در ادامهی معرفی شاخصهای انقلاب اسلامی، به معرفی شاخصههای مکتب سیاسی امام (ره) به عنوان بنیانگذار انقلاب اسلامی میپردازیم؛ مکتبی که انحراف از آن، موجب انحراف از هدفهای انقلاب میشود. البته باید توجه داشته باشیم درست است که رفتار و گفتار امام (ره) برجستهترین شاخصهاست اما «نباید اجازه داد این شاخصها غلط تبیین شوند، یا پنهان بمانند، یا فراموش بشوند. اگر این شاخصها را ما بد تبیین کردیم، غلط ارائه دادیم، مثل این است که یک قطبنما را در یک راه از دست بدهیم، یا قطبنما از کار بیفتد. فرض کنید در یک مسیر دریائى یا در یک بیابان که جادهاى هم وجود ندارد، قطبنماى انسان آسیب ببیند و از کار بیفتد؛ انسان متحیر میماند. اگر نظرات امام، بد بیان شد، بد تبیین شد، مثل این است که قطبنما از کار بیفتد، راه گم میشود؛ هر کسى به سلیقهى خود، به میل خود حرفى میزند. بدخواهان هم در این میان از فرصت استفاده میکنند، راه را جورى تبیین میکنند که ملت به اشتباه بیفتد.» [1] به همین دلیل تصمیم گرفتهایم شاخصهای مکتب سیاسی امام (ره) را از زبان مقام معظم رهبری تبیین کنیم:
· تنیدگی معنویت و سیاست در مقابل سیاست از مد افتادهی غربی!
«در مکتب سیاسى امام، معنویت با سیاست در هم تنیده است. در مکتب سیاسى امام، معنویت از سیاست جدا نیست؛ سیاست و عرفان، سیاست و اخلاق. امام که تجسم مکتب سیاسىِ خود بود، سیاست و معنویت را با هم داشت و همین را دنبال مىکرد؛ حتّى در مبارزات سیاسى، کانون اصلى در رفتار امام، معنویت او بود. همهى رفتارها و همهى مواضع امام حول محور خدا و معنویت دور مىزد. امام به ارادهى تشریعى پروردگار اعتقاد و به ارادهى تکوینىِ او اعتماد داشت و مىدانست کسى که در راه تحقق شریعت الهى حرکت مىکند، قوانین و سنتهاى آفرینش کمک گار اوست. او معتقد بود که: «وللَّه جنود السّماوات و الأرض و کان اللَّه عزیزاً حکیما». امام قوانین شریعت را بستر حرکت خود مىدانست و علائم راهنماى حرکت خود بهشمار مىآورد. حرکت امام براى سعادت کشور و ملت، بر مبناى هدایت شریعت اسلامى بود؛ لذا «تکلیف الهى» براى امام کلید سعادت بهحساب مىآمد و او را به هدفهاى بزرگِ آرمانى خود مىرساند. اینکه از قول امام معروف است و همه مىدانیم که گفته بودند «ما براى تکلیف عمل مىکنیم، نه براى پیروزى»، به معناى بىرغبتى ایشان به پیروزى نبود. بدون تردید پیروزى در همهى هدفهاى بزرگ، آرزوى امام بود. پیروزى جزو نعمتهاى خداست و امام به پیروزى علاقهمند بود - نه اینکه علاقهمند نبود یا بىرغبت بود - اما آنچه او را به سوى آن هدفها پیش مىبرد، تکلیف و عمل به وظیفهى الهى بود؛ براى خدا حرکت کردن بود. چون انگیزهى او این بود، لذا نمىترسید؛ شک نمىکرد؛ مأیوس نمىشد؛ مغرور نمىشد؛ متزلزل و خسته هم نمىشد. اینها خاصیت عمل به تکلیف و عمل براى خداست. کسى که براى تکلیف عمل مىکند، دچار تردید و تزلزل نمىشود؛ ترسیده و خسته نمىشود؛ از راه برنمىگردد و مصلحتاندیشىهاى شخصى، تعیینکنندهى راه و جهتگیرى او نمىشود. کسى که سیاست را با عرفان جمع مىکند و معنویت را با حرکت سیاسى، یکجا در برنامه زندگى خود قرار مىدهد، براى او ترس از مرگ معنا ندارد؛ ترس از شکست هم معنا ندارد. این درست نقطهى مقابل سیاستِ کهنه شده و از مد افتادهى غربى است که بدروغ آن را سیاستِ مدرن مىگویند؛ یعنى تفکیک دین از سیاست، و تفکیک دولت از معنویت. تمدن غربى بر پایهى ستیز با معنویت و طرد معنویت بنا