این یادداشت به عنوان سرمقاله شماره 3 هفته نامه سرخط منتشر شده است.
مذاکره با آمریکا کلیدواژهای است که در طول سالیان متمادی در نظام جمهوری اسلامی از ابتدای انقلاب تا به امروز مکررا توسط گروهها و جناحهای سیاسی مختلف مورد استفاده و مناقشه قرار گرفته است. اما در این میان نظر عموم مردم ایران همواره دفاع از منافع ملی، استقلال ملی، پیشرفت ملی و حفظ آبروی ملت ایران بوده است. امروز اکثریت ایرانیان اتفاق نظر دارند که نباید سلطه آمریکا مجددا بر کشور برقرار شود تا جایی که رهبر معظم انقلاب در 19 بهمن 91 گوشزد میکنند که «بنده هم اگر بخواهم بر خلاف این حرکت عمومى و خواست عمومى حرکت کنم، ملت اعتراض خواهد کرد.»
اما مگر با مذاکره سلطه کشوری به کشور دیگر محقق میشود؟ پاسخ به این سؤال مشخصا به سمت منفی تمایل دارد اما نکته اینجا است که آمریکاییها از کلیدواژه مذاکره به عنوان یک تاکتیک برای فریب افکار عمومی استفاده کردهاند؛ هم افکار عمومی دنیا و هم افکار عمومی داخلی کشورمان. در واقع باید پرسید آیا در مذاکره، اعتماد دو طرف به یکدیگر لازم نیست؟ نشان دادن حسن نیت از دو طرف به یکدیگر نیاز نیست؟ آیا مذاکره در کنار فشار، حیلهگرانه نیست؟ چطور میشود که نو به میدان آمدهها دوباره از مذاکره دم میزنند و پی در پی آن را تکرار میکنند ولی ملزومات آن را رعایت نمیکنند؟
رهبر معظم انقلاب در اولین روز از سال جدید، 4 نکته در این باب تذکر میدهند که به طور خلاصه به آن اشاره میشود:
1. آمریکاییها برای نشان دادن حسن نیت خود مدام پیغام میدهند که ما به دنبال تغییر نظام در ایران نیستیم. پاسخ ما این است که ما نگران این قضیه نیستیم، زیرا شما زمانی که قصد انجام این کار را داشتید هم ناتوان بودید.
2. آمریکاییها میگویند ما در پیشنهاد مذاکره منطقی و خارج از تحمیل با ایران صادقیم و از ما میخواهند باور کنیم. پاسخ ما این است که آیا شما حرف ایران را که بارها گفته است به دنبال سلاح هستهای نیست، باور کردهاید؟ چرا میخواهید به صداقت شما باور داشته باشیم در صورتی که خلاف آن بارها ثابت شده است؟
3. آمریکاییها مایل به تمام شدن مذاکرات هستهای نیستند، چون میخواهند همواره فشار را بر ملت ایران حفظ کنند تا ملت را فلج کنند که به فضل الهی محقق نخواهد شد.
4. اگر آمریکاییها صادقانه میخواهند که مسائل حل شود، راه حل این است که دست از دشمنی بردارند. نمیتوان از طرفی با استفاده از همه ابزارها علیه یک ملت فعالیت کرد و از سویی دیگر دم از مذاکره زد. رهبر معظم انقلاب در این باره فرمودند: «بنده مسئولان آمریکایی را هدایت میکنم؛ اگر دنبال راه عاقلانه میگردند، راه عاقلانه این است که سیاست خود را تصحیح کنند؛ عمل خود را تصحیح کنند و دست از دشمنی با ملت ایران بردارند. این بحث تمام شد.»
شب گذشته به رونمایی کتابی با عنوان «ناصر حسین: زندگینامه سردار شهید ناصر جمال بافقی» دعوت شده بودم. یادواره شهدایی بود که زندگی و عزتمان را مدیون جهاد و اخلاص آنهاییم. کلیپی پخش شد که گفتگویی بود با شهید حسن تهرانی مقدم که در آن راجع به شهید بافقی صحبت کرده بودند. ایشان میگفتند که لحظهای بدون ذکر شهدا سپری نمیکنند چرا که اگر با شهدا در این دنیا غریب باشند، در آن دنیا هم غریب خواهند بود. گفتند شهدا ستارههای درخشان راه هستند.
با خودم راجع به این جملات فکر میکردم که چه کسانی لیاقت شهادت دارند؟ حتما کسانی که مدام برای خدا جهاد میکنند و مدام در آرزوی شهادتند. اما گویا برای ما جمله «بعد از شهدا ما چه کردیم؟» به جای اینکه موتور پیشراننده باشد، شده بهانه تنبلی و تکلیف را از سر خود باز کردن که ای آقا ما کاری نکردیم بعد از شهدا؛ و لابد محض تواضع هم میگوییم!
