پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

۱۹۹ مطلب با موضوع «شخصی» ثبت شده است

یادداشت شخصی

چالش مطالعه کتاب ۲۰۲۰!

در پایان سال میلادی ۲۰۱۸ و ۲۰۱۹ هم در مورد چالش مطالعه کتاب در گودریدز نوشته بودم. امسال این عدد به ۹۲ رسید و باز هم نتوانستم به میزان تعیین شده ۱۰۰ کتاب در سال برسم.

تعداد کتب خوانده شده در سال‌های گذشته بدین ترتیب بود:

سال ۲۰۱۴: ۲۷ کتاب از ۴۰ کتاب

سال ۲۰۱۵: ۲۵ کتاب از ۴۰ کتاب

سال ۲۰۱۶: ۴۷ کتاب از ۶۰ کتاب

سال ۲۰۱۷: ۳۶ کتاب از ۸۰ کتاب

سال ۲۰۱۸: ۶۶ کتاب از ۸۰ کتاب

سال ۲۰۱۹: ۹۲ کتاب از ۱۰۰ کتاب.

به نظرم برای سال ۲۰۲۰ هم باید همین ۱۰۰ کتاب را هدفگذاری کنم!

یادداشت شخصی

درگیری!

این ماه حتی از ماه‌های قبل هم بیشتر سرم شلوغ بود و درگیر کارهای مختلف شخصی، خانوادگی، دانشگاهی، شغلی و پساشغلی بودم. نتونستم بروزرسانی کنم و پست جدید بذارم و از اون مهم‌تر نتونستم سایر وبلاگ‌ها رو بخونم؛ بخصوص دو هفته گذشته. چند تایی رو خوندم البته ولی عموما نه. امروز ستاره‌های وبلاگ بیش از ۷۰ رو نشون می‌داد و این عدد یعنی تقریبا تمام وبلاگ‌های فعالی که دنبال می‌کنم. این عدد رو به ۲۰ رسوندم ولی فرصت نشد نظر بذارم، البته که پست‌هایی که نظراتش بسته بود رو اصلا نخوندم. 

چند ماه آینده، ماه‌های تصمیمات مهم و تغییرات اساسی هست برای من. التماس دعا دارم.

یادداشت شخصی

این روزها ارتباط با دیگران را چگونه مدیریت می‌کنید؟

قطع اینترنت جهانی و اکتفا به سایت‌های داخلی در این روزها در دستور کار دولت است و حتی زحمت استثنا کردن برخی از سرویس‌های پرکاربرد غیرقابل استفاده در اعتراضات هم به خود نداده. به طور مثال حتی واندرلیست که سرویسی برای اداره امور روزانه و انجام کارهای شخصی است هم باز نمی‌شود و چیزی نمی‌توان در گوگل جستجو کرد.

قطع کامل واتس‌اپ و اینستاگرام هم مردم را با مشکل جدی ارتباطی با یکدیگر مواجه کرده. 

واکنش شما در مقابل این قطعی چیست؟ صبر می‌کنید تا واتس‌اپ و اینستاگرام دوباره راه بیفتد یا این روزها از پیام‌رسان‌های ایرانی استفاده می‌کنید؟ اگر از پیام‌رسان‌های ایرانی استفاده می‌کنید، به نظرتان کدام پیام‌رسان بهتر است و چرا؟

بله، آی‌گپ، سروش، روبیکا، ایتا؟

یادداشت شخصی

شرک آشکار!

زندگی همیشه فراز و نشیب داره. روزهای سخت داره و روزهای آسان؛ روزهای دلخواه و روزهای ناخوش. تا بوده در خوشی‌ها و آسانی‌ها که باد به غبغب می‌اندازم که چقدر خوبم و درستم و عاقلم و چندین صفت مثبت دیگر؛ تا هم ناملایمتی بوده که همیشه تقصیر دیگری بوده و کمبود منابع و بدشانسی و چندین بهانه دیگر.