شد؛ این خطاى بزرگ کسانى بود که تمدن و حرکت علمى و صنعتى را در اروپا شروع کردند. به علم اهمیت دادند - این خوب بود - اما با معنویت به جنگ برخاستند؛ این بد و انحراف بود. لذا این تمدن مادى و دور از معنویت هرچه پیشرفت کند، انحرافش بیشتر مىشود؛ هم خود آنها و هم همهى بشریت را با میوههاى زهرآگین خود تلخکام مىکند؛ همچنانکه تا امروز کرده است. پدیدهى استعمار - که دهها کشور و میلیونها انسان را سالهاى متمادى غرق در سختترین و شدیدترین محنتها کرد - یکى از چیزهایى است که در نتیجهى تفکیک علم از معنویت، سیاست از معنویت و دولت از اخلاق در اروپا اتفاق افتاد. دو جنگ جهانى اول و دوم هم از همان میوههاى تلخ بود. کمونیزم و حکومتهاى اختناق مارکسیستى هم جزو نتیجهها و میوههاى تلخ جدایى حرکت علمى و صنعتى از معنویت بود. ویران شدن کانون خانواده، سیلاب فساد جنسى و طغیان سرمایهدارىِ افراطى، همه نتایج همان تفکیک است... حرف نوى مکتب سیاسى امام بزرگوار ما براى دنیا این است که در همهى ارکان برنامهریزىهاى یک قدرت سیاسى، سیاست با معنویت، و قدرت با اخلاق همراه شود و اصول اخلاقى مورد مراعات قرار گیرد. شاخص اول از شاخصهاى اساسىِ مکتب سیاسى امام این است.
· اعتقاد راسخ و صادقانه به نقش داخلی و جهانی مردم
شاخص دوم، اعتقاد راسخ و صادقانه به نقش مردم است؛ هم کرامت انسان، هم تعیینکننده بودن ارادهى انسان. در مکتب سیاسى امام، هویت انسانى، هم ارزشمند و داراى کرامت است، هم قدرتمند و کارساز است. نتیجهى ارزشمندى و کرامت داشتن این است که در ادارهى سرنوشت بشر و یک جامعه، آراء مردم باید نقش اساسى ایفا کند. لذا مردمسالارى در مکتب سیاسى امام بزرگوار ما - که از متن اسلام گرفته شده است - مردمسالارىِ حقیقى است؛ مثل مردمسالارى امریکایى و امثال آن، شعار و فریب و اغواگرىِ ذهنهاى مردم نیست. مردم با رأى خود، با ارادهى خود، با خواست خود و با ایمان خود راه را انتخاب مىکنند؛ مسؤولانِ خود را هم انتخاب مىکنند. لذا دو ماه از پیروزى انقلاب نگذشته بود که امام اصل نظامِ برآمدهى از انقلاب را به رأى مردم گذاشت. شما این را مقایسه کنید با رفتارى که کودتاگران نظامى در دنیا مىکنند، رفتارى که حکومتهاى کمونیستى مىکردند، و رفتارى که امروز امریکا مىکند. امروز امریکا بعد از پانزده ماه که با اشغال نظامى عراق را گرفته است، هنوز به مردم این کشور اجازه نمىدهد که بگویند براى حکومتِ خود چه چیز و چه کسانى را مىخواهند. نمایندهى سازمان ملل دیروز مصاحبه مىکند و مىگوید چون امریکایىها در عراق حضور نظامى دارند، باید رأى حاکم امریکایى در انتخاب عناصر دولت مراعات شود! دمکراسى اینها این است. نام دمکراسى، اغواگرى است. دمکراسى حتّى در کشورهاى خودشان هم، یک مردمسالارى حقیقى نیست؛ جلوه فروشى به وسیلهى تبلیغات رنگین و پولهاى بىحسابى است که در این راه خرج مىکنند؛ لذا آراء مردم گم است. در مکتب سیاسى امام رأى مردم به معناى واقعى کلمه تأثیر مىگذارد و تعیین کننده است. این، کرامت و ارزشمندى رأى مردم است. از طرف دیگر امام با اتکاء به قدرت رأى مردم معتقد بود که با ارادهى پولادین مردم مىشود در مقابل همهى قدرتهاى متجاوز جهانى ایستاد؛ و ایستاد. در مکتب سیاسى امام، مردمسالارى از متن دین برخاسته است؛ از «امرهم شورى بینهم» برخاسته است؛ از «هو الّذى ایّدک بنصره و بالمؤمنین» برخاسته است. ما این را از کسى وام نگرفتهایم. عدهیى مىخواهند