- ۱۵ نظر
- ۱۷ خرداد ۸۷ ، ۱۴:۰۳
جام مرگ آمد بدستم جام می هرگز ندیدم سالها بر من گذشت و لطفی از دلبر نیامد
مرغ جان در این قفس بی بال و پر افتاد و هرگز آنکه باید این قفس را بشکند از در نیامد
عاشقان روی جانان جمله بی نام و نشانند نامداران را هوای او دمی بر سر نیامد
کاروان عشق رویش صف به صف در انتظارند با که گویم آخر آن معشوق جان پرور نیامد
مردگان را روح بخشد، عاشقان را جان ستاند جاهلان را این چنین عاشقکشی باور نیامد
عشق تو معبود من، به به از این دوستی حب تو مسجود من به به از این دوستی
هستی ِمن کام تو، مستی ِمن جام تو هستی ِتو بود من، به به از این دوستی
ذکر تو الهام دل، شکر تو اطعام دل رحمت تو سود من، به به از این دوستی
جان و دل سوخته، دیده به تو دوخته آه دل و دود من، به به از این دوستی
کاش فنایت شوم، پاک فدایت شوم ای همه مقصود من، به به از این دوستی
گوشهی زندان تن، معتکفت جانِ من تا دم موعود مرگ، به به از این دوستی
شوق لقایت ببین، در دلم ای بهترین شاهد و مشهود من، به به از این دوستی
بت شکنم بت شکن، دل چو خلیل وطن قاتل نمرود من، به به از این دوستی
رو نکنی هیچ گاه، بر خود این روسیاه نامه ی مردود من، به به از دوستی
مستم و دیوانهام، از همه بیگانهام ذکر «می» آلود من، به به از دوستی
لیلی ِعاشق کشم، بین دل مجنون وشم طالع مسعود من، به به از این دوستی
از ازلم آشنا حب تو را یا حسین تا به ابد با توام شکر خدا یا حسین
هر که حسینی شود خاک کند کیمیا چیست مگر کیمیا؟ عشق و صفا یا حسین
چون به دلی بنگری کرب و بلایی شویم این دل تنگم نما کرب و بلا یا حسین
هر که تو را مشتریست دوست خریدار اوست جان مرا هم طلب کن ز خدا یا حسین
آنچه که آموختم از ره تو بندگی است گوهر تقوا کنی بس که عطا یا حسین
صاحب منبر تویی، جان پیمبر تویی جان پیمبر بگیر دست مرا یا حسین
کیست که هر دم کند شور حسینی به پا اذن خدا میدهد شور خدا یا حسین
بانی این خیمهها کیست به جز فاطمه نالهی او میکند روضه به پا یا حسین
بر نفس مستمع، خویش مسلط شوی تا بشود حق تو خوب ادا یا حسین
وقت عزا نفحهی گریهکنان دست توست ورنه نباشد روا طاقت ما یا حسین
نوکر تو میخرد درد و بلای تو را تا تو نبینی دگر درد و بلا یا حسین
* این شعر در شب 4 محرم 83 توسط حاج منصور خوانده شده است.
فایل صوتی این شعر با صدای حاج منصور را میتوانید از اینجا دریافت نمایید.
ای دوست تمنایی دارد ز تو این بنده با عبد مدارا کن ای خالق بخشنده
سنگینی عصیانم بگرفته گریبانم محکوم به عقبایم منمای شتابنده
از بس که خطاکارم، شرم از رخ تو دارم بر روی تو از رویت مشتاقم و شرمنده
با خجلت و با حسرت هم سفره خوبانت در حشر چه سازد این رسوای پناهنده؟
در محضر خوبانت مگذار شوم ضایع حتی به کریمانت منمای تو پرونده
خوبان به روی مهمان در را که نمیبندند وز خانه نمیرانند مسکین سرافکنده
آغوش مدارایت، دامان دل آرایت بگشا به تسلای غمهای پراکنده
ابلیس وقیحانه پشت در میخانه بنشسته به تزیین دنیای فریبنده
با این دل بیتقوا، با این خطر اغوا یا رب چه کنم بین این جاده لغزنده؟
در توبه نصوحم کن، نستوه چو کوهم کن توبه ز من و بخشش باشد ز تو زیبنده
وقت است که دریابی در این شب مهتابی این گوشه نشینت را با توشه آینده
تا حال چنین بوده، عفو از تو گناه از من من بعد چه خواهد شد ای خالق بخشنده؟