زندگی شهدایی مثل ناصر جمال بافقی، یا شهدای نامآشناتری همچون شهید تهرانی مقدم و شهید مصطفی احمدی روشن که امروز سالروز شهادتش است، الگویی است برای جهاد فیسبیل الله و تکلیفمداری. جهادی که در زمانه ما مصداق اصلیاش جنگ نرم اعم از فرهنگی و رسانهای است و جهاد علمی و جهاد اقتصادی. مبارزه در این راه و استقامت در آن، با توجه به ستارههایی همچون تهرانیمقدم و احمدی روشن، عاقبت خوش شهادت دارد.
یکی از کتب درسی برخی از گرایشهای کارشناسی ارشد مدیریت «تیمسازی در قرن بیست و یکم» نام دارد. کتابی که توسط دکتر علی رضاییان در بهار 86 نوشته شده است و توسط «سمت» منتشر شده است.
این کتاب 125 صفحهای برخلاف کتابهای معروف دکتر رضاییان («مبانی سازمان و مدیریت» و «رفتار سازمانی») که به نثر و قلم غیرخوانا و سخت مشهور شدهاند، از قلمی تقریبا روان برخوردار است و خواندن آن زمان زیادی مطالبه نمیکند.
این کتاب پس از ضرورت آشنایی با تیم و تیمداری، مباحث مربوط به آن را در 7 فصل کلی بیان میدارد:
فصل اول- تیم و کار تیمی
فصل دوم- اثربخشی تیم کاری
فصل سوم- اعتماد و انسجام
فصل چهارم- رهیافتهای متفاوت نسبت به تیمهای کاری
فصل پنجم- تیمهای مجازی
فصل ششم- عوامل حیاتی موفقیت تیمهای مجازی
فصل هفتم- تیمسازی
کتاب «تیمسازی در قرن بیبست و یکم» در عین حال که یکی از کتب تقریبا رسمی درسی رشته مدیریت و البته یکی از منابع آزمون دکتری مدیریت است، اما میتواند کتاب خلاصه و مفیدی نیز برای کسانی باشد که میخواهند با نظریات جدید تیمسازی آشنا شوند و آن را در سازمان خود به کار گیرند. همچنین توضیحاتی راجع به تیمهای مجازی که با توجه به ارتباطات راه دور در نظر گرفته شده است به تازگی و نو بودن مطالب اشاره دارد.
حماسه 9 دی ماه سال 88 از جمله روزهایی است که در تاریخ جمهوری اسلامی ماندگار میماند. حضور پرشور مردمان خداجویی که از قدرتطلبی و قانونشکنی برخی خواص بیبصیرت خسته شدند و در حالی که دیدند مدعیان دیگری سکوت اختیار کردهاند، خود مانند همه 31 سال گذشته کشور، صحنهگردان اصلی ماجرا شدند و با قویترین ضربه، تکلیف را برای همه مشخص کردند.
نظر «امام» و «امت» درباره این روز نظر یکسانی است و تکلیف قشرهای گوناگون و مسئولین در این رابطه مشخص: اینکه چه اشتباهاتی نباید تکرار شود و اینکه آینده انقلاب و کشور به چه شکلی باید اداره شود؛ اینکه در کجا مصلحت نیست که سکوت شود و در کجا مصلحت است که وحدتمان تقویت شود؛ اینکه عقد اخوت «امت» با اشخاص نیست و فقط دل در گروی اسلام ناب محمدی دارند که نقش دین و مردم در آن به درستی پرداخته شده است.
بعد از 9 دی هر کس به هر نحوی خلاف خواستههای مردم که مورد تأیید رهبری نیز هست حرکت کند، منحرف است.
هر کس هنوز هم فکر میکند که مردم «نوکر» نمیخواهند منحرف است؛ مردم در این روز به خدمتگزاران خود احسنت گفتند و از کسانی که خود را نخبه و مردم را لشگر قابلمه بدست میدانستند، تبری جستند.
هر کس هنوز در بازی قدرت به دنبال قدرت خود و قبیله خود است، منحرف است؛ مردم در این روز نشان دادند که اخلاص میخواهند و کار، صداقت میخواهند و تلاش خستگیناپذیر، شجاعت میخواهند و مبارزه با هر آنچه و هر آنکس که خلاف آرمانهای اسلامیشان کوچکترین حرکتی انجام میدهد.
هر کس هنوز هم نفهمیده که مردم عدم مبارزه با کدام قانونشکنیها را نه تنها مصلحت نمیدانند بلکه سستی و کمکاری میدانند، منحرف است. مردم در این روز با تمام وجودشان بیان کردند که از حلقههای بسته مدیریتی و نفوذ و ریشه دواندن در زمین قدرت بیزارند.
هر کس هنوز به این فکر میکند که میتواند در فتنهها ساکت بنشیند و بعد از مشخص شدن پیروز قضیه، به نفع آن سخنرانی کند و ادعا کند در فتنه هم موضع داشته است، منحرف است. مردم در این روز تک تک اعلام کردند که «عمار» رهبری هستند و بیزارند از ساکتین فتنه.