وانمود کنند که نقش مردم در ادارهى حکومتها را باید غربىها بیایند به ما یاد بدهند! غربیها خودشان هنوز در خم یک کوچه گرفتارند! همین امریکایىها و همین مدعیان دمکراسى، دیکتاتورهایى از قبیل محمد رضاى پهلوى را - که سىوپنج سال در این مملکت دیکتاتورى مطلق داشت و قبل از او پدرش حدود بیستسال در این کشور دیکتاتورى کرد - در آغوش گرفتند و پشتیبانى کردند و از آنها حمایت کردند. اینها طرفدار دمکراسىاند؟! دروغ مىگویند. هر کس مىخواهد دمکراسى اینها را ببیند، به عراق برود. برود رفتار آنها را با مردم مظلوم افغانستان ببیند. برود دمکراسىِ امریکایى را از حمایت بىدریغ امریکا از شارونِ جنایتکار ببیند. دمکراسى آنها این است؛ ما از اینها دمکراسى یاد بگیریم؟! اینها براى انسان نقش و ارزش قائلند؟ شما ببینید امروز در فلسطین چه فجایعى دارد اتفاق مىافتد. آیا فلسطینىها انسان نیستند؟ آیا صاحب سرزمین خود نیستند؟ آیا حق ندارند رأى و عقیده داشته باشند؟... بسیار غافلانه است اگر کسى در داخل جوامع ما و در میان امت اسلامى خیال کند که غربىها باید بیایند به ملتهاى ما دمکراسى و مردمسالارى یاد بدهند! ما توقع داریم گویندگان و نویسندگانى که از انصاف برخوردار هستند، طورى حرف نزنند و طورى ننویسند که گویى امروز آنها دارند به مردم ما پیام مردمسالارى مىدهند. مردمسالارى را امام آورد؛ مردمسالارى را انقلاب آورد. در کشورى که در طول قرنهاى متمادى، جز در برهههاى بسیار کوتاه - که مثل یک لحظه گذشته است - معناى رأى و ارادهى مردم را نمىدانستند (ما در طول عمر خود چشممان به صندوق رأى نیفتاده بود! براى رأى مردم ایران کسى ارزش قائل نبود و دیکتاتورها در تمام دوران حکومتِ خود بیشترین بىاعتنایى را به مردم ما مىکردند) امام و انقلاب و نظام اسلامى ما مردمسالارى را آورد. عدهیى طورى حرف مىزنند که گویا ما تازه داریم وارد میدان مردمسالارى مىشویم! این بىانصافى نیست؟ این چشم بستن بر روى حقیقت نیست؟
· عطر مکتب امام (ره) در همه دنیا میپیچد
شاخص سوم از شاخصهاى مکتب سیاسى امام، نگاه بینالمللى و جهانىِ این مکتب است. مخاطب امام در سخن و ایدهى سیاسى خود، بشریت است؛ نه فقط ملت ایران. ملت ایران این پیام را به گوش جان شنید، پایش ایستاد، برایش مبارزه کرد و توانست عزت و استقلال خود را بهدست آورد؛ اما مخاطب این پیام، همهى بشریت است. مکتب سیاسى امام این خیر و استقلال و عزت و ایمان را براى همهى امت اسلامى و همهى بشریت مىخواهد؛ این رسالتى است بر دوش یک انسان مسلمان. البته تفاوت امام با کسانى که براى خود رسالت جهانى قائلند، این است که مکتب سیاسى امام با توپ و تانک و اسلحه و شکنجه نمىخواهد ملتى را به فکر و به راه خود معتقد کند. امریکایىها هم مىگویند ما رسالت داریم در دنیا حقوق بشر و دمکراسى را توسعه دهیم. راه گسترش دمکراسى، کاربرد بمب اتم در هیروشیماست؟! توپ و تانک و جنگافروزى و کودتاگرى در امریکاى لاتین و آفریقاست؟! امروز هم در خاورمیانه این همه دغل بازى و فریبگرى و ظلم و جنایت به چشم مىخورد. با این وسایل مىخواهند حقوق بشر و رسالت جهانىشان را گسترش دهند! مکتب سیاسى اسلام فکر درست و سخن نوى خود را با تبیین در فضاى ذهن بشریت رها مىکند و مثل نسیم بهارى و عطر گلها در همهجا مىپیچد. کسانى که شامهى درستى داشته باشند، آن را استشمام مىکنند و از آن بهره مىبرند؛ همچنانکه امروز در بسیارى از کشورهاى دنیا بهرهى آن را بردهاند.
