کریمهای دو عالم بنام زاده شدند زبانزد همه خاص و عام زاده شدند
اگر که ظرف نباشد، توقع «می» نیست شرابها همه از فیض جام زاده شدند
چقدر خام شدم تا کمی مرا بپزند پیالهها همه از خشت خام زاده شدند
تو امر کردی و تکوینا استجابت شد و عاشقان تو با یک کلام زاده شدند
جواب دادن تو اشتیاق میآرد سلامها ز علیک السلام زاده شدند
چه خوب شد که محبان حلال زاده عشق و دشمنان حسن هم حرام زاده شدند
حسن، حسین و یقینا حسین هم حسن است نشستهام که ببینم کدام زاده شدند
همین دو تا پسر فاطمه، همان اول امامزاده شدند و «امام» زاده شدند
چقدر دور و بر تو فرشته ریخته است بزرگها همه با احترام زاده شدند
بساط نوکری ما کنار تو پهن است از اول ایل و تبارم غلام زاده شدند
عجیب نیست بدنبال گنبدت هستیم کبوتران همه بالای بام زاده شدند
چه بهتر است که بشینی و سکوت کنی که از قعود تو صدها قیام زاده شدند
* این شعر در شب میلاد امام حسن مجتبی (ع) سال 91، توسط حاج منصور خوانده شده است.
من کیستم که لطف خود ابراز میکنی در را نیامده به رویم باز میکنی
من چوب قهر کردن خود را نخوردهام از بس میآوری و مرا ناز میکنی
اول تویی همیشه که لبخند میزنی اول تویی همیشه که آغاز میکنی
من یک گناه کردهی گردن شکستهام آیا مرا دوباره سرافراز میکنی
بگذار خوب گریه کنم از خجالتت امشب که باز در به رویم باز میکنی
گفتم پرم شکسته، به دردت نمیخورد گفتی دلت شکسته و پرواز میکنی
من آدمم، یقین میکنم که باز با یک حسین (ع) در دلم اعجاز میکنی
* این شعر توسط حاج منصور ارضی در شب 7 رمضان سال 90 خوانده شده است.
* فایل صوتی این شعر را میتوانید از اینجا دریافت نمایید.
بخشیدن ما این همه تدبیر ندارد در شهر کسی هست که تقصیر ندارد؟
کوشش مکن اینقدر به بندم بکشانی دلدادهی تو حاجت زنجیر ندارد
وقتی که در ِسفره شاهانه چو باز است یک بنده کم و بیش که تأثیر ندارد
گفتم که شبی با تو به خلوت بنشینم خواب من ِ هجران زده تعبیر ندارد
یک بار نشد زود به سوی تو بیایم این آمدن توست که تأخیر ندارد
در سینه ز بد حالی من آه نمانده این خستهی عصیان، به کمان تیر ندارد
جز من که خجالتزده از شرم گناهم در شهر یکی نالهی شبگیر ندارد
تا آنکه من از عزت گنج تو خرابم ویرانی من منت تعمیر ندارد
تا رحمت تو در ید پر فیض حسین است یک بنده دگر سر به سوی زیر ندارد
* این شعر در شب ۲۵ رمضان سال ۸۷ توسط حاج منصور خوانده شده است.
خواهش مسکین کند لطف و عطا را بیشتر میکشد اهل کرم، ناز گدا را بیشتر
هر چه من آلوده گشتم پردهپوشی کردهای هر چه من بد کردهام، کردی مدارا بیشتر
من خبر دارم که مشتاق نوای بندهای دوست داری بندگان مبتلا را بیشتر
از سر احسان تو شد آرزوهایم زیاد سفرهی رنگین نماید اشتها را بیشتر
تا سروکارم به اهل معصیت افتاده است قسمتم شد غفلت و کردم خطا را بیشتر
این منم حالا که پیش روی تو افتادهام خوبتر باشد ببینی زیرپا را بیشتر
خودنمایی هم درِ این خانه دارد قیمتی میخرد اما گدای بیریا را بیشتر
بس که امر معصیت راه نگاهم بسته است گم نمودم جلوهی نور خدا را بیشتر
تا به کی آن گوهر نرجس از ما غائب است دیدمش کمتر چون گشتم هر کجا را بیشتر
مشهد و شهرالنبی، سامرا باشد عزیز دوست میدارم ولی کرب و بلا را بیشتر
تا که دیدند آمده بر تل خاکی، خواهری بر حسینش میفشردند نیزهها را بیشتر
تا میان قتلگه تا دید وضع خیمه را بین مقتل میکشید او دست و پا را بیشتر
در شرار خیمهها میگفت زینالعابدین عمه جان! باشد حواست بچهها را بیشتر
گوشواره روی گوش دختران خردسال حرص آرَد دستهای بیحیا را بیشتر
جسم پرخونی که صدپاره ز تیر و نیزه شد حس نماید ضربههای سخت پا را بیشتر
تا بگیرد جایزه شاهد به کارش میگرفت من شکستم بوسهگاه مصطفی را بیشتر
* این شعر در شب ۲۳ رمضان ۹۰ توسط حاج منصور خوانده شده است.
در وصف ذات، صحبت ما احتیاج نیست زیرا که در صفات خدا «احتیاج» نیست
باید به بال رفت و درآورد گیوه را در بارگاه طور به پا احتیاج نیست
بوی طعام سفره، خودش میکشد مرا تا خانهی تو راهنما احتیاج نیست
تو بیوسیله هم بلدی معجزه کنی دست تو را به لطف عصا احتیاج نیست
خواهش نکرده اهل کرم لطف میکنند اینجا به التماس گدا احتیاج نیست
تو با سکوت کردن خود، جنگ میکنی تیغ تو را به کرب و بلا احتیاج نیست
وقتی به خاک مادر تو سنگ قبر نیست دیگر تو را به صحن و سرا احتیاج نیست
محشر برای رو شدن اعتبار توست کی گفته است روز جزا احتیاج نیست؟
وقتی برات کرب و بلا را تو میدهی تا که حرم رویم، دعا احتیاج نیست
* این شعر در شب ۱۵ رمضان ۹۰ توسط حاج منصور خوانده شده است.