مراقب باشیم که از مواضع 9 دی منحرف نشویم. مراقب باشیم که عاملین دشمن در فتنه خود را در لباس میش جا نزنند؛ آنان ممکن است وقتی خود را بیاعتبار میبینند سخنشان را از زبان دیگری بیان کنند که هنوز اعتباری دارد. مراقب باشیم که ساکتین فتنه با خوشرقصیهای خود «عمارها» را کنار نزنند و بر کرسی ریاست بنشینند. مراقب باشیم و مراقب باشیم که رهبری فرمودند هر کس در این فتنه اعلام موضع نکند و سربلند بیرون نیاید، رفوزه نمیشود که یک سال عقب بماند بلکه سقوط میکند...
قبلا راجع به وحدت مسئولین و حتی وحدت ملی و نقش رسانهها در آن پستهایی در وبلاگم با عناوین زیر نوشتهام:
- وحدت قوا
- وحدت ملی و نقش رسانه در آن
- وحدت مسئولین؛ علاج دردهای کشور
به نظر میرسد در این روزها که بعضا اختلاف بین سران قوا تشدید میشود و هر چند حتی خود سران قوا هم تأکید بر وحدت مسئولین میکنند ولی در عمل گاهی اوقات خلاف آن نمود پیدا میکند، توضیح چگونگی رفع این مشکل با توجه به شرایط کشور ضروریتر است.
درست است که در اینگونه روزها دنبال مقصر گشتن، راه حل نیست اما تا حدی میتواند باعث حل مشکل شود. به طور مثال در اختلافاتی که بین رئیس جمهور و رئیس مجلس در چند هفته اخیر برجسته شده است، دیروز رئیس مجلس در جمع دانشجویان دانشگاه علم و صنعت فرمودند که «پاسخ رئیس جمهور را به دلیل شرایط کشور ندادم.» (+) گویا تلقی ایشان این است که حافظه مردم بیشتر از 20 روز یاری نمیکند و نمیدانند چه کسی بود که در مصاحبه با خبرگزاری فارس با رابینهود خواندن مشی اقتصادی دولت و اذعان به بیتدبیری باعث تشدید اختلافات شدند و پس از پاسخ رئیس جمهور، حالا نقش دلسوز مردم را بازی میکنند!
از طرفی دیگر در اختلافی که بین رئیس جمهور و رئیس قوه قضاییه به وجود آمده است و دیروز با نامه سرگشاده احمدینژاد به نقطه اوج خود رسید (که البته باید منتظر بود و واکنش آیت الله لاریجانی را دید که ایشان سکوت میکنند و یا چه نوع پاسخی میدهند)، باید به این نکته توجه کنیم که چه کسی اختلاف را شروع کرد. رئیس جمهور بر طبق اختیار قانونی خود، قصد بازدید از زندان اوین میکند و پس از شنیدن سخن قوه قضاییه مبنی بر اینکه باید درخواست داده شود، درخواست میدهد ولی باز جواب منفی میشنود. شائبه سیاسی هر لحظه میان مردم عادی جامعه بیشتر میشود که مگر در زندان اوین چه خبر است که حتی به رئیس جمهور قانونی کشور اجازه ورود نمیدهند؟
نمیخواهم بگویم که با انتشار نامه احمدینژاد به صورت عام موافقم یا مخالف، میخواهم بگویم اگر مسئولین قوا واقعا قصد کنار گذاشتن اختلافات را دارند یک راهش شناخت همدیگر میباشد. نقاط ضعف مسئولین قوا چیزی نیست که خیلی مخفی باشد، تقریبا هر کس میداند نقطه ضعف طرف مقابل کدام خصلت اخلاقی است و به نظرم به جای بازی با آن نقطه ضعف و تحریک طرف مقابل باید با تعامل این مشکلات را حل کنند.
احمدینژاد نقطه ضعفی دارد که اگر واقعا دلسوز نظام هستیم نباید آن را تحریک کنیم ولی اگر در حرف دلسوز نظام هستیم و در عمل خواهان عمل به له کردن رقیب آنوقت حرف دیگریست.
به هر حال تخریب اذهان جامعه را کاری درست از سوی مسئولین نمیدانم، اما نمیتوان همه تقصیرها را هم به گردن یک نفر انداخت. با انتشار نامه دیروز احمدینژاد برخی دوستانم در شبکههای اجتماعی طوری موضع گرفتهاند که انگار دو قوه دیگر هیچ قصوری در این باره نداشتهاند!
به پست قبلی همین وبلاگ اشاره میکنم که ای کاش مسئولین به جای این اختلافات، حرفهای دل مردم را میزدند، اولویتهای مردم را خودشان درست درک میکردند تا تلقی مصلحت اندیشی یک قوه برای قوه دیگر صورت نگیرد و از طرفی دیگر ای کاش شأن یکدیگر را رعایت میکردند و فضای جامعه را به این سمت نمیبردند.