پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

۱۹۹ مطلب با موضوع «شخصی» ثبت شده است

یادداشت شخصی

روایت یک دیدار

چند ماه پیش توفیق داشتم که افتخار میزبانی دکتر سیدمحسن میرباقری را در دفتر نشر جام جم داشته باشم. دقایق زیادی برنامه‌های نشر جام جم و مسائل و چالش‌های پیش رو و شرایط محیطی را تشریح کردم و ایشان بزرگوارانه گوش کردند و نکاتی از نظر محتوایی بیان کردند.

هنگام رفتن ایشان، از ایشان درخواست کردم که نصیحتی کنند. دو نصیحت ایشان در طی این هفته‌ها آویزه گوشم بوده است؛ اینجا می‌نویسم تا سایر فعالان فرهنگی هم از آن استفاده کنند:

- اخلاصت را زیاد کن. وقتی اخلاص در کار زیاد باشد، نامهربانی‌ها و ناملایمات خیلی به انسان فشار نمی‌آورد. کاری است که با تمام توان و با تدبیر، در راه خدا انجام وظیفه می‌کنی و نتیجه آن دیگر دست تو نیست. اتفاقا وقتی اخلاص زیاد باشد، برکت هم به همراه می‌آورد ان شاءالله.

- برای فروش برنامه ریزی کن و انجام بده، اما دغدغه اصلی‌ات تولید محتوای خوب باشد. یک وقتی یک محتوایی تولید می‌کنی که هیچکس هم ممکن است نخرد ولی صد سال دیگر کسی آن کتاب را ببیند و بخواند و اثر بگیرد و با همان اثر، جرقه‌ای در او ایجاد شود که یک ملت را نجات دهد. همان می‌شود باقیات الصالحات تو.

 

یادداشت شخصی

سه از ده؟!

امسال اولین سالی بود که سن شمسی‌ام با قمری‌ام متفاوت شد. به قمری، ۳۴ سال پیش شب ۶ محرم به دنیا آمدم و به شمسی ۳۳ سال پیش ۱۹ شهریور متولد شدم. شاید همین یک اتفاق کافی باشد که نگرانی‌ام برای اجرای برنامه‌هایم در دهه چهارم زندگی را افزون کند. بالاخره سه از ده سپری شده است یا چهار از ده؟ راحت‌طلبی همواره یکی از ویژگی‌های من بوده است. بنابراین بنا را بر سه از ده گذاشتم اما برای اینکه عذاب وجدان کمتری بابت راحت‌طلبی‌ام بگیرم، به خودم قول دادم کمتر راحت طلب باشم؛ به همین سادگی!

سپری شدن سه سال از ده سالی که به خودم وعده دادم مسیر را هدفمندتر و عاقلانه‌تر بپیمایم هم نگران کننده است. کاری نکرده‌ام. اصلاح نشده‌ام. فقط حرفش را زده‌ام. هر چند اتفاقات زندگی به هر حال عمیق‌تر بود و قابل تأمل‌تر. اشتباهات انگار بزرگتر می‌شوند و اثرگذارتر؛ و تغییرات عاقلانه‌تر و حساب شده‌تر و ماندگارتر اما در مجموع آنقدرها هم بنیادین و نجات‌بخش نبود؛ حتی در بعضی تصمیمات شاید بیشتر عقب افتادم.

مصادف شدن روزهای تولد شمسی و قمری‌ام در دهه اول محرم، انگار سخن تازه‌ای با من داشت. انگار فهمیدم بیش از اندازه به عقل (به معنی دنیایی آن) تکیه کرده بودم. انگار پای عشق را خیلی به میان نیاورده بودم، هر چند در مورد آن بسیار خوانده بودم اما در عمل.... اصلا مگر محاسبات رسیدن به هدف و تعیین مسیر انقدر عاقلانه است که سه از ده بشود یا چهار از ده؟ زهیر بن قین و حر بن یزید کجای این قضیه بودند؟ چند از چند بودند؟ و عمرو بن حجاج و حتی امثال طرمّاح چند از چند بودند؟ چه شد که به یک باره زهیر و حر به امام رسیدند و عاقبت بخیر شدند اما آن دیگران نه؟ حتما که عقل یاری می‌کند اما عقل به معنی دنیایی آن نه؛ عقلی که مقابل جهل باشد و همه ۷۵ لشکر خود را به همراه بیاورد: عقل اسلامی؛ که مسلمان باید عاشقِ عاقل باشد.

