پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

۴۹۷ مطلب با نشانه «یادداشت» ثبت شده است

یادداشت معرفی کتاب و فیلم

دوم شخص مفرد

خیلی خونگرم و صمیمی بود؛ سال‌ها می‌شناختمش؛ از دور، از نزدیک. همکاری مستقیم نداشتیم. گفت‌وگوهای دو نفره‌مون توی همۀ ده سال گذشته به یک ساعت هم نمی‌رسه؛ اما کوتاه بودن و موندنی. همیشه روی دوشش یک کوله‌پشتی مینداخت؛ یه‌بار توی #دانشکدۀ_مدیریت بودم که دیدم با همون کوله کنارمه. لبخند همیششگی هم روی لباش بود. گفت:
«سلام آقای صفایی‌نژاد. خوبی؟ اومدی برای دفاع؟»
گفتم:
«نه. تا دفاع خیلی راه دارم. چی می‌خونی اینجا؟»
گفت:
«ارشد مدیریت رسانه می‌خوندم. دیگه تموم شد.»
گفتم:
«عه چه جالب. منم #مدیریت_رسانه می‌خونم.»
گفت:
«می‌دونم. برای مجله‌تون می‌خوام مقاله بدم.»
و بلند بلند خندید؛ از بی‌خبری من ازخودش و باخبری خودش از من. شماره و ایمیل گرفتیم از همدیگه و... .
***
چندسالی بود که دیگه هیچ‌ همکاری‌ای با هم نداشتیم. دوباره این اواخر همکار شده بودیم یه جورایی. مهر ۹۹ بود. آخرین هفته‌ای بود که می‌خواستم برم یه جلسه دورهمی و بعدش هم برم سربازی. یاسر جلالی گفت که سعید امروز بابا شده و نمیاد جلسه؛ جلسه رو شروع کنیم. چند دقیقه‌ای از جلسه گذشت که دیدیم سعید اومد و کنار من و محمد شجاعیان نشست. بهش گفتم:
«مبارکه. تو مگه دخترت دنیا نیومده؟»
گفت:
«چرا.»
گفتم:
«اینجا چی‌کار می‌کنی؟ تو دیگه امروز بابا شدی!»
گفت:
«امروز بابا نشدم که. بچۀ سومم هست.»
گفتم:
«می‌دونم. اون دو تا پسر بود. وقتی دختردار می‌شی، دیگه واقعاً بابا می‌شی.»
از باخبری این‌بارم خندید و گفت:
«بچه، بچه است دیگه. چه فرقی داره؟»
گفتم:
«حالا صبر کن دخترت یه ذره بزرگ بشه. سال دیگه هم نظرت رو بگو.»
وقتی این جمله رو می‌گفتم نمی‌دونستم سعید اون‌قدر زود می‌ره که وقتی دخترش راه افتاده، ما سالگردش رو می‌گیریم و کتاب زندگی‌نامه‌ش رو منتشر می‌کنیم.
دوم شخص مفرد رو بخونید تا با سعید و تکلیف‌محوریش بیشتر آشنا بشید. از آقای محمدرضا شرفی خبوشان گران‌قدر که پذیرفتن و زحمت بیش از ۴۰ مصاحبه برای نگارش زندگی‌نامه سعید رو کشیدن، سپاسگزارم. اجرشان با امام زمان(عج).

