تغییر نعمت شاید به خودی خود اصطلاح دارای بار ارزشی منفی نباشد. به هر حال نعمتی از دست رفته است و نعمتی دیگر جایگزین آن شده است. اما گاهی اوقات نعمات بزرگی از ما گرفته میشود و نعمات کوچکی داده میشود. گاهی اوقات نعمات آرام بخشی گرفته میشود و نعمات پردردسری داده میشود که به هر حال انجامش میدهی اما باید چند برابر تلاش کنی تا به آرامش گاها کوتاهتر برسی.
این همانجایی است که در کمیل میخوانیم: اللهم اغفر لی الذنوب التی تغیر النعم؛ خدایا ببخش گناهانی را که باعث تغییر نعمت من میشوند.
این چه گناهانی است که باعث تغییر نعمت میشوند؟ چه کنیم که نعمات بهتر و بزرگتر را از دست ندهیم و به نعمات کوچکتر دلخوش نکنیم؟
جایی میخواندم به نقل از خداوندگار مناجات، امام سجاد علیه السلام، که گناهانی که باعث تغییر نعمت میشوند عبارتند از:
- ظلم و ستم کردن به مردم
- از دست دادن عادات به کار خیر و نیکو.
- ترک عمل معروف و خیر.
- کفران نعمت
- ترک شکر
دقیق میشوم به خودم طی ۱۰ سال گذشته. هر ۵ مورد را هم به کرات هم به شدت مرتکب شدهام.
اللهم الغفر لی الذنوب التی تغیر النعم... یا رب... یا رب... یا رب...
برخی کارها را باید یک جایی متوقف کرد. مثلا در پروژهای، مدیر میگفت چه اصراری هست که انقدر منظم کار کنید ولی کیفیت نداشته باشید؟ توقف کنید، بازنگری کنید، ایرادات را بیابید و دوباره با نظم ولی با کیفیت ادامه دهید. درست است که توقف آن یعنی ضربه خوردن به برند، ضربه خوردن به اعتماد مخاطب و ... اما نگاه بلندمدت که داشته باشیم میبینیم چقدر خوب شد که کیفیت را فدا نکردیم.
برخی عادتها را باید یک جایی متوقف کرد. مثلا بالاخره یکی از آن شنبههایی باید بیاید که تصمیم میگیریم دیگر فلان عادتمان را ترک کنیم. هر چند عادت یک روزه ترک نمیشود، زمان میبرد، سختی تحمیل میکند، تا آخرین قطره خونش میجنگد که در وجود ما بماند، اما به هر حال باید از روزی اراده کرد. باید تا جایی که میتوان منابع مادی یا وقت یا هر چیز مرتبط با آن را سد کرد و با آن مبارزه کرد. درست است که ترک عادت موجب مرض است و تلاطم و سختی دارد... اما نگاه بلند مدت که داشته باشیم میبینیم چقدر خوب شد که آینده را فدا نکردیم.
برخی اوقات باید یک جایی متوقف شد؛ باید انتخاب کرد. ما هر چقدر هم توانا باشیم مهم نیست، این انتخابهای ماست که حقیقت باطنی ما را نشان میدهد (+) باید انتخاب کنیم که میخواهیم مطلا باشیم یا طلا؟ میخواهیم فقط موفق باشیم یا لیاقت آن را هم داشته باشیم؟ (+) اگر باور داریم که «انتم الاعلون ان کنتم مومنین»*، پس باید انتخابمان را دور از دنیا انتخاب کنیم که «حب الدنیا رأس کل خطیئه»**. درست است که حب دنیا وجودمان را فرا گرفته، غفلت رفیق ناباب همیشگیمان شده و ... اما نگاه بلندمدت که داشته باشیم میبینیم چقدر خوب شد که آخرتمان را فدا نکردیم!
--------------------------------
* شما برترید اگر مومن باشید. / آیه ۱۳۹ سوره آل عمران
** عشق به دنیا، ریشه هر خطا است. / امام صادق علیه السلام
دیشب مشغول بازی قایم موشک با دخترم بودم. یک ربع که از بازی گذشت، روند بازی عوض شد.
گفت: بابا من میرم اونجا قایم میشم، تو بیا منو پیدا کن. چشم گذاشتم و شمردم. وقتی رفتم دنبالش دیدم واقعا رفته همونجا قایم شده اما وقتی پیداش کردم انگار اصلا انتظار نداشت پیداش کنم. شور و هیجان گرفتش و شروع کرد جیغ زدن و خندیدن و فرار کردن.
