باید مسئله فرهنگ را با کلیتش، مسأله اول این کشور به حساب آورد. ما اگر توانستیم فرهنگ این کشور را با پایههای مستحکم و قویم و نهادهای صحیحی که کارآیی لازم را داشته باشند، پشتیبانی و تقویت کنیم، کار این کشور روی غلتک خواهد افتاد و پیشروی این کشور در همه زمینههای مورد نظر تضمین خواهد شد، چنانچه ما فرهنگ را اصلاح و دنبال نکردیم، به احتمال زیاد، برنامهریزیهایمان ابتر خواهد بود؛ یعنی تا مدتی تلاش میکنیم، زحمت میکشیم، اما نمیتوانیم به نتایج قطعی آن امیدوار باشیم.
دغدغههای فرهنگی، صفحه 23
نویسنده: آیت الله خامنهای
تاریخ سخنرانی: 1375/9/20
واقعا امروز مسائل فرهنگی کشور زمین افتاده است. همه خودشان را فرهنگی میدانند، همه نسبت به مسائل فرهنگی اظهار شوق و علاقه میکنند و آن را در بیانات و اظهاراتشان مهم نشان میدهند، اما حقیقتا کار فرهنگی در کشور، متناسب با پیشرفت و ریشه دواندن انقلاب در جامعه نیست. ما امروز خیلی کارهای فرهنگی باید میکردیم که نکردیم، خیلی برنامهها باید میریختیم که نریختیم و حقیقتا دستمان از خیلی کارها چه در داخل و چه در خارج از کشور خالی است. لذاست که مسائل فرهنگی حقیقتا در خور این است که به آن، با سعه صدر و اهتمام و دلسوزی عمیق و همراه با خبرگی و کارشناسی رسیدگی بشود.
همه کارها را خبرهها انجام میدهند؛ چرا کار فرهنگی را خبرهها نباید انجام بدهند و هر کسی وارد میدان کار فرهنگی بشود و چیزی بگوید و نظری بدهد و اقدامی بکند؟ متأسفانه خیلی از کسانی که میتوانند کار فرهنگی بکنند، به کارهای اجرایی و یا سیاسی مشغولند، یا حتی اگر با نام کار فرهنگی هم حضور دارند، باطن کار، کار سیاسی است. یکوقت در یکی دو سال قبل، یکی از این مجموعههایی که در کشور با نیات خوبی تشکیل شد، برای کاری پیش من آمدند. در آن وقت به آنها گفتم که به شما توصیه میکنم به کار سیاسی نپردازید. کار سیاسی، الان این همه متصدی و مباشر –وارد و ناوارد- دارد و الحمدالله چون کار آسانی است، همه هم وارد میشوند و بعد از یکی دو روز و چند صباحی، سیاسی میشوند! به آنها گفتم که این خیلی طرفدار و مشتری و مرتکب و مغترف دارد، شما بروید در آن حیطهای که دارید، به کار فرهنگی بپردازید.
دغدغههای فرهنگی، صفحه 21
نویسنده: آیت الله خامنهای
تاریخ سخنرانی: 1368/10/12
کارل مارکس و ماکس وبر در تأیید اینکه فرهنگ حاکم، همیشه فرهنگ مسلط است، اشتباه نکردهاند. آنان با بیان این مطلب، قطعا مدعی آن نبودهاند که فرهنگ طبقه حاکم از نوعی برتری ذاتی یا حتی از نوعی نیروی اشاعه برخوردار است که از «جوهر» خاص آن ناشی میشود و سبب میگردد که این فرهنگ «طبیعتا» بر دیگر فرهنگها تسلط یابد. به نظر مارکس و نیز ماکس وبر، قدرت نسبی رهنگهای مختلف، در رقابتی که آنها را در برابر یکدیگر قرار میدهد، مستقیما به قدرت اجتماعی نسبی گروههایی وابسته است که تکیهگاه آن فرهنگها هستند. بنابراین گفتوگو از فرهنگ «مسلط» یا فرهنگ «زیرسلطه» استفاده از انواعی از استعاره است؛ در واقع چیزی که وجود دارد گروههایی اجتماعی هستند که نسبت به یکدیگر در روابط سلطه و تابعیت قرار دارند.
در این چشم انداز، فرهنگ زیرسلطه، الزاما فرهنگ از خودبیگانه و کاملا وابسته نیست. فرهنگ زیر سلطه، فرهنگی است که در تحول خود نمیتواند فرهنگ مسلط را مورد توجه قرار ندهد (وضعیت متقابل نیز حقیقت دارد، هر چند به میزان کمتر) ولی میتواند کم و بیش در برابر تحمیل فرهنگی مسلط ایستادگی کند.
مفهوم فرهنگ در علوم اجتماعی، صفحه 117
نویسنده: دنی کوش
پدیدههایی که در جوامع مدرن «ضدفرهنگ» خوانده میشوند، مانند جنبش «هیپی» در دهههای 60 و 70 به عنوان مثال، در واقع چیزی نیستند مگر شکلی از دستکاری فرهنگ کلی مرجع که میخواهند با آن مقابله کنند؛ آنان ویژگی مشکوک و نامتجانس آن را مورد بهرهبرداری قرار میدهند. آنان بیآنکه نظام فرهنگی را تضعیف کنند، به نوسازی و افزایش توان پویایی خاص آن کمک میکنند. یک جنبش «ضدفرهنگ» برای فرهنگی که مورد انتقاد قرار میدهد، فرهنگی جانشین ارائه نمیدهد، یک «ضدفرهنگ» هرگز و در نهایت چیزی جز یک «خرده فرهنگ» نیست.
مفهوم فرهنگ در علوم اجتماعی، صفحه 81
نویسنده: دنی کوش
مجموع عادات و رسوم یک قوم، همیشه با نوعی سبک مشخص شده است. این عادات، نظامهایی را تشکیل میدهند. من قانع شدهام که این نظامها به تعداد نامحدود وجود ندارند و جوامع انسانی همچون افراد، در بازیها، رؤیاها یا هذیانهای خود، هرگز چیزی را به صورت مطلق خلق نمیکنند، بلکه خود را به انتخاب برخی ترکیبات در فهرستی آرمانی که بازسازی آن امکانپذیر است، محدود میکنند. با صورتپردازی از همه عادات مشاهده شده، همه عادت تصور شده در افسانهها، همچنین عادت معمول در بازیهای کودکان و بالغان، رؤیاهای افراد سالم یا بیمار و رفتارهای روانشناختی، میتوان تابلویی ادواری همانند تابلوی عناصر شیمیایی ترتیب داد که در آن، همه عادات واقعی یا فقط اجتماعی به صورت گروهبندی شده ظاهر شوند و ما در آن کاری جز این نداشته باشیم که فرهنگهایی را که جوامع پذیرفتهاند، شناسایی کنیم.
مفهوم فرهنگ در علوم اجتماعی، صفحه 77
نویسنده: دنی کوش