یادداشت یادداشت‌ها

تأسیس انجمن علمی رسانه ایران

هفت سال پیش در پایان یکی از کلاس‌های درسی، وقتی یکی از شماره‌های ماهنامه علمی تخصصی مدیریت رسانه را تقدیم پروفسور فرهنگی کردم، ایشان گفتند این کارِ خوبِ مستمر را چرا علمی پژوهشی نمی‌کنید؟ عرض کردم که مجوز علمی پژوهشی را فقط به دانشگاه، پژوهشگاه یا انجمن علمی می‌دهند. ایشان فرمودند حاضر نیستید امتیاز را به دانشگاه بدهید؟ گفتم چرا؛ اگر دانشگاه تضمین بدهد که نشریه زنده می‌ماند، مشکلی نیست. گفتند: کار سختی است و منظم بودن انتشار از هر کسی برنمی‌آید. گفتم: هر دستوری شما بفرمایید. ایشان فرمودند که انجمن علمی مورد نیاز این رشته است و از وقتی رشته مدیریت رسانه راه افتاد، دنبال راه اندازی انجمن علمی هم بودم؛ انجمن را پیگیری کن.
درخواست انجمن به چند سال پیش برمی‌گردد که در رفت و برگشت‌های مداوم با وزارت علوم بودیم. حدود دو سال پیش بود که از وزارت علوم تماس گرفتند و گفتند به انجمن علمی مدیریت رسانه نمی‌توانیم مجوز بدهیم و یک انجمن رسانه مجوز می‌دهیم که کمیسیون مدیریت رسانه، فناوری رسانه، حقوق رسانه و ... را داشته باشد و چون شما از همه زودتر درخواست داده‌اید، مسئولیت تأسیس این انجمن را اول به شما می‌سپریم.
نامه نگاری‌ها و پیگیری باز هم پیش رفت تا سال گذشته که آقای دکتر خواجه‌ییان تماس گرفتند و گفتند چند سال است از وزارت علوم پیگیر انجمن علمی هستند و گویا شما زودتر درخواست داده بودید. صحبت کردیم و کنار هم قرار گرفتن این دو تیم، کارها را تسریع کرد و مجوز انجمن علمی صادر شد.
دیروز را می‌توان یک شروع برای یک فعالیت جدید در رسانه و بخصوص رشته مدیریت رسانه نام نهاد. جمعی از اساتید برجسته این رشته در کنار هم این انجمن را تأسیس کردند و هشتم دی ماه قرار است مجمع عمومی برگزار شود تا با انتخابات، هیأت مدیره این انجمن مشخص شود. از همه افرادی که حداقل کارشناسی ارشد مدیریت رسانه یا یکی از رشته‌های مرتبط را دارند، دعوت می‌کنم در این انتخابات شرکت کنند.
به امید اینکه روزهای خوبی در راه باشد و این انجمن علمی بتواند ضعف‌های جدی عرصه رسانه در کشور ما را پوشش دهد و نگاهی جدی به حوزه بین الملل هم داشته باشد.

یادداشت معرفی کتاب و فیلم

آقای سالاری و دخترانش

آقای سالاری کارخانه‌دار است؛ کارخانه #پسته. بدش می‌آید به او بگویند سرمایه‌دار. همه زندگی‌اش کار است و کار و فکر می‌کند دارد به جامعه خدمت می‌کند و شغل ایجاد می‌کند. آرزو دارد در هر خانه‌ای پسته‌های کارخانه او پیدا بشود. #همسرش فوت کرده و دخترانش هر کدام خلق و خوی خاص خودشان را دارند. دخترانش را که در داستان می‌خوانم به قول مجید قیصری یاد #شاه_لیر #شکسپیر می‌افتم.
آقای سالاری پیر شده است و دیگر استرس و حجم بالای کار را طاقت نمی‌آورد. دخترانش به اجبار، او را بازنشسته می‌کنند ولی او عمری دویده بود و فقط کار کرده بود. افسرده می‌شود. یکی از دوستان قدیمی‌اش را اتفاقی می‌بیند و یاد جوانی‌اش می‌افتد که بالای پشت بام یک ساختمان با هم بحث سیاسی می‌کردند و آنجا عاشق دختری شده بود که به او نرسیده بود.
آقای سالاری به همانجا می‌رود که حالا #مسجد شده است. کم کم در نماز جماعت شرکت می‌کند و حالا می‌خواهد با پول زیادی که دارد مسجد را اداره کند. برای مسجد فرش بخرد، غذا بدهد و... کلا شخصیت آقای سالاری اینطور است که به قول دامادش صفر تا صد را پنج ثانیه‌ای می‌رود. داستان‌هایی پیش می‌آید در مسجد از پول‌هایی که خرج می‌کند و مدل هزینه‌هایش که فکر می‌کند خیلی آدم خیّر و خوبی است و باید همه از او ممنون باشند.
آقای سالاری باز هم مانند زمان ریاست کارخانه، نگاهش از بالا به پایین است. فکر می‌کند بیشتر از بقیه می‌فهمد، بهتر از بقیه کار می‌کند، و باید همه جا رییس باشد. اما...
آخرین اثر #مجید_اسطیری، اثری است که می‌توان حین آن تأمل کرد و فکر کرد و خودمان و جامعه‌مان را بهتر شناخت.
گزیده‌ای از رمان:
ذهن راه خودش را می‌رود، حتی وقتی ما متوجه اشتباهاتمان می‌شویم، ذهن ما دوست دارد باز به همان راه‌های اشتباه گذشته برود، تقصیری هم ندارد، راه دیگری بلد نیست. هرچه دیرتر بفهمیم که ذهنمان در بیراهه‌ها گم شده، پیداکردن راه درست سخت‌تر می‌شود؛ اما چاره‌ای نیست، تا آخرین روز زندگی‌مان باید در جست‌و‌جوی راه درست فکرکردن باشیم. وقتی فهمیدیم که در مورد دنیا و آدم‌ها اشتباه قضاوت می‌کرده‌ایم، باید ذهنمان را به درست فکرکردن عادت بدهیم و این کار واقعا خیلی سخت است.

