همیشه در میان ملتها، دستهای وجود داشتهاند که تحت تأثیر جو و فضای روانی ساخته شده توسط دیگران، اقداماتی میکنند. اقداماتی که بعضا تأثیر آنچنانی ندارد اما برخی اوقات میتواند تأثیرات مهمی بر روی فرهنگ، اقتصاد و اجتماع بگذارد.
این یادداشت مجال پرداختن پژوهشی به اینکه کوروش که بود و چه کرد را نمیدهد؛ قطعا کوروش پادشاه بزرگی بود که با همه بزرگیاش مطلق نبوده و دولت او، خوبیها و بدیهایی داشته است. در حال حاضر سخنم این نیست که کوروش از بقیه پادشاهان بهتر بود یا خیر و یا اینکه از عصر خود جلوتر بود یا خیر؛ بحث بر سر آن دسته از مردمی است که تحت تأثیر جو اقداماتی میکنند که این اقدامات بعضا از حب کوروش هم نیست و از بغض دیگری است.
چند سؤال است که از این افراد که به قول حامیانشان صف 2-3 کیلومتری در اطراف مقبره کوروش تشکیل دادند و مبلغان آنها در فضای مجازی دارم:
- چه اصراری است که تاریخ بیش از 7 هزار ساله سرزمین پارس را به 2500 سال تقلیل دهیم؟
- چقدر کوروش رو میشناسید؟ کدام کتاب را در مورد تاریخ ایران باستان خواندهاید؟ به غیر از این اطلاعات اندک توزیع شده در شبکههای اجتماعی و موبایلی، چه چیزی از کوروش میدانید؟
- آیا یک بار روخوانی شاهنامه را انجام دادهاید؟ چقدر دوره اساطیری و تاریخی ایران را میشناسید؟
- شعارهایی شبیه «ما آریایی هستیم / عرب نمیپرستیم» از کجا آمده است؟ اصلا میدانید آریاییها چه کسانی بودند؟ میدانید ایران قبل از ورود آریاییها هم تمدن داشت؟ میدانید با به حساب آوردن خود به عنوان آریایی، چقدر از تاریخ کشورمان را حذف میکنید؟
- آیا یکی از افتخارات منشور کوروش، نفی نژادپرستی و آزاداندیشی نیست؟ این چه نسبتی دارد با شعارهای ضدعرب و ضد اسلام؟ چگونه خود را طرفدار کوروشی میدانید که همان چند جمله باقیمانده از او را هم در عمل قبول ندارید؟
متأسفانه کوروش را فقط تبدیل کردهایم به یک نماد سطحی. نمادی که کسی از آن اطلاعات عمیقی ندارد و به دلیل همین بیاطلاعی، به جای اینکه مایه وحدت قرار گیرد، تبدیل به مایه اختلاف شده است.
شبکههای اجتماعی چند سالی است که زندگی بخش قابل توجهی از انسانها را تحت تأثیر قرار داده است. در این میان برخی شبکههای اجتماعی همگانیتر، با مزیتهای رقابتی پایدار گوی سبقت را از حریفان خود ربودند و به دلیل اینکه جذابیت اصلی شبکه به تعداد کاربران آن است، رسیدن به آنها بسیار دشوار است. فیسبوک و توییتر و یوتیوب از این دست هستند که البته هر کدام محتواهای خاص خود را دارند.
در همین حال شبکههای اجتماعی دیگری ظهور کردند که بخش خاصی از بازار را مدنظر داشتند و هدفشان دسترسی به عامه مخاطبان از هر قشری نبوده و هر کدام مخاطبان خاص خود را طلب میکردند. سرآمد این شبکهها «لینکدین» است که در حوزه تخصصی «مشاغل» فعالیت میکند.
یکی دیگر از این شبکهها «گودریدز» است که شبکه اجتماعی مخصوص کتابخوانان است. در این شبکه، کاربران کتابهایی که مطالعه میکنند را به اشتراک میگذارند، نمره میدهند، دیدگاه خود در مورد آن کتاب را مینویسند و به دوستان دیگر خود خواندن کتب خاصی را توصیه میکنند.
بر آن شدم تا به صورت خلاصه به «معرفی کاربردی» این شبکه بپردازم.
کتابخوانهای الکترونیک در ایران از جایگاه ویژهای برخوردار نیستند. شاید ساعات مطالعه پایین مردم، عدم وجود نسخه الکترونیک خوب از کتابهای روز و وارد نشدن ناشران به دنیای نشر الکترونیک از جمله دلایل این اتفاق باشد؛ اما نبود تبلیغات مناسب برای این گجت و البته اشتباه گرفتن کتابخوان با تبلت در نزد مردم نیز نباید فراموش شود.