 

یادداشت شخصی

خستگی نباید معنی داشته باشد!

تا چند ماه پیش فکر می‌کردم اگر این رساله را دفاع کنم، دیگر تا حدی راحت می‌شوم. وقتم بیشتر دست خودم هست و زمانی که برای شغل می‌گذارم را مدیریت می‌کنم تا بتوانم کتاب بیشتری بخوانم، وقت بیشتری با خانواده سپری کنم و کارهای عقب افتاده این ۱۰ سال گذشته را که همزمان بوده با تحصیل ارشد و دکتری و ازدواج و شغل اول و دوم و بدهی‌ها و ... را انجام دهم.

الان بیش از ۵ ماه از دفاع رساله می‌گذرد و هنوز وقت نکرده‌ام حتی کارهای فارغ التحصیلی دانشگاه را انجام دهم تا بتوانم خودم را به نظام وظیفه برای خدمت سربازی معرفی کنم! کمی بیش از یک ماه فرصت دارم برای این کار اما کلی کار نکرده دارم و کلی انتظارات وجود دارد و ... کتاب بیشتر خواندن و وقت بیشتر با خانواده پیشکش!

در شغلی که دارم به دلایل مختلف کارهای بسیاری وجود دارد که باید انجام بدهم و بدهیم. ایده نو و نوپا بودن و مشکلات کشور و خیلی مسائل دیگر همه دست به دست هم داده که اگر در این برهه زمانی، بعضی کارها انجام نشود، دیگر اجرای این ایده به سختی ممکن است اتفاق بیفتد. خستگی در این روزها نباید معنی داشته باشد. باید هر روز و دقیقه به دقیقه مبارزه کرد تا بتوان کار کرد! 

همین الان یاد ویدئوی مجید حسینی نژاد، مدیرعامل علی بابا افتادم که به معاون اول رییس جمهور می‌گفت من هر بستری که در جامعه فراهم باشد را استفاده می‌کنم و پول درمی‌آورم. روزی بستر تحریم است و با دور زدن تحریم پول درمیاورم و روزی دیگر استارت‌آپ.

اما اوضاع برای ما متفاوت است. ما نمی‌خواهیم از بستر موجود، پول در بیاوریم. ما می‌خواهیم در جایی که می‌دانیم نیاز حال و آینده جامعه است و بسیاری از آن غافلند، فعالیت کنیم. نه از آن نیازهایی که می‌شود برایش سریعا کالایی عرضه کرد و تقاضایی برایش وجود داشته باشد. از آن دسته نیازهایی که مردمان دوست داشتنی سرزمینم، به دلایل مختلف نسبت به آن کم‌توجه شده‌اند. نیاز به مصرف محتوای عمیق رسانه‌ای برای اینکه تفکرمان سطحی نشود. برای ساخت بسترش باید مبارزه کنیم و مبارزه کنیم و مبارزه کنیم. خستگی معنا ندارد.

 

 

یادداشت شخصی

هفته‌ای یک فیلم!

از نظر شغلی این دو هفته شلوغ بودم که پست جدید نذاشتم. اما سعی کردم وبلاگ‌هایی که دنبال می‌کنم رو بخونم و تا جایی که می‌تونم و نظری دارم، نظر بدم.

شاید هم سرشلوغی بهونه باشه و سوژه جدیدی نداشتم اما چرا. سوژه که زیاد بوده اما سوژه گفتنی... سوژه‌ای که بشه پردازش و پرداخت خوبی بشه و یه پست قابل بشه نبود. بعضا چیزایی توییت کردم و استوری گذاشتم اما حرف درخور وبلاگ نبود.

