وضعیت کتابخوانی در ایران را چگونگی ارزیابی میکنید؟ به نظر من مردم ما خیلی از مطالعه دور نیستند و آنقدرها آش شور نیست که در رسانهها به آن دمیده میشود. سال گذشته در مصاحبه با جام جم آنلاین گفتم که وضعیت کتاب در ایران از میانگین جهانی بهتر است. آمارهای مرتبط با اثبات همین حرف را میتوانید در همان گفتگو بخوانید. معتقدم اگر سایر مؤلفههای صنعت نشر مانند تولید محتوای مبتنی بر نیاز، تبلیغ و ترویج و معرفی کتاب، امانت مناسب، توزیع و فروش و تحقیقات بازار و... را درست انجام دهیم، مردم از کتاب استقبال خواهند کرد. اما این حرفها به این معنی نیست که از وضعیت موجود راضی هستیم. به نظرم میتوان با راهکارهایی این وضعیت را بهبود بخشید.
فرهنگ ما از زمانهای دور تشویق به در میان جمع بودن دارد. جمعگرایی هر چند با فراز و نشیب در جامعه همراه باشد اما در میان طیف وسیعی از مردم جریان دارد. در مقابل عموما کتابخوانی را یک فعالیت فردی و در انزوا تعریف کردهایم؛ حال آنکه حافظخوانیهای شب یلدا و نقالیها از شاهنامه و ... نشان از این دارد که ایرانیان تمایل به کتابخوانی در جمع هم دارند. البته که در این پست وبلاگی، به دنبال نگارش یک مقاله علمی با همه خصوصیات آن نیستم اما مواردی که نوشته شد حاکی از آن است که برای بهبود وضعیت کتابخوانی، میتوان به جمعخوانی کتاب به عنوان یک راهکار نگریست.
سعی داریم با کمک همه مردم، یک هویت به نام «همخوان» ایجاد نماییم که در همه شهرهای کشور، هر جا که بتوانیم دور هم کتاب بخوانیم، کتاب معرفی کنیم و کتاب نقد کنیم. اگر تمایل دارید به ما کمک کنید، ما منتظرتان هستیم. فعلا از طریق اکانت اینستاگرامی hamkhaan.ir با ما در ارتباط باشید تا ان شالله بتوانیم در کنار هم کانالهای ارتباطی بیشتری تعریف کنیم.
سلام و خداحافظ.
باز مثل همیشه، وقت رفتن، دلشورهها شروع میشود:
وقتی میخواهی بروی، وقتی میخواهی اتاق سوسنی رنگِ خاطره را ترک کنی، مواظب باش سماورِ همهمه را خاموش کنی.
کتریِ سایهها را از پریز رعد و برق بکش.
برای آرزو مینویسم:
غذایت را روی هر کسی از ظن خود شد یار من گذاشتهام قربانِ دستت بعد از غذا حتما ظرفهای وز درون من نجست اسرار من را بشور.
حوله، روی بندِ تنِ آفتاب پهن شده، دستهات را که خشک میکنی، مواظبِ نقش گلبوتههای ختائی باش.
راستی، به گلدانهای لبِ عمر آب بده و علفهای هرزش را بکن.
با سایه درخت همسایه همدلی کن، نگذار از اینکه آفتاب نیست غصه بخورد.
راستی، یادم رفت چادر نمازِ مادر را از روی بند بردارم، یک وقت بادِ فراموشی نیاید و گلهای چادر نماز را به نمیدانم کجای غریبی ببرد.
تا یادم نرفته... برگهای خشکِ حیاط را جارو کن و با صدای خش خشِ خیسِ برگهای خشک، زمزمه کن، صدای زمزمهات آبِ حوض را به ترنم وا خواهد داشت، از اینکه دلِ حوضِ سبزآبیِ حیاط را شاد میکنی، از خدا میخواهم دلت را سبزآبی کند.
گفتم حوض، به کودکان همسایه بگو خدا را خوش نمیآید، یک وقت، با سنگی، ریگی، چیزی سکوت حوض را نشکنند.
حواس که ندارم، باز داشت یادم میرفت، پری آمده بود دنبالت میگفت امروز قرار است سری به آسمان بزنید، میگفت فرشته نمیآید، او در زمین پاگیر شده و دیگر به آسمان نمیرود. میگفت قرار است آبی لاجوردی به خواستگاریاش بیاید. وقت دیدهاند، امروز اگه هوا عاشقِ مهر باشد، بله برون است. قرار است بعد از محرم و صفر، عروس را از اینجا ببرند، به یک جای دور... به یک قصه قدیمی، از همان قصههایی که وقتی شاعر بودی، کودک بودی برات میگفتم... خب، من دیگر باید بروم،...
اما وقت رفتن...
بندبازی روی تن آب، صفحه ۱۰۸ و ۱۰۹
نویسنده: محمدمهدی رسولی
جمعه هفته پیش به زیارت امام رئوف رفتم و چند روزی نایب الزیاره همه دوستان بودم. دو سالی میشد که توفیق زیارت حاصل نشده بود و امسال با مشاهدات تغییرات شهر مشهد -لااقل اطراف حرم- متعجب شدم.