فرهنگ امروز مردم ایران بیشتر علاقهمند به دیدن تلویزیون، فیلم و نهایتا برای کسانی که به اینترنت راحتتر دسترسی دارند، جستوجو در صفحات وب و حضور در شبکههای اجتماعی و یا مسنجرهای موبایلی است. به خصوص برای کسانی که بدون هدف در میان این همه رسانه زندگی میکنند، ارائه اطلاعات پراکنده، کوتاه و اغلب بدون مغز محتوایی ممکن است در آینده ضررهای ناخوشایندی داشته باشد.
خرداد امسال بود که بالاخره بعد از ماهها شک و دودلی تصمیم گرفتم یک کتابخوان خریداری کنم. طی 8 ماه گذشته آنقدر از مواهب این کتابخوان حظ و بهره بردهام که به نظرم رسید سایر افرادی که علاقهای به کتابخوانی دارند اما شرایط آن را –اعم از وقت، دسترسی به کتب و ...- ندارند، را تشویق به این کار کنم.
درست است که ناشران هنوز ریسک ورود به نشر الکترونیک را نپذیرفتهاند و قوانین مناسبی برای «مالکیت معنوی» آثار و نظارت بر آن نداریم، اما با این حال نسخه پیدیاف بسیاری از کتب فارسی در دسترس است و هر چند که کتابخوانهای الکترونیک معمولا تمامی امکانات را بر روی پیدیاف در اختیار نمیگذارند اما به هر حال میتوان به راحتی کتاب خواند.
به صورت خلاصه چند مورد از مزیتهای کیندل پیپروایت 2013 را که خریداری کردهام، تشریح میکنم. این مزایا، امکاناتی است که عموما تبلتها آن را ندارند.
این یادداشت به عنوان سرمقاله شماره 3 هفته نامه سرخط منتشر شده است.
مذاکره با آمریکا کلیدواژهای است که در طول سالیان متمادی در نظام جمهوری اسلامی از ابتدای انقلاب تا به امروز مکررا توسط گروهها و جناحهای سیاسی مختلف مورد استفاده و مناقشه قرار گرفته است. اما در این میان نظر عموم مردم ایران همواره دفاع از منافع ملی، استقلال ملی، پیشرفت ملی و حفظ آبروی ملت ایران بوده است. امروز اکثریت ایرانیان اتفاق نظر دارند که نباید سلطه آمریکا مجددا بر کشور برقرار شود تا جایی که رهبر معظم انقلاب در 19 بهمن 91 گوشزد میکنند که «بنده هم اگر بخواهم بر خلاف این حرکت عمومى و خواست عمومى حرکت کنم، ملت اعتراض خواهد کرد.»
اما مگر با مذاکره سلطه کشوری به کشور دیگر محقق میشود؟ پاسخ به این سؤال مشخصا به سمت منفی تمایل دارد اما نکته اینجا است که آمریکاییها از کلیدواژه مذاکره به عنوان یک تاکتیک برای فریب افکار عمومی استفاده کردهاند؛ هم افکار عمومی دنیا و هم افکار عمومی داخلی کشورمان. در واقع باید پرسید آیا در مذاکره، اعتماد دو طرف به یکدیگر لازم نیست؟ نشان دادن حسن نیت از دو طرف به یکدیگر نیاز نیست؟ آیا مذاکره در کنار فشار، حیلهگرانه نیست؟ چطور میشود که نو به میدان آمدهها دوباره از مذاکره دم میزنند و پی در پی آن را تکرار میکنند ولی ملزومات آن را رعایت نمیکنند؟
رهبر معظم انقلاب در اولین روز از سال جدید، 4 نکته در این باب تذکر میدهند که به طور خلاصه به آن اشاره میشود:
1. آمریکاییها برای نشان دادن حسن نیت خود مدام پیغام میدهند که ما به دنبال تغییر نظام در ایران نیستیم. پاسخ ما این است که ما نگران این قضیه نیستیم، زیرا شما زمانی که قصد انجام این کار را داشتید هم ناتوان بودید.