این پست رو گذاشتم که نظرم رو راجع به دو فیلم سینمایی که در این دو هفته دیدم بنویسم:

- شبی که ماه کامل شد:

کمتر از انتظار و توقعم بود. با توجه به موضوع جذاب ریگی و سابقه درخشان نرگس آبیار در شیار ۱۴۳، انتظار داشتم فیلم اثرگذارتری ببینم. به نظرم رسید نرگس آبیار بیشتر درگیر تکنیک شده در این فیلم و از محتوا بازمونده. اگر این فیلم دوبله بشه و یه غیرایرانی فیلم رو ببینه، ممکنه حتی فیلم ضد اسلام تعبیر بشه.

- ما همه با هم هستیم:

اگه انتظار دارید که مثل فیلم‌های سامورایی در برلین و امثالهم، در طول این فیلم خیلی بخندید، در اشتباهید. فیلم حتما فیلم طنز هست اما فیلم طنزی که کمی هم ذهن رو درگیر می‌کنه و میخواد معنای مدنظر خودش رو به مخاطب برسونه. به نظرم بهترین جمله فیلم اونجایی بود که یکی از مسافران هواپیما به فردی که داره سعی می‌کنه از خودکشی دسته جمعی اونا جلوگیری کنه این جمله رو میگه: اگه خودت اون پایین بودی و ما داخل هواپیما بودیم هم انقدر برات مهم بودیم که جلوی خودکشی ما رو بگیری؟

 

یادداشت شخصی

ماشینت خیلی دود می‌کنه!

هوا این روزها به شدت گرم است اما هر روز صبح که از خانه راه می‌افتم، پنجره خودرو را تا جایی که هر روز ترافیک شروع می‌شود پایین می‌کشم و خنکای صبحگاهی را تنفس می‌کنم. هر چند شروع ترافیک، با خود گرما را به همراه می‌آورد و مجبورم کولر ماشین را روشن کنم اما امروز صبح هوا کمی خنک‌تر بود. همین باعث شد حواسم نباشد که طبق عادت روزمره شیشه‌ها را بالا بدهم و کولر را روشن کنم.

خودروی پرشیا کنار خودروی من در ترافیک متوقف بود. کنار آن هم یک خاور متوقف بود. راننده خاور سرش را از شیشه پنجره بیرون آورد و به راننده پرشیا گفت: «ماشینت خیلی دود می‌کنهِ، بدجوری به روغن سوزی افتاده، اینطوری موتور ماشینت میاد پایین. حتما درستش کن.» راننده پرشیا تشکر کرد و گفت دقت نکرده بودم. 

داشتم با خودم فکر می‌کردم که اگر امر به معروف را به این شیوه انجام دهیم چقدر کارگر و موثر میفتد. 

- راجع به فعلی که اتفاق افتاده حرف بزنیم و شخصیت فاعل را زیر سوال نبریم. نگوییم تو بی‌عرضه هستی یا نابلدی، بگوییم ماشینت دود می‌کند.

- علت اتفاق افتاده فعل را اگر می‌دانیم بگوییم. فعل را بر اساس عمد فاعل نگذاریم و آن را سهوی بدانیم و کمکش کنیم راحت‌تر موضوع را حل کند. بگوییم به روغن سوزی افتاده.

- نتیجه عملش را دوستانه بگوییم. قصدمان از گفتن این جملات پیشگیری از اتفاقات بد بعدی باشد و از روی نوع‌دوستی امر به معروف کنیم و نه تحقیر دیگری و خودپسندی. بگوییم اینطوری موتور ماشینت میاد پایین.

- به او انگیزه بدهیم که عملش را اصلاح کند. بگوییم حتما درستش کن.

-------------------------------------

پ.ن ۱: امر به معروف از جلوه‌های رحمت خداست. قصد از امر به معروف سعادت سایر انسان‌هاست و نه تحقیر و دشمنی. جایی که نیت آمر به معروف درست نباشد، حتی ممکن است نتیجه عکس بگیریم. حواسمان جمع باشد.

پ.ن ۲: این جملات امام در کتاب آداب نماز را از دست ندهید: دل‌های سخت را برق عاطفه قلبت نرم کند