بخشیدن ما این همه تدبیر ندارد در شهر کسی هست که تقصیر ندارد؟
کوشش مکن اینقدر به بندم بکشانی دلدادهی تو حاجت زنجیر ندارد
وقتی که در ِسفره شاهانه چو باز است یک بنده کم و بیش که تأثیر ندارد
گفتم که شبی با تو به خلوت بنشینم خواب من ِ هجران زده تعبیر ندارد
یک بار نشد زود به سوی تو بیایم این آمدن توست که تأخیر ندارد
در سینه ز بد حالی من آه نمانده این خستهی عصیان، به کمان تیر ندارد
جز من که خجالتزده از شرم گناهم در شهر یکی نالهی شبگیر ندارد
تا آنکه من از عزت گنج تو خرابم ویرانی من منت تعمیر ندارد
تا رحمت تو در ید پر فیض حسین است یک بنده دگر سر به سوی زیر ندارد
* این شعر در شب ۲۵ رمضان سال ۸۷ توسط حاج منصور خوانده شده است.
خواهش مسکین کند لطف و عطا را بیشتر میکشد اهل کرم، ناز گدا را بیشتر
هر چه من آلوده گشتم پردهپوشی کردهای هر چه من بد کردهام، کردی مدارا بیشتر
من خبر دارم که مشتاق نوای بندهای دوست داری بندگان مبتلا را بیشتر
از سر احسان تو شد آرزوهایم زیاد سفرهی رنگین نماید اشتها را بیشتر
تا سروکارم به اهل معصیت افتاده است قسمتم شد غفلت و کردم خطا را بیشتر
این منم حالا که پیش روی تو افتادهام خوبتر باشد ببینی زیرپا را بیشتر
خودنمایی هم درِ این خانه دارد قیمتی میخرد اما گدای بیریا را بیشتر
بس که امر معصیت راه نگاهم بسته است گم نمودم جلوهی نور خدا را بیشتر
تا به کی آن گوهر نرجس از ما غائب است دیدمش کمتر چون گشتم هر کجا را بیشتر
مشهد و شهرالنبی، سامرا باشد عزیز دوست میدارم ولی کرب و بلا را بیشتر
تا که دیدند آمده بر تل خاکی، خواهری بر حسینش میفشردند نیزهها را بیشتر
تا میان قتلگه تا دید وضع خیمه را بین مقتل میکشید او دست و پا را بیشتر
در شرار خیمهها میگفت زینالعابدین عمه جان! باشد حواست بچهها را بیشتر
گوشواره روی گوش دختران خردسال حرص آرَد دستهای بیحیا را بیشتر
جسم پرخونی که صدپاره ز تیر و نیزه شد حس نماید ضربههای سخت پا را بیشتر
تا بگیرد جایزه شاهد به کارش میگرفت من شکستم بوسهگاه مصطفی را بیشتر
* این شعر در شب ۲۳ رمضان ۹۰ توسط حاج منصور خوانده شده است.
در وصف ذات، صحبت ما احتیاج نیست زیرا که در صفات خدا «احتیاج» نیست
باید به بال رفت و درآورد گیوه را در بارگاه طور به پا احتیاج نیست
بوی طعام سفره، خودش میکشد مرا تا خانهی تو راهنما احتیاج نیست
تو بیوسیله هم بلدی معجزه کنی دست تو را به لطف عصا احتیاج نیست
خواهش نکرده اهل کرم لطف میکنند اینجا به التماس گدا احتیاج نیست
تو با سکوت کردن خود، جنگ میکنی تیغ تو را به کرب و بلا احتیاج نیست
وقتی به خاک مادر تو سنگ قبر نیست دیگر تو را به صحن و سرا احتیاج نیست
محشر برای رو شدن اعتبار توست کی گفته است روز جزا احتیاج نیست؟
وقتی برات کرب و بلا را تو میدهی تا که حرم رویم، دعا احتیاج نیست
* این شعر در شب ۱۵ رمضان ۹۰ توسط حاج منصور خوانده شده است.