2. آمریکاییها میگویند ما در پیشنهاد مذاکره منطقی و خارج از تحمیل با ایران صادقیم و از ما میخواهند باور کنیم. پاسخ ما این است که آیا شما حرف ایران را که بارها گفته است به دنبال سلاح هستهای نیست، باور کردهاید؟ چرا میخواهید به صداقت شما باور داشته باشیم در صورتی که خلاف آن بارها ثابت شده است؟
3. آمریکاییها مایل به تمام شدن مذاکرات هستهای نیستند، چون میخواهند همواره فشار را بر ملت ایران حفظ کنند تا ملت را فلج کنند که به فضل الهی محقق نخواهد شد.
4. اگر آمریکاییها صادقانه میخواهند که مسائل حل شود، راه حل این است که دست از دشمنی بردارند. نمیتوان از طرفی با استفاده از همه ابزارها علیه یک ملت فعالیت کرد و از سویی دیگر دم از مذاکره زد. رهبر معظم انقلاب در این باره فرمودند: «بنده مسئولان آمریکایی را هدایت میکنم؛ اگر دنبال راه عاقلانه میگردند، راه عاقلانه این است که سیاست خود را تصحیح کنند؛ عمل خود را تصحیح کنند و دست از دشمنی با ملت ایران بردارند. این بحث تمام شد.»
* این یادداشت به عنوان سرمقاله شماره 1 هفته نامه سرخط منتشر شده است.
اسلام به ما آموخته است که انسانها با وجود ناهمگونیهاى نژادى و زبانى و فرهنگى، فطرت همسانى دارند که آنها را به پاکى و عدالت و نیکوکارى و همدردى و همکارى فرا میخواند و همین سرشت همگانى است که اگر از انگیزههاى گمراه کننده به سلامت عبور کند، انسانها را به توحید و معرفت ذات متعالى خداوند رهنمون میگردد.
چند روزی است از درگذشت «هوگو چاوز» میگذرد؛ او که به زعم هر انسان مطلع و منصفی، اولین ویژگی شخصیتیاش «استکبارستیزی» بود. کسی که سالها برای آزادی مردم کشورش از زیر بار استعمار و استکبار مبارزه کرد و پیروزهای فراوانی برای خود و ملتش رقم زد.
قطعا هوگو چاوز الگویی است برای بسیاری از مردم کشورهای مختلف جهان. او الگوی عملی، زنده و اثبات شده درسهای استکبارستیزی برای مردم عصر حاضر بود.
درس اول: استکبارستیزی باعث انزوای ملتها نمیشود
نظام سلطه و در رأس آن دولت آمریکا، همواره میخواهد این طور وانمود کند که اگر کشورها و ملتهای گوناگون دوست آنان نباشند، در جهان منزوی خواهند شد. ملت ونزوئلا در کنار ملت ایران و سایر ملتهای بیدار جهان نشان دادهاند که استکبارستیزی نه تنها موجب انزوا نخواهد شد بلکه میتواند با پراکندن رایحه خوش عدالت، باعث انزوای آمریکا شود. به عنوان نمونه آمریکای جنوبی که زمانی حیات خلوت آمریکا محسوب میشد، تبدیل به یک منطقه هشدار برای آنان شده است.
درس دوم: استکبارستیزی باعث محبوبیت در میان ملتها میشود
برخی محبوبیت را فقط با عملیاتهای روانی و فضاسازی رسانهای میسر میدانند. چند دهه قبل امام خمینی (ره) نشان داد که بدون دسترسی به رسانههای بزرگ دنیا و با استکبارستیزی و مبارزه با ظلم میتوان محبوب میان ملتها شد. هوگو چاوز هم از این قاعده مستثنی نبود. او سالها برای ریشهکن کردن استکبار مبارزه کرد و بدون اینکه دنبال محبوبیت باشد، به محبوبیت دست یافت.
درس سوم: عزت، نتیجه ایستادگی در برابر استکبار
عزت یکی از نتیجههای ایستادگی در برابر استکبار است. ایستادگی و استقامتی که برخی انقلابیون پس از شروع فشارها از جانب نظام سلطه، از آن دست برمیدارند و با مصلحت اندیشی ظاهری و عقلگرایی خارج از مدار معنویت و توکل، به ارتباط با نظام سلطه اقدام میکنند. هوگو چاوز تا پایان عمر هیچگاه به دامان استکبار پناه نبرد و همواره کوشید تا ظلم را از میان بردارد و نویدبخش این کلام نورانی امام راحل عظیم الشأنمان شد که «تا مبارزه هست، ما هستیم». بنابراین تا مبارزه با ظلم و استکبار هست، هوگو چاوز و راه او که همان پیروی از انبیای الهی بوده است، زنده است.
* هفته نامه شماره 1 سرخط را میتوانید از اینجا دریافت نمایید.