سلام بر کریمترین. میلادت بر همه ما مبارک که تو حُسن و نیکویی را تمام و کمال به دنیا نشان دادی. به همه نشان دادی که میتوان در اوج عزت، مهربان بود و در عین صبر، مقاومت کرد. راستی اگر تو متولد نمیشدی، دنیا چه چیزهایی کم داشت؛ ما انسانها چه چیزهایی را هیچوقت نمیفهمیدیم. نه قله صبر و کرامت و مهربانی را میفهمیدیم و نه اوج کینه و حقه و حقارت دشمنان خدا را. تو کوه صبری و باید حسودها بدرانند به جرم رأفت بیانتهات پیرهنت را تو اگر متولد نمیشدی هیچوقت نفاق این همه رسوا نمیشد. نفاق را فقط نباید در دشمنان جستجو کرد که هر کدام از ما هم کم و بیش درگیر نفاق هستیم. نفاق حتی ممکن است گریبان صحابی رسول خدا را بگیرد اگر از آزمایش دنیا خیالش راحت شده باشد. نفاقی که خیلی وقتها بین مومنین آگاهانه نیست و تشخیص آن سخت است. نفاق هم دشمن عقل است و هم دشمن اخلاق. - نفاق که داشته باشی تا وقتی قدرت در دست جبهه حق است، با اویی و وقتی جبهه حق را ظاهرا ضعیف میانگارند، به بهانههایی جلوی او میایستند؛ خواه این بهانه حقطلبی افراطی باشد یا طلب باطل. - نفاق که داشته باشی حتی وقتی قدرت در جبهه حق است، دنبال جایی هستی که منفعت شخصی بیشتری داشته باشی و نه وظیفه و تکلیف بیشتری. نفاق که داشته باشی، تکلیف را هم تحریف میکنی تا به منفعت شخصیات برسی. کریمترین اشرف مخلوقات! میشود به آبروی تو خدا به ما نعمت دوری از نفاق را عطا کند؟ ----- * بیتی از سرکار خانم مرضیه مرادی
گفت: من اومده بودم ایران درس بخونم. تا کلاس 11 هم درس خوندم و میخواستم #کنکور بدم. درسم هم خوب بود. ولی #طالبان که اومد، همه چی در افغانستان خراب شد. دیگه مجبور شدم درس رو تعطیل کنم و کار کنم که برای پدر و مادرم پول بفرستم. اونجا مردم خیلی اوضاعشون خراب شده.
تنگی معیشت، آموزش و فرهنگ رو تخریب میکنه، همونطور که فقر فرهنگی، تنگی معیشت میاره
ایرانیها از قدیم، آمدن «بهار» را بهانهای قرار دادهاند که زمینههایی برای تحول و نو شدن فراهم کنند و به همراه طبیعت، «نو» شوند. «امید» بخش جداییناپذیر زندگی انسان است و انسانی که امید خود را از دست دهد، چه چیز دیگری دارد؟ در روایات آمده است که از ابلیس پرسیدند که اگر به تو اختیار میدادند فقط یک سلاح برای گمراه کردن انسانها انتخاب کنی و سایر سلاحها را از تو بگیرند، کدام را انتخاب میکردی؟ و ابلیس پاسخ داده: «ناامیدی از درگاه خدا».
پایان سال ۱۴۰۰ و پایان قرن چهاردهم شمسی نزدیک است. سال ۱۴۰۰ سال سختی بود. برای من هم مانند خیلی از شما دوستان که این متن را میخوانید سال سختی بود. چه از نظر شخصی و چه از نظر اجتماعی. اما شکرگزارم که در کنار همه این سختیها، عبرتهایی هم وجود داشت که چراغ راه آینده است.
قرآن میفرماید: وَإِنَّ لَکُمْ فِى الْأَنْعَمِ لَعِبْرَةً نُّسْقِیکُم مِّمَّا فِى بُطُونِهِ مِن بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَّبَناً خَالِصاً سَآئِغاً لِّلشَّرِبِینَ (نحل، ۶۶). (و بی تردید برای شما در دامها عبرتی است، از درون شکم آنان از میان علفهای هضم شده و خون، شیری خالص و گوارا به شما مینوشانیم که برای نوشندگان گواراست.)
باید عبرت بگیرم و به جای آنکه فقط به خون و سرگین فکر کنم، آگاهانه ثمره خالص و گوارای این سختیها را بیابم و قدر بدانم و مسیر آینده را با این سرمایه گرانسنگ بپیمایم.
به دور از تعارفات و از ته دل، بهار را بهانه قرار دهیم و یکدیگر را حلال کنیم و دعای خیر بدرقه راه هم کنیم.
جایی میخوندم کسی که مال و مکنت زیادی داره، میتونه به اون تعلق نداشته باشه ولی یه دانشجوی ساده میتونه به یه کتاب تعلق داشته باشه. حب دنیا، ربطی به میزان دارایی نداره و مهم درگیر شدن و عمق تعلقه.
اما ما انسان هستیم و در همین دنیا زندگی میکنیم. گوشهگیری یا صحراگردی نه نشانه تقوی است و نه نشانه توکل. خدا رسالتی ولو کوچک رو به عهده هر انسانی گذاشته و به اندازه وسع هر فرد ازش مطالبه میکنه و اون وظیفه رو باید در سطح اجتماعهای کوچیک و بزرگ انسانی انجام بدیم.
یه وقتایی یه کارهایی در این دنیا میکنیم که احساس میکنیم همون وظیفه و رسالته. برای خودمون این رو میکنیم هدف و هر جوری شده میخوایم پاش وایستیم اما شاید اگه دقیقتر نگاه کنیم تعلقمون به دنیاست. باید از خودمون بپرسیم نکنه بخاطر لذت خودمون این چیز رو میخوایم، نکنه بخاطر خودمون این کار رو انجام میدیم و حالا یه رنگی از وظیفه و تکلیف هم روش پاشیدیم. تشخیص این خیلی سخته. شاید مثل همون قضیه تشخیص «مورچه سیاه روی سنگ سیاه در شب تاریک» میمونه.
اینجور موقعها باید چیکار کنیم؟ باید سریع از ترس حب دنیا ترکش کنیم؟ به نظرم نه! اتفاقا ثبات و طمأنینه لازمه. بررسی دقیق کنیم و به موقع تصمیم درست بگیریم اما به جوانب مختلفش فکر کنیم. باید بتونیم یه محک خوب پیدا کنیم برای سنجش تا اشتباه نکنیم. باید ببینیم ایمانمون و اعمالمون به سمت عقل حرکت میکنه میکنه یا جهل؟ و چه میزانی بهتر از قرآن؟