یادداشت یادداشت‌ها

اهمیت زبان فارسی و ویراستاری در نشر صاد

زبان فارسی به هزار و یک دلیل برای ما مهم است که  همه می‌دانیم. از ابتدای راه اندازی #نشر_صاد، برای سرویراستاری دنبال کسی می‌گشتم که زبان فارسی برایش نه تنها مهم باشد، بلکه حفظ و توسعه آن، مهم‌ترین دغدغه زندگی‌اش باشد. سرکار خانم #مرضیه_مرادی را از سال‌ها قبل می‌شناختم و از تابستان سال گذشته توفیق همکاری در زمینه #ویراستاری با ایشان پیدا کردم.
الحمدالله در طول حدود یک سال و نیم گذشته، نه تنها ایشان توانسته‌اند دانش و تجربه خود را در اختیار نشر قرار دهند، بلکه یک اتفاق ویژه دیگر را نیز رقم زدند و آن #جذب و #پرورش ویراستارها و نمونه‌خوان‌های خوب و قابلی است که در یک تیم حدودا ۳۰ نفره در حال یادگیری و البته اثربخشی هستند.
دیشب و در اختتامیه جایزه ملی #شهید_اندرزگو، نشر صاد در بخش #رمان_نوجوان، برنده جایزه برگزیده بهترین ویراستاری توسط خانم فاطمه مرادی برای کتاب #سلفی_با_خرابکار شد و در بخش رمان بزرگسال، شاهرخ مرزوقی ویراستار کتاب #چهل_و_یکم، شایسته تقدیر شناخته شد.
خسته نباشید عرض می‌کنم خدمت سرکار خانم مرضیه مرادی و از ایشان سپاسگزارم. ویراستار خوبی که مدیر خوبی باشد و توان اداره یک تیم ویراستاری ۳۰ نفره را داشته باشد، کمتر پیدا می‌شود و اگر کنار این دو به پرورش نیروهای نسل آینده ویراستاری هم اضافه کنیم، یافتن او سخت‌تر هم می‌شود.
به زودی خبرهای خوبی از نشر صاد خواهید شنید. در حال طراحی شکل و شیوه ویراستاری در #چت_استوری، #کمیک و سایر قالب‌های جدید محتوایی هستیم تا ورود به #فضای_دیجیتال، مساوی با از دست رفتن قوت زبان فارسی نشود و نسل‌های آینده هم پاسدار زبان فارسی باشند.

یادداشت یادداشت‌ها

مردم چقدر محتوای عمیق مصرف می‌کنند؟

استاتیستا گزارشی منتشر کرده که در آن نشان می‌دهد چند درصد از مردم هر کشور، از کتاب الکترونیک استفاده می‌کنند و چند درصد از کتاب کاغذی (در تصویر این گزارش را می‌بینید).
البته در این گزارش مشخص نیست که جمعیت هر کشور چقدر است و ۲۴ درصد از جمعیت چین مثلا با ۴۰ درصد از جمعیت انگلیس چه تفاوتی دارد. همچنین مشخص نیست که افرادی که کتاب الکترونیک خریده‌اند، چند کتاب الکترونیک خریده‌اند و آنهایی که کتاب کاغذی خریده‌اند، چند عنوان. در این گزارش فقط پاسخ به این پرسش داده شده است که آیا در سال گذشته یک کتاب کاغذی یا الکترونیک خریده‌اید یا خیر؟
آیا جهان به سمت کتاب الکترونیک حرکت می‌کند و کتاب کاغذی حذف می‌شود؟ به نظرم پاسخ به این سؤال که خیلی‌ها دنبال آن هستند، مهم نیست.
سؤال مهم‌تر آن است که آیا جهان به سمت مصرف «محتوای عمیق» می‌رود یا «محتوای سطحی»؟
به نظر می‌رسد که نیازمند پژوهشی در این حوزه هستیم تا رسانه‌های مختلف را از منظر میزان اثرپذیری مخاطبان با هم مقایسه کنیم.