعِبْرَةً نُّسْقِیکُم مِّمَّا فِى بُطُونِهِ مِن بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَّبَناً خَالِصاً سَآئِغاً لِّلشَّرِبِینَ (نحل، ۶۶). (و بی تردید برای شما در دام‌ها عبرتی است، از درون شکم آنان از میان علف‌های هضم شده و خون، شیری خالص و گوارا به شما می‌نوشانیم که برای نوشندگان گواراست.)

باید عبرت بگیرم و به جای آنکه فقط به خون و سرگین فکر کنم، آگاهانه ثمره خالص و گوارای این سختی‌ها را بیابم و قدر بدانم و مسیر آینده را با این سرمایه گران‌سنگ بپیمایم.

به دور از تعارفات و از ته دل، بهار را بهانه قرار دهیم و یکدیگر را حلال کنیم و دعای خیر بدرقه راه هم کنیم.

نوروز مبارک.

  • قاسم صفایی نژاد

جایی می‌خوندم کسی که مال و مکنت زیادی داره، می‌تونه به اون تعلق نداشته باشه ولی یه دانشجوی ساده می‌تونه به یه کتاب تعلق داشته باشه. حب دنیا، ربطی به میزان دارایی نداره و مهم درگیر شدن و عمق تعلقه.

اما ما انسان هستیم و در همین دنیا زندگی می‌کنیم. گوشه‌گیری یا صحراگردی نه نشانه تقوی است و نه نشانه توکل. خدا رسالتی ولو کوچک رو به عهده هر انسانی گذاشته و به اندازه وسع هر فرد ازش مطالبه می‌کنه و اون وظیفه رو باید در سطح اجتماع‌های کوچیک و بزرگ انسانی انجام بدیم.

یه وقتایی یه کارهایی در این دنیا می‌کنیم که احساس می‌کنیم همون وظیفه و رسالته. برای خودمون این رو می‌کنیم هدف و هر جوری شده میخوایم پاش وایستیم اما شاید اگه دقیق‌تر نگاه کنیم تعلق‌مون به دنیاست. باید از خودمون بپرسیم نکنه بخاطر لذت خودمون این چیز رو میخوایم، نکنه بخاطر خودمون این کار رو انجام میدیم و حالا یه رنگی از وظیفه و تکلیف هم روش پاشیدیم. تشخیص این خیلی سخته. شاید مثل همون قضیه تشخیص «مورچه سیاه روی سنگ سیاه در شب تاریک» می‌مونه.

اینجور موقع‌ها باید چیکار کنیم؟ باید سریع از ترس حب دنیا ترکش کنیم؟ به نظرم نه! اتفاقا ثبات و طمأنینه لازمه. بررسی دقیق کنیم و به موقع تصمیم درست بگیریم اما به جوانب مختلفش فکر کنیم. باید بتونیم یه محک خوب پیدا کنیم برای سنجش تا اشتباه نکنیم. باید ببینیم ایمان‌مون و اعمال‌مون به سمت عقل حرکت می‌کنه می‌کنه یا جهل؟ و چه میزانی بهتر از قرآن؟

  • قاسم صفایی نژاد

این ماه‌های اخیر پست گذاشته‌ام اما شاید کمتر وبلاگ‌نویسی کرده باشم. وبلاگ‌نویس نباید فقط رسمی و شغلی و تخصصی بنویسه؛ وبلاگ‌نویس باید پست‌های سایرین هم بخونه که فضای وبلاگستان رو از دست نده و خیلی باید و نباید دیگه.

چند ماهی بود فرصت نکردم وبلاگ‌های دنبال‌شونده‌ها رو بخونم. امروز تونستم تعداد ستاره‌های روشن وبلاگ که پست‌های دنبال‌شونده‌هاست رو به ۱ برسونم! اون ۱ هم پیدا نکردم هر چه گشتم که ببینم و صفر بشه.

کمتر نظر گذاشتم اما خوندم همه رو. دیدم فقط من نبودم که وبلاگ‌نویسی نمی‌کردم. خیلی‌ها هستن که دیگه حتی پست نذاشتن. چندین نفر خداحافظی کردن از بلاگ. چندین نفر آدرس کانال تلگرامی و صفحه اینستاگرامی و حتی ویرگول گذاشتن اما دیگه اینجا وبلاگ نمی‌نویسن. خیلی‌های دیگه هم که نوشتن. بین نوشته‌ها مثل قدیما عمق و تحلیل و حرف حساب پیدا نکردم. نه اینکه نبود. کمتر بود. 

آیا دوره وبلاگ‌ها سرآمده؟ به نظرتون میشه کنار هم بود و رونق داد؟ طرح و ایده‌ای دارید؟

  • قاسم صفایی نژاد