مجموع عادات و رسوم یک قوم، همیشه با نوعی سبک مشخص شده است. این عادات، نظامهایی را تشکیل میدهند. من قانع شدهام که این نظامها به تعداد نامحدود وجود ندارند و جوامع انسانی همچون افراد، در بازیها، رؤیاها یا هذیانهای خود، هرگز چیزی را به صورت مطلق خلق نمیکنند، بلکه خود را به انتخاب برخی ترکیبات در فهرستی آرمانی که بازسازی آن امکانپذیر است، محدود میکنند. با صورتپردازی از همه عادات مشاهده شده، همه عادت تصور شده در افسانهها، همچنین عادت معمول در بازیهای کودکان و بالغان، رؤیاهای افراد سالم یا بیمار و رفتارهای روانشناختی، میتوان تابلویی ادواری همانند تابلوی عناصر شیمیایی ترتیب داد که در آن، همه عادات واقعی یا فقط اجتماعی به صورت گروهبندی شده ظاهر شوند و ما در آن کاری جز این نداشته باشیم که فرهنگهایی را که جوامع پذیرفتهاند، شناسایی کنیم.
مفهوم فرهنگ در علوم اجتماعی، صفحه 77
نویسنده: دنی کوش
ساپیر کوشش میکند نظریهای درباره روابط موجود میان فرهنگ و گفتار فراهم آورد. پژوهشگر، نه تنها باید زبان را همچون یکی از موضوعات مهم انسانشناسی تلقی کند، بلکه باید فرهنگ را نیز همچون یک زبان، موضوع مطالعه قرار دهد چون زبان واقعیتی کاملا فرهنگ است. در برابر تصورات جوهرگرایانه از فرهنگ، او فرهنگ را همچون مجموعهای از معانی توصیف میکرد که در کنشهای متقابل فردی به کار برده میشوند. به عقیده وی، فرهنگ اساسا نظامی ارتباطی است.
مفهوم فرهنگ در علوم اجتماعی، صفحه 73
نویسنده: دنی کوش
هر فرهنگ دارای انسجام است، زیرا با اهدافی که دنبال میکند، در انطباق است؛ اهدافی که با گزینشهایی که آن فرهنگ در سلسله انتخابهای فرهنگی ممکن انجام میدهد، مرتبطند. فرهنگ این اهداف را بدون آگاهی افراد، ولی از طریق آنان دنبال میکند و این کار را به کمک نهادهایی (به ویژه آموزشی) انجام میدهد که همه رفتارهای افراد را در انطباق با ارزشهای مسلطی که خاص آن فرهنگ هستند، شکل خواهند داد.
بنابراین آنچه یک فرهنگ را مشخص میکند، حضور یا فقدان فلان ویژگی یا فلان مجموعه ویژگیهای فرهنگی نیست، بلکه جهتگیری کلی آن در این یا آن سمت و سو یا «الگوی کم و بیش منسجم تفکر و عمل است». یک فرهنگ، تنها کنار هم قرار گرفتن ساده ویژگیهای فرهنگی نیست، بلکه شیوهای منسجم از ترکیب همه آنهاست. هر فرهنگ، به نوعی برای همه فعالیتهای زندگی، یک «طرح» ناخودآگاه در اختیار افراد میگذارد.
مفهوم فرهنگ در علوم اجتماعی، صفحه 58
نویسنده: دنی کوش
شایستگی بزرگ مالینوفسکی، اثبات این امر بوده است که نمیتوان یک فرهنگ را از بیرون و به ویژه از فاصله دور مطالعه کرد. او که با مشاهده مستقیم میدانی، راضی نمیشد، کسی است که کاربرد روش مردمنگارانهای را که مشاهده مشارکتی (اصطلاحی که وی واضع آن است) خوانده میشود، نظاممند کرد. زیرا این روش تنها نحوه شناخت ژرفانگر ناهمسانی فرهنگی است که میتواند از قوممداری در امان بماند. مردمشناس در جریان تحقیقی فشرده و درازمدت در زندگی قومی که میخواهد در آن به مطالعه بپردازد، مشارکت میجوید. قومی که مردمشناس میکوشد به طرز تفکر خاص آن، از طریق یادگیری زبان بومی و با مشاهده دقیق امور زندگی روزانه و از آن جمله کماهمیتترین و به ظاهر بیارزشترین آنها پی ببرد.