داشتم فکر میکردم که:
چقدر ما آدمبزرگها هم همینطور هستیم. میدانیم فلان عملمان منجر به فلان پاداش یا تنبیه خواهد شد اما انجام میدهیم و از دیدن نتیجهاش شگفتزده هم میشویم.
یا طور دیگری فکر کنیم:
یک وقتهایی آدمهایی بزرگتر از ما هستند (از نظر روحی یا از نظر تجربه و دانش) که نتیجه فلان عمل ما همانقدر برایشان شفاف است، اما ما باز هم جلوی چشم آنان، این کار را میکنیم و وقتی پیش بینی آنان که جلوتر از زمان خود بودند محقق میشود، شگفتزده میشویم.
یا حتی بزرگتر فکر کنیم:
میدانیم قدرتی مانند خدای تبارک و تعالی هست که از همه درونیات ما و همه نیات ما خبر دارد، از رگ گردن به ما نزدیکتر است و عالم الغیب و الشهاده است اما فکر میکنیم از چشمان او قایم شدهایم. که:
اللَّهُمَّ عَظُمَ سُلْطَانُکَ وَ عَلاَ مَکَانُکَ وَ خَفِیَ مَکْرُکَ وَ ظَهَرَ أَمْرُکَ وَ غَلَبَ قَهْرُکَ وَ جَرَتْ قُدْرَتُکَ وَ لاَ یُمْکِنُ الْفِرَارُ مِنْ حُکُومَتِکَ (خدایا! فرمانرواییات بس بزرگ و مقامت والا و تدبیرت پنهان، و فرمانت آشکار، و قهرت چیره، و قدرتت نافذ، و گریز از حکومتت ممکن نیست) *
--------------------------------
* دعای کمیل
مهر سال ۹۷ هم رسید. امسال سال بیست و ششمی بود که شروع سال تحصیلی را دانش آموز یا دانشجو بودم و البته آخرین سال. اگر خدا بخواهد در روزهای اواخر همین پاییز باید از رساله دکتریام دفاع کنم. رسالهای که خیلی طولانی شد و ۳ سال است که دغدغه آن با من همراه است. خدا را شکر که دغدغهام، شغلم، رشتهام و رسالهام همه در یک موضوع است.
از کودکی بهار را بیش از سایر فصول دوست داشتم و سپس پاییز را؛ نه گرمای تابستان را دوست دارم و نه سرمای زمستان را. بهار و پاییز برای من دوست داشتنیتر هستند، هم به دلیل باران و هم به دلیل دوری از افراط و تفریط هوا! بهار که زندگیبخش است اما پاییز هم نماد مردن و از بین رفتن نیست. پاییز را با برگریزان آن نمیشناسم، پاییز را با شروع علمآموزی آن میشناسم؛ هر چند که برگریزان هم غایت علمآموزی است!
مهر ۹۸ اگر زنده باشم، هر چند که دیگر شماره دانشجویی ندارم اما بر عهد «ز گهواره تا گور دانش بجوی» میمانم. مهر ۹۸ ارتباطم با دانشگاه قطع نشده است چون تا سال بعد چهارمین سالی است که تدریس در دانشگاه را شروع کردهام و به آرزوی کودکی خود که معلمی بود، رسیدهام.
دو سال از دهه چهارم زندگیام تمام شد؛ دههای که برای خودم به صورت ویژه تعریف کردهام تا خیلی کارهای مهمی در آن انجام دهم. انگار همین چند هفته پیش بود که برچسب دهه چهارم زندگی را در این وبلاگ ایجاد کردم اما دو سال گذشته است!
امروز تولد ۳۲ سالگیام است. ۳۲ سال پیش در شب ششم محرم به دنیا آمدم و نامم قاسم شد. پس از ۳۲ سال باز به ماه محرم رسیدهام اما این بار اوضاع متفاوت است. این بار مجموعهای از اعمال و رفتار و اعتقادات دارم که نمیتوانم مانند قاسم بن الحسن علیه السلام مطمئن بگویم مرگ در راه خدا برایم از عسل شیرینتر است.
یک سالی که گذشت سال خوبی بود نسبت به سال اولی که از این دهه گذشت. بدیهای کمتری داشتم و مراقبت بیشتری؛ اما حتما مطلوب نبود. شاید در پایان سال دوم از دهه چهارم بتوانم نمره دو از ده را به خودم بدهم.
جهان و شرایط محیطی پیچیده است و نفس پیچیدهتر. مسئولیتها روز به روز سنگینتر میشود و عقبماندگیها بیشتر... قو علی خدمتک جوارحی.