· پاسداری از ارزشها
شاخص مهم دیگر مکتب سیاسى امام بزرگوار ما پاسدارى از ارزشهاست، که مظهر آن را امام بزرگوار در تبیین مسألهى ولایتفقیه روشن کردند. از اول انقلاب اسلامى و پیروزى انقلاب و تشکیل نظام اسلامى، بسیارى سعى کردهاند مسألهى ولایتفقیه را نادرست، بد و برخلاف واقع معرفى کنند؛ برداشتهاى خلاف واقع و دروغ و خواستهها و توقعات غیرمنطبق با متن نظام سیاسى اسلام و فکر سیاسى امام بزرگوار. اینکه گاهى مىشنوید تبلیغاتچىهاى مجذوب دشمنان این حرفها را مىپراکنند، مربوط به امروز نیست؛ از اول، همین جریانات و دستآموزها و تبلیغاتِ دیگران این حرفها را مطرح مىکردند. عدهیى سعى مىکنند ولایت فقیه را به معناى حکومت مطلقهى فردى معرفى کنند؛ این دروغ است. ولایت فقیه - طبق قانون اساسى ما - نافى مسؤولیتهاى ارکان مسؤول کشور نیست. مسؤولیت دستگاههاى مختلف و ارکان کشور غیرقابل سلب است. ولایت فقیه، جایگاه مهندسى نظام و حفظ خط و جهت نظام و جلوگیرى از انحراف به چپ و راست است؛ این اساسىترین و محورىترین مفهوم و معناى ولایتفقیه است. بنابراین ولایتفقیه نه یک امر نمادین و تشریفاتىِ محض و احیاناً نصیحتکننده است - آنطورى که بعضى از اول انقلاب این را مىخواستند و ترویج مىکردند - نه نقش حاکمیت اجرایى در ارکان حکومت دارد؛ چون کشور مسؤولان اجرایى، قضایى و تقنینى دارد و همه باید بر اساس مسؤولیتِ خود کارهایشان را انجام دهند و پاسخگوى مسؤولیتهاى خود باشند. نقش ولایتفقیه این است که در این مجموعهى پیچیده و در هم تنیدهى تلاشهاى گوناگون نباید حرکت نظام، انحراف از هدفها و ارزشها باشد؛ نباید به چپ و راست انحراف پیدا شود. پاسدارى و دیدهبانىِ حرکت کلى نظام به سمت هدفهاى آرمانى و عالىاش، مهمترین و اساسىترین نقش ولایتفقیه است. امام بزرگوار این نقش را از متن فقه سیاسى اسلام و از متن دین فهمید و استنباط کرد؛ همچنانکه در طول تاریخ شیعه و تاریخ فقه شیعى در تمام ادوار، فقهاى ما این را از دین فهمیدند و شناختند و به آن اذعان کردند. البته فقها براى تحقق آن فرصت پیدا نکردند، اما این را جزو مسلّمات فقه اسلام شناختند و دانستند؛ و همینطور هم هست. این مسؤولیتِ بسیار حساس و مهم، به نوبهى خود، هم از معیارها و ضابطههاى دینى و هم از رأى و خواست مردم بهره مىبرد؛ یعنى ضابطههاى رهبرى و ولایتفقیه، طبق مکتب سیاسى امام بزرگوار ما، ضابطههاى دینى است؛ مثل ضابطهى کشورهاى سرمایهدارى، وابستگى به فلان جناح قدرتمند و ثروتمند نیست. آنها هم ضابطه دارند و در چارچوب ضوابطشان انتخاب مىکنند، اما ضوابط آنها این است؛ جزو فلان باند قدرتمند و ثروتمند بودن، که اگر خارج از آن باند باشند، ضابطه را ندارند. در مکتب سیاسى اسلام، ضابطه، اینها نیست؛ ضابطه، ضابطهى معنوى است. ضابطه عبارت است از علم، تقوا و درایت. علم، آگاهى مىآورد؛ تقوا، شجاعت مىآورد؛ درایت، مصالح کشور و ملت را تأمین مىکند؛ اینها ضابطههاى اصلى است برطبق مکتب سیاسى اسلام. کسى که در آن مسند حساس قرار گرفته است، اگر یکى از این ضابطهها از او سلب شود و فاقد یکى از این ضابطهها شود، چنانچه همهى مردم کشور هم طرفدارش باشند، از اهلیت ساقط خواهد شد. رأى مردم تأثیر دارد، اما در چارچوب این ضابطه. کسى که نقش رهبرى و نقش ولىفقیه را بر عهده گرفته، اگر ضابطهى علم یا ضابطهى تقوا یا ضابطهى درایت از او سلب شد، چنانچه مردم او را بخواهند و به نامش شعار هم بدهند، از صلاحیت مىافتد و نمىتواند این مسؤولیت را ادامه دهد. از طرف دیگر کسى که داراى این ضوابط است و با رأى مردم که بهوسیلهى مجلس خبرگان تحقق پیدا مىکند - یعنى متصل به آراء و خواست مردم - انتخاب مىشود، نمىتواند بگوید من این ضوابط را دارم؛ بنابراین مردم باید از من بپذیرند. «باید» نداریم. مردم هستند که انتخاب مىکنند. حق انتخاب، متعلق به مردم است. ببینید چقدر شیوا و زیبا ضوابط دینى و ارادهى مردم ترکیب یافته است؛ آن هم در حساسترین مرکزى که در مدیریت نظام وجود دارد. امام این را آورد. بدیهى است که دشمنان امام خمینى و دشمنان مکتب سیاسى او از این نقش خوششان نمىآید؛ لذا او را آماج حملات قرار مىدهند. در رأس اینها کسانى هستند که به برکت امام بزرگوار ما و مکتب سیاسى او، دستشان از غارت منابع مادى و معنوى این کشور کوتاه شده است. آنها جلودارند، یک عده هم دنبالشان حرکت مىکنند. بعضى مىفهمند چهکار مىکنند، بعضى هم نمىفهمند چهکار مىکنند.
· مدنظر قرار دادن عدالت اجتماعی در تمام برنامههای حکومت
آخرین نکتهیى که بهعنوان شاخصهى مکتب سیاسى امام عرض مىکنم، مسألهى عدالت اجتماعى است. عدالت اجتماعى یکى از مهمترین و اصلىترین خطوط در مکتب سیاسى امام بزرگوار ماست. در همهى برنامههاى حکومت - در قانونگذارى، در اجرا، در قضا - باید عدالت اجتماعى و پُر کردن شکافهاى طبقاتى، مورد نظر و هدف باشد. اینکه ما بگوییم کشور را ثروتمند مىکنیم - یعنى تولید ناخالص ملى را بالا مىبریم - اما ثروتها در گوشهیى به نفع یک عده انبار شود و عدهى کثیرى هم از مردم دستشان خالى باشد، با مکتب سیاسى امام نمىسازد. پُر کردن شکاف اقتصادى در بین مردم و رفع تبعیض در استفادهى از منابع گوناگون ملى در میان طبقات مردم، مهمترین و سختترین مسؤولیت ماست. همهى برنامهریزان، قانونگذاران، مجریان و همهى کسانى که در دستگاههاى گوناگون مشغول کار هستند، باید این را مورد توجه قرار دهند و یکى از مهمترین شاخصهاى حرکتِ خود بهحساب آورند.» [2]
پاورقی:
[1]- بیانات رهبر معظم انقلاب در بیست و یکمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینى (ره) 14/3/1389
[2]- بیانات مقام معظم رهبری در مراسم پانزدهمین سالگرد ارتحال امام خمینى(ره) 14/3/1383