مفهوم فرهنگ در علوم اجتماعی، صفحه 58
نویسنده: دنی کوش
به استناد برخی از روایات صوفیانه که نمیتوانند هیچ ارتباط اصیلی با قرآن کریم و با پیشوایان اسلام داشته باشند، قرنهای متمادی تفریح کردن، نشاط در زندگی داشتن و امثال اینها را برای یک مسلمان ارزنده نقطه ضعف معرفی میکردهاند. راه دوری نرویم؛ یادم میآید که حدود چهارده - پانزده ساله و در آغاز دوران بلوغ بودم و تحصیلات علوم اسلامی را هم تازه شروع کرده بودم. به حکم آن نشاط و شادابی که انسان در آن سن دارد، پیش یا بعد از مباحثه و پیش یا بعد از درس، دوستان میگفتند، میخندیدند، و میگفتیم و میخندیدیم. یکی از رفقا با من هممباحثه بود ولی سن او از من چند سال بیشتر بود و شاید در آن موقع بیست و یکی دو سال داشت. او بازار را رها کرده و به تحصیل علوم اسلامی رو آورده بود و بزرگ شده در جلسات مذهبی معمولی، مثل هیئتها بود. وقتی ما میخندیدیم ایشان میگفت فلانی، حالا که آغاز دوران تحصیل علوم اسلامی است بهتر است که خودمان را عادت بدهیم که نخندیم، یا کمتر بخندیم. گفتم، چرا؟ گفت خوب، آیه قرآن است: »ولیضحکوا قلیلاً و لیبکوا کثیراً«(33)؛ کم بخندند و زیاد بگریند. در آن موقع که ایشان این آیه و یکی دو حدیث به این مناسبت میخواند، من فکر نکردم که بروم مطالعه کنم. آغاز دوران تحصیل بود و آن موقع اصولاً آدم به این فکر نمیافتد که هنوز مطالعات و معلوماتش خیلی محدود است. فکر نکردم که بروم مطالعه کنم، ریشه کار را در بیاورم، ببینم این آقا چه منظوری دارد. البته عین این جمله در قرآن هست. به او گفتم، بالاخره به من بگو ببینم، آیا خندیدن کار حرامی است یا نه؟ گفت نه، حرام نیست؛ ولی خوب، بهتر است یک مسلمان زبده ورزیده نخندد. گفتم حالا که حرام نیست، من میخندم! برای اینکه فطرت من نمیتواند این تعلیم را فعلاً بپذیرد و چون تعلیم مربوط به واجب و حرام نیست، باشد تا بعد ببینم چه میشود.
چند سالی گذشت. مطلب از خاطر من رفته بود. این مسأله اولین مطلبی بود که من به صورت مستقل براساس قرآن و کتاب و سنت مطالعهای تحقیقی را دربارهاش شروع کرده بودم. به مناسبت آن مطلب بنا گذاشتم یک بار قرآن را از اول تا آخر با دقت و به صورت کتابی که میخواهم برای من کتابی علمی باشد، بررسی کنم. تا آن موقع قرآن و نیز این آیه را مکرر خوانده بودم، اما مثل این خواندنهای معمولی، بیتوجه از آن گذشته بودم. این بار که بنا داشتم به خاطر بررسی یک مسأله اسلامی قرآن را از اول تا آخر با دقت مطالعه کنم، به این آیه رسیدم. دیدم عجب! این آیه در قرآن هست، صحیح است، اما مطلب درست در نقطه مقابل آن مطلبی است که آن آقا از آن فهمیده بود. مطلب این است که پیغمبر دستور صادر کرده بود که تمام نیروهای قابل برای شرکت در مبارزه علیه کفار و مشرکینی که به سرزمین اسلامی هجوم آورده بودند بسیج شوند. برای یک بسیج عمومی فرمان صادر کرده بودند. عدهای با بهانههای مختلف از شرکت در این لشکرکشی خودداری و از فرمان بسیج خدا و پیغمبر تخلّف کرده بودند. حالا این آیات قرآن میگوید، لعنت خدا باد بر این کسانی که دیدند پیغمبر با انبوه مسلمانها به میدان نبرد میرود اما باز هم زندگیدوستی آنها را وارد کرد از فرمان خدا و رسول تخلف کنند و بمانند. لعنت خدا بر آنها باد! محروم باد این گروه از رحمت حق! به دنبال آن و به عنوان یک نفرین میگوید: از این پس این گروه نافرمان کم بخندد و زیاد بگرید. این را به عنوان یک کیفر و نفرین بر این گروه نافرمان میگوید. به کیفر این تخلف از فرمان خدا و رسول، از این پس کم بخندند و زیاد بگریند. خنده در زندگی آنها کم باد و گریه در زندگی آنها فراوان باد! حالا شما از این آیه چه میفهمید؟ میفهمید که از دید اسلام زندگی بانشاط، نعمت و رحمت خداست و زندگی توأم با گریه و زاری و ناله، خلاف رحمت و نعمت خداست. خدا در مقام نفرین یا در مقام نکوهش از این تخلف میگوید، به کیفر این تخلف، از این پس از نعمت خنده و نشاط فراوان کم بهره باشید و همواره گریان و مصیبتزده و غمزده زندگی کنید. این نوع استنباطهای نابجا و تلقین آن به مسلمانان، به اضافه عوامل دیگر، سبب شد که توجه جامعه ما به مسأله تفریح کم باشد.
نقش آزادی در تربیت کودکان
نویسنده: شهید بهشتی