این روزها، روزهای سخت زندگی است. روزهایی که شاید در کنار اینکه تقصیر دیگری انداخته‌ام، به دیگری مقابلی هم چشم امید داشته‌ام؛ بلکه فلان آدم و فلان مسئول بتواند کاری کند که روزهای سخت تبدیل به روزهای درخشان شود.

زهی خیال باطل! اصلا مگر اراده کسی در ملک حق کارگر می‌افتد؟ 

این را متوجه نبودم انگار. انگار شرک آشکارم را نمی‌پاییدم. گیر افتاده‌ام در محاسبه شرک خفی که این کار یک وقت ریا باشد یا نباشد! اما از شرک آشکارم غافلم.

قرآن باز کردم. مطابق معمول نمی‌خواستم سراغش بروم. مرا چه نسبت است به قرائت و تأمل و تدبر در قرآن؟ خودش صدایم کرد. یک جایی آنقدر آمد جلوی چشمم که برداشتم و بازش کردم. این آیات سوره حج آمد که با ترجمه حجت الاسلام قرائتی می‌نویسم:

وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّـهَ عَلَىٰ حَرْفٍ ۖ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ ۖ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَىٰ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةَ ۚ ذَٰلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ ﴿١١﴾ یَدْعُو مِن دُونِ اللَّـهِ مَا لَا یَضُرُّهُ وَمَا لَا یَنفَعُهُ ۚ ذَٰلِکَ هُوَ الضَّلَالُ الْبَعِیدُ ﴿١٢﴾ یَدْعُو لَمَن ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ ۚ لَبِئْسَ الْمَوْلَىٰ وَلَبِئْسَ الْعَشِیرُ ﴿١٣

و از مردم، کسى است که خداوند را تنها با زبان مى‌پرستد، [و با حادثه‌اى کوچک مى‌لغزد،] پس اگر خیرى به او برسد، بدان آرامش یابد، و اگر مصیبت و آزمایشى به او برسد، دگرگون می‌شود [و به سوى کفر می‌رود، چنین کسى] در دنیا و آخرت زیانکار است. این همان زیان آشکار است. (۱۱) او جز خداوند چیزى را مى‌خواند که نه زیانى به او مى‌رساند و نه سودى. این همان گمراهی دور و دراز است. (۱۲) بلکه کسى را مى‌خواند که زیانش از سودش بیشتر است. چه مولا و سرپرست بدى! و چه همدم زشتى! (۱۳)

 

یادداشت شخصی

دیوانه کیست؟

در کوچه‌ای که منزل پدری است، خانواده‌ای زندگی می‌کند که پدر و مادر و دو فرزند آنها همگی کمی از نظر روانی اختلال دارند.

چند روز قبل، دو وسیله شکستنی را پشت خودرو گذاشتم و روبروی منزل پدرم پارک کردم. برای اینکه دو بار صندوق خودرو را باز و بسته نکنم، هر دو وسیله را روی زمین گذاشتم و خواستم یکی را به حیاط ببرم و بعد سراغ دیگری بروم. به محض اینکه می‌خواستم از عرض کوچه رد شوم، مادر و پسر همان خانواده را در چند قدمی خودم دیدم. در دلم گفتم: خدا به خیر بگذراند. الان این پسر دیوانه ضربه‌ای نزند و شکستنی ما را نشکند!

چاره‌ای نداشتم جز اینکه به حیاط بروم و برگردم. درِ خانه هم چون دستم پر بود، باز ماند. به محض اینکه وسیله را در حیاط گذاشتم، صدای «یا علی» از کوچه شنیدم و چند ثانیه بعد همان پسر را دیدم که وسیله شکستنی مرا برای من تا حیاط حمل کرده!

شرمندگی حس بدی است حتی اگر در دلت باقی بماند. حتی اگر همان لحظه به ذهنت نرسد حلالیت بطلبی که من در دلم راجع به تو گمان بد کردم یا اگر به ذهنت برسد، به نظرت نگفتنش از گفتنش بهتر باشد. 

خدایا! ما را ببخش!

--------------------

پ.ن: دیوانه کسی است که قبل از عملِ کسی، او را قضاوت می‌کند و خودش را برتر از دیگران می‌بیند.