زندگی همیشه فراز و نشیب داره. روزهای سخت داره و روزهای آسان؛ روزهای دلخواه و روزهای ناخوش. تا بوده در خوشیها و آسانیها که باد به غبغب میاندازم که چقدر خوبم و درستم و عاقلم و چندین صفت مثبت دیگر؛ تا هم ناملایمتی بوده که همیشه تقصیر دیگری بوده و کمبود منابع و بدشانسی و چندین بهانه دیگر.
این روزها، روزهای سخت زندگی است. روزهایی که شاید در کنار اینکه تقصیر دیگری انداختهام، به دیگری مقابلی هم چشم امید داشتهام؛ بلکه فلان آدم و فلان مسئول بتواند کاری کند که روزهای سخت تبدیل به روزهای درخشان شود.
زهی خیال باطل! اصلا مگر اراده کسی در ملک حق کارگر میافتد؟
این را متوجه نبودم انگار. انگار شرک آشکارم را نمیپاییدم. گیر افتادهام در محاسبه شرک خفی که این کار یک وقت ریا باشد یا نباشد! اما از شرک آشکارم غافلم.
قرآن باز کردم. مطابق معمول نمیخواستم سراغش بروم. مرا چه نسبت است به قرائت و تأمل و تدبر در قرآن؟ خودش صدایم کرد. یک جایی آنقدر آمد جلوی چشمم که برداشتم و بازش کردم. این آیات سوره حج آمد که با ترجمه حجت الاسلام قرائتی مینویسم:
وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّـهَ عَلَىٰ حَرْفٍ ۖ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ ۖ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَىٰ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةَ ۚ ذَٰلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ ﴿١١﴾ یَدْعُو مِن دُونِ اللَّـهِ مَا لَا یَضُرُّهُ وَمَا لَا یَنفَعُهُ ۚ ذَٰلِکَ هُوَ الضَّلَالُ الْبَعِیدُ ﴿١٢﴾ یَدْعُو لَمَن ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ ۚ لَبِئْسَ الْمَوْلَىٰ وَلَبِئْسَ الْعَشِیرُ ﴿١٣﴾
و از مردم، کسى است که خداوند را تنها با زبان مىپرستد، [و با حادثهاى کوچک مىلغزد،] پس اگر خیرى به او برسد، بدان آرامش یابد، و اگر مصیبت و آزمایشى به او برسد، دگرگون میشود [و به سوى کفر میرود، چنین کسى] در دنیا و آخرت زیانکار است. این همان زیان آشکار است. (۱۱) او جز خداوند چیزى را مىخواند که نه زیانى به او مىرساند و نه سودى. این همان گمراهی دور و دراز است. (۱۲) بلکه کسى را مىخواند که زیانش از سودش بیشتر است. چه مولا و سرپرست بدى! و چه همدم زشتى! (۱۳)
شب نوزدهم در مسجد به قرآن خواندن مشغول بودم. عادت داشتم در پایان برخی آیات بخوانم:
- ان الله سمیع بصیر
- والله یحب الصابرین
- والله خیر الرازقین
اما به یکباره در آیه ۱۶۰ سوره بقره مواجه شدم با:
- و انا التواب الرحیم
حس متفاوتی بود. این حس که نمیخوانی «خدا» شنوا و بیناست؛ بلکه میخوانی «من» توبه پذیر و بخشندهام. انگار یک حس نزدیکی خاصی بود که لفظ «من» را ناگهان به کار برد؛ میخواست اثبات کند که خودش در حال سخن با ماست. میخواست نزدیکتر باشد. نزدیکتر از همه به کسی که قصد توبه دارد...
امروز در یکی از کانالهای تلگرامی پستی را دیدم مبنی بر رونمایی از بزرگترین قرآن طلای جهان با حضوری آیت الله مکارم شیرازی. خبر برایم جالب شد و جستجوی کردم تا ببینم قضیه چیست و چقدر صحت دارد.
با کمال تعجب دیدم نه تنها صحت دارد، بلکه این قرآن را یک بار 20 فروردین امسال توسط آیت الله جوادی آملی رونمایی شده است، یک بار هم در 14 تیر ماه امسال توسط آیت الله مکارم شیرازی!
اینکه یک کیلو طلا در این قرآن به کار برده شده است یا بیشتر مهم نیست. نفس این عمل مهم است. به دور از تشبیه، انسان یاد سریال مختارنامه میافتد و عبدالله بن زبیر ملعون که آرزوی کعبه مطلا داشت!
به راستی انسان از پاسخ درمیماند که بعضی از این کارها به چه دلیلی انجام میشود؟
سال گذشته که مشغول خواندن صحیفه امام بودم به یک سخنرانی از امام خمینی برخوردم که به شاه اعتراض میکرد که وقتی مردم فقیر و گرسنه داریم و وقتی مردم در فصل سرما از سرما امان ندارند و در فصل گرما از گرما، چرا با طیاره از هلند 300 هزار تومان گل خریداری میکنی؟
آیا الان مشکلات کشور ما آنقدر ناچیز است که قرآن طلاکاری شده برایمان مهم شده است؟ و آن را هم 2 بار و با حضور دو مرجع تقلید رونمایی میکنیم؟
یک وقتهایی حواسمان نیست که داریم چه میکنیم. فقط به این فکر میکنیم که فلان رفتار ما چه تأثیری بر روی خودمان و سعادتمان دارد اما اینکه این رفتار ما بر دیگران چه تأثیری دارد را تأملی نمیکنیم. اینکه شخصی دیگر ممکن است در چه شرایطی باشد و یک ضربه کوچک میتواند چه ضربه سهمگینی برای او به حساب آید مورد توجهمان نیست؛ خودخواهیم و ...
یک وقتهایی حواسمان نیست که داریم چه میکنیم. اینکه اصل گناه چقدر میتواند بد باشد و کوچک و بزرگ ندارد، کم و زیاد ندارد، طولانی و کوتاه مدت ندارد. ذرهای ظلم هم بد است و میتواند موجبات پرتاب شدن تا دوردستها را فراهم نماید.
یک وقتهایی حواسمان نیست که داریم چه میکنیم. خیال میکنیم حواسمان هست و همه جوانب را سنجیدهایم اما زهی خیال باطل. بعضی حساب و کتابها با حساب و کتاب ما متفاوت است و جور دیگری رقم میخورد چون اصلا در سازوکار دیگری میچرخد دنیا.
یک وقتهایی حواسمان نیست که داریم چه میکنیم. متوجه نیستیم که آزمایشات الهی یکی پس از دیگری دارد سپری میشود و ممکن است دیگر آزمایشی در کار نباشد و افسار را به گردن خودمان بیاندازند که فرمود: إِنَّ رَبَّکَ لَبِالمِرصادِ (فجر، 14)
حواسمان باشد...
و من یعتصم بالله فقد هدی الی صراط مستقیم
هر کس به خدا پناه برد، به راه راست رهنمون شده است.
آل عمران، آیه ۱۰۱