همین که از لب ما آه آه میافتد طبیب زودتر از ما به راه میافتد
دو روز رفتم و با پای خویش برگشتم همیشه کار گدایان به شاه میافتد
کریم بودن و بخشیدنت به جای خودش بگو کی از سر ما این گناه میافتد؟
اگر که بار من از شانهام نیفتاده بدون لطف تو خواه و ناخواه میافتد
به ما نگاه بینداز، چشم سلطان هم گهی به روی غلام سیاه میافتد
هر آن کسی که بدون علی (ع) صدات کند اگر ز چاله درآید به چاه میافتد
در این بساط که دریا به قطره محتاج است نیاز کوه گناهی به کاه میافتد
فدای شاه غریبی که لحظه آخر به نیزه تکیه زند، بیسپاه میافتد
فدای شاه غریبی که رأس پرخونش به پای دخترکی بیپناه میافتد
* این شعر توسط حاج منصور در شب سوم ماه رمضان سال ۹۰ خوانده شده است.
* فایل صوتی این شعر را میتوانید از اینجا دریافت نمایید.
هر جا سخن از خاک دری هست، سری هست هر جا تب عشق است، دل در به دری هست
دیروز گدایان همه دنبال تو بودند هر جا که شلوغ است، یقیناً خبری هست
اجداد من از دیر زمان عاشق عشقند دیدید که در طینت ما هم هنری هست
بازار مرا با قدمت گرم نکردی یک چند غلامی که بیایی ببری هست
در غیبت شه، روی به شهزاده میآرند صد شکر که در خانه آقا، پسری هست
هر جا قد و بالای رشیدی است، یقیناً دنبال سرش نیم نگاه پدری هست
یا حضرت ارباب،دمت گرم و دلت شاد یا حضرت ارباب کرمخانهات آباد
داریم همه محضر تو عرض سلامی تو شاهی و ما نیز هر آنچه تو بنامی
تا خانهی آباد شما بندهپذیر است نامردترینم نکنم میل غلامی
ای قامت قد قامت تو عین قیامت قربان قدت صد قد و بالای گرامی
تشخیص تو سخت است علی یا که رسولی پس لطف بفرما و بفرما که کدامی؟
تو مفترضالطاعهترین واجب مایی هر چند امامت نکنی، باز امامی
هر کس که هوای پدری داشته باشد خوب است که همچین پسری داشته باشد
انگار رسول است، نمایی که تو داری انگار بتول است ،صدایی که تو داری
بد نیست که هر روز عقیقه بنمایی با این قد انگشتنمایی که تو داری
باید که برای تو کرمخانه بسازند از بس که زیاد است گدایی که تو داری
از شش جهت کعبه دل لطف تو جاری است از سفرهی پر جود و سخایی که تو داری
تو آنقدر از خویشتن خویش گذشتی که منتظر توست، خدایی که تو داری
کاری نکن ای دوست مرا از تو بگیرند بگذار که عشاق به پای تو بمیرند
ای سیر کمالات همه تا سر کویت ای آب فرات لب من آب وضویت
ابن الحسنت گفته حسین، بس که کریمی مانند حسن جود بود عادت و خویت
عالم همه حیران ابوالفضل و حسینند ماتند ابوالفضل و حسین از گل رویت
پایین قدمهای حسین جای کمی نیست جا دارد اگر غبطه خورد بر تو عمویت
اینقدر مزن آب به سرخی لب خود حیف است که پیچیده شود اینهمه بویت
حیف از تو مرا عبد و غلام تو بدانند باید که مرا عبد غلامان تو خوانند
ای زادهی زهرا جگرت میرود از دست امروز که دارد پسرت میرود از دست
ای کاش که بالای سرش زود بیایی گر دیر بیایی ثمرت میرود از دست
بد نیست بدانی اگر از خیمه میآیی با دیدن اکبر کمرت میرود از لطیفیاندست
افتادنت از زین پدرت را به زمین زد برخیز وگرنه پدرت می رود از دست
برخیز که عمه نبرد دست به معجر برخیز به جان من و این عمهات، اکبر
* این شعر توسط حاج منصور در شب میلاد علی اکبر (ع) خوانده شده است.
* شاعر: علی اکبر لطیفیان