تعداد زائرین عرب چندین برابر سالهای گذشته بود، آنقدری که با پیاده روی در خیابانهای اطراف حرم بیشتر مکالمات مردم به زبان عربی بود تا فارسی. خب مایه مسرت و خوشحالی است که برادران عرب و شیعه ما مهمان ما هستند و حتی بعضا ساکن مشهد شدهاند. اما لطفا فراموش نکنیم که افزایش تعداد زائر و گردشگر و مهاجر در هر شهر و کشوری، نیازمند یک پیوست فرهنگی و یک پیوست اقتصادی است که باید سیاستگذاری درست در این خصوص صورت پذیرد.
در صحبتهای درون تاکسی، برخی از مردم مشهد از این قضیه خوشحال بودند. اعراب به دلیل کاهش ارزش پول ملی ما، راحتتر میتوانند خرید کنند و به قول همان شهروند مشهدی، کیلو کیلو زعفران میخرند و اکثر شیشلیکهای شاندیز را آنها میخورند و این موجب رونق کسب و کار در مشهد شده است. برخی دیگر از این کثرت مهاجرت اعراب نگران بودند و میگفتند با این همه ملکی که اینها در حال خرید هستند، تا چند سال دیگر قضیه اسرائیل و فلسطین در مشهد تکرار میشود! برخی دیگر از مردم نگران تغییرات فرهنگی بودند که مثلا نوع پوشش دختران بصرهای و بغدادی روی دختران مشهدی اثرگذار باشد یا سبک زندگی چندهمسری اعراب در میان مردان ایرانی هم رایج شود.
قضاوتی ندارم که کدام نگرانی مردم بحق است و کدام توهم است. سخن این است که این حرفها نگرانی مردم است و باید به آن پرداخت و مردم را از نگرانی خارج کرد. مردم باید بتوانند به دولت اعتماد کنند و مطمئن باشند که دولت در کنار آنها صیانت از فرهنگ و اقتصاد را در دستور کار دارد.
امروز روز خبرنگار است و از چند روز قبل، دوستان رسانهای برای خبرنگاران مراسمات ویژه اجرا کردهاند. این روز را به همه خبرنگاران سختکوش تبریک میگویم.
خبرنگاری، حرفهای است که با سختکوشی، خطر کردن، هوش سرشار، قلم دلنشین و تپیدن قلب برای مردم گره خورده است. کسی که خبرنگار است یا دوست خبرنگاری داشته است متوجه تک تک این واژهها میشود.
این پست را به عنوان یک پست روتین برای تبریک روز خبرنگار ننوشتم. این پست را نوشتم تا به دوستان خبرنگارم یادآوری کنم که مراقب افرادی باشند که در سالیان اخیر به دلیل سکوی پرش بودن رسانهها به حرفه آنها روی آوردهاند و باعث پدیدههایی شدهاند که در شأن خبرنگار نیست. پدیدههایی مثل پشت میز نشینی خبرنگاران که به جای اینکه دنبال سوژه بروند، پشت میز مینشینند و از سایر خبرگزاریها کپی میکنند. یا مثل اینکه خبرنگار برای وظیفه ذاتی خود که پوشش خبر است، بدون کارت هدیه حاضر نمیشود و فراتر از حقوق خود به دنبال درآمدهای اینچنینی است. حتی اگر حقوق خبرنگار کم باشد، چارهاش چنین درآمدهایی نیست. اتفاقات دیگری هم هستند که چون هنوز فراگیر نشدهاند، گفتنش جایز نیست اما خود خبرنگاران احتمالا از آن مطلع هستند. مراقب باشیم که فراگیر شدن راههای کج، کم کم منجر به این میشود که خشک و تر با هم بسوزند و ممکن است چند سال آینده برسد که دیگر روز خبرنگار انقدر از شأن و جایگاه خبرنگار نگویند.
دیشب خبری منتشر شد که روزنامه وطن امروز به دلیل مشکلات مالی دیگر منتشر نخواهد شد. اگر اشتباه نکنم سال ۸۷ بود که این روزنامه شروع به کار کرد و از همان ابتدا مواضع شفاف و البته کار هنری دلچسب آن به همراه نیروی انسانی جوان با انگیزه، وجه تمایز این روزنامه شد. روزنامهای که ۲۷۸۰ شماره منتشر شد و حداقل نیم صفحه اول روزنامه، آن را به یکی از اثرگذارترین روزنامههای تاریخ کشور تبدیل کرد.
کار روزنامه کلا کار طاقتفرسایی است. روزهای کاری شلوغ و مستمر یکی پس از دیگری میآیند و زمان کمی برای بستن صفحات آن هم در تعداد واژههای تقریبا از پیش مشخص شده وجود دارد. حتما این کار حدود ۱۱ ساله هم خدا قوت لازم دارد. خدا قوت و ذکر این نکته که ای کاش میشد با حذف هزینههای کاغذ و چاپ و توزیع، نسخه الکترونیک این روزنامه را حفظ کرد.
داشتم به این فکر میکردم واقعا وطن امروز تعطیل شده یا تعطیل میشود؟ دیدم وطن امروز علاوه بر انتشار روزنامه، یک کار با ارزش دیگر نیز انجام داده است. پرورش روزنامهنگارانی که حالا هر کدامشان میتوانند در فضای رسانهای کشور نقشآفرینی کنند. افرادی که یاد گرفتهاند به دور از محافظهکاریهای موجود و البته به دور از برخی تندرویهای بی حاصل، حنجره مکتوب انقلاب باشند. البته که حتما در کار پرشتاب و حجیم، اشتباهاتی هم وجود دارد، اما برآیند وطن امروز، از آن روزنامهای دوست داشتنی ساخته بود که امید است ریشههای آن در سایر رسانهها تکثیر شود.