فرهنگ، خواه در قلمرو سیاست باشد یا مذهب و خواه در یک بنگاه یا در مورد مهاجران، خود را آمرانه تحمیل نمیکند. فرهنگ همچون ابزاری پیش پا افتاده و عادی قابل دستکاری نیست. چه با فرآیندی بینهایت پیچیده و غالبا ناخودآگاه در ارتباط است.
مفهوم فرهنگ در علوم اجتماعی، صفحه 10
نویسنده: دنی کوش
دفاع از استقلال فرهنگی با حفظ هویت جمعی، پیوندی بسیار فشرده دارد. «فرهنگ» و «هویت» دو مفهومی هستند که به واقعیتی واحد باز میگردند؛ واقعیتی واحد که از دو زاویه متفاوت دیده شده است. تصور بنیادگرایانه از هویت به اندازه تصور بنیادگرایانه از فرهنگ قابل بررسی نیست. هویت فرهنگی یک گروه مشخص تنها با مطالعه روابط آن با گروههای همسایه قابل فهم است.
مفهوم فرهنگ در علوم اجتماعی، صفحه 9
نویسنده: دنی کوش
نزد انسان هیچ چیز، طبیعی خالص نیست. حتی کارکردهایی که به نیازهای فیزیولوژیکی مربوط میشوند، مانند گرسنگی، خواب، میل جنسی و غیره، همگی تحت تأثیر فرهنگ قرار دارند. جوامع مختلف پاسخهای کاملا مشابه به این نیازها نمیدهند. در جاهایی که الزامات زیستشناختی در کار نیست، رفتارها بیشتر به وسیله فرهنگ جهتدهی میشوند. به این سبب است که دستور «طبیعی باش» به ویژه در محیطهای بورژوایی به بچهها داده میشود، در واقع به این معناست که «با الگوی فرهنگیای که به تو آموخته شده است، منطبق باش.»
مفهوم فرهنگ در علوم اجتماعی، صفحه 7
نویسنده: دنی کوش
مفهوم فرهنگ تنها درباره آنچه انسانی است، به کار برده میشود و این امکان را میدهد که وحدت نوع بشر را در عین تنوع شکلهای زندگی و معتقدات او درک کنیم. اینجا، بسته به پژوهشگران، تأکید گاه بر وحدت است و گاه بر تنوع.
مفهوم فرهنگ در علوم اجتماعی، صفحه 8
نویسنده: دنی کوش
از صدوق در کتاب علل الشرائع از امام صادق علیه السلام؛ «قال: قال امیرالمومنین علیه السلام: ان اللّه لا یعذب العامة بذنب الخاصة الا اذا عملت الخاصة بالمنکر سرّاً من غیر ان تعلم العامة، فاذا عملت الخاصة بالمنکر جهاراً فلم تغیر ذلک العامة استوجب الفریقان العقوبة من اللّه عزوجل.» خدا تودهها را به کیفر گناه زبدهها مشمول عقاب و کیفر خویش نمیکند. اما چه وقت؟ وقتی که زبدهها فقط گناهان شخصی سرّی داشته باشند؛ گناهانی داشته باشند سرّی، که آثارش به خارج سرایت نمیکند، بلکه فقط یک تخلف شخصی سرّی است. اما وقتی زبدهها آشکارا مرتکب کارهای ناپسند شوند و توده در صدد جلوگیری از این زبدهها برنیاید، هر دو مستحق کیفر خدای عزوجل خواهند بود.
این حدیث ناظر به مسئولیت تودهها برای نگهداری زبدهها در راه خیر و صلاح است و از آن حدیثهاست که باید زمینه اصلی یک بخش عمده از مسائل مربوط به نظام اداری و اجتماعی و اصلاح کار قرار میگیرد... آقایی کار خلافی میکند و فردی عامی به او میگوید آقا، این کار شما خلاف است؛ چرا کردی؟ پاسخ میشنود: «برو! عالم را با جاهل بحثی نیست.» بنده خدا هم سرش را زیر میاندازد و میرود. امیر مرتکب خلافی میشود؛ یک فرد عادی به او میگوید آقا، چرا این خلاف را کردی؟ پاسخ میشنود: «پس انضباط اجتماعی کجا رفته! به من میگویند مافوق و به تو میگویند مادون. مادون را با مافوق بحثی نیست!» برو بابا با آن علمت ای عالم! برو بابا ای رئیس و مافوق با آن انضباط تشکیلاتیات! برو کشکت را بساب! اینها به درد اسلام نمیخورد. به تو میگویند عالم، نمیگویند معصوم؛ به تو میگویند مافوق، نمیگویند معصوم. در نظام اسلامی فقط یک مقام غیر مسئول است که آن هم خداست. اوست که: «لا یسئل عما یفعل و هم یسئلون»؛ بقیه همه مسئولاند. پیغمبر و امام هم در آن درجاتی که غیر مسئولاند به دلیل اعتقاد به عصمت آنهاست؛ اما این چه ربطی دارد به دیگران؟ بقیه همه مسئولاند. هیچ زیربنای اجتماعی از آن زیربنای شوم خطرناکتر نیست که انسانی، یا انسانهایی، بتوانند هر چه میخواهند بکند بیآنکه بشود بر آنها خرده گرفت و بیآنکه بشود از آنها بازخواست کرد. مسئولیت در جامعه اسلامی مسئولیت متقابل است. همه نسبت به یکدیگر مسئولاند. «کُلّکُم راع و کلّکم مسئولٌ عَن رعیة»
بنابراین، آن عامی که به عالم خرده میگیرد و میگوید این کار شما خلاف به نظر میرسد، اگر در پاسخ انتقادش شنید که «برو، عالم را با جاهل بحثی نیست»، یک وظیفه بیشتر ندارد؛ به نظر من وظیفهاش این است که دیگر به دیده عالم به آن فرد ننگرد، چون او جاهلی است اصطلاحدان، نه عالمی رهشناس. آن فرد مادون که از زبان مافوقش در برابر هر انتقاد میشنود که «من رئیس تو هستم، پس انضباط اداری و تشکیلاتی یا حزبی کجا رفته؟» باید به او به دیده مافوق ننگرد. این طاغوتی است که بر مسند کبریایی تکیه زده و شایسته اطاعت و فرمانبری نیست. جامعه اسلامی جامعه هوشیارها و زباندارهاست. جامعه اسلامی جامعه مردم فضول است؛ نه از آن فضولهایی بیجا و نه... زباندار به این معنا که بره نیست. جامعه برهها نیست؛ جامعه آدمهاست. آدمی که انتقاد میکند و در کار همه دقت میکند. اما به خاطر چی؟ به خاطر پاسداری از محترمترین چیزها: حق و عدل. حق و عدل از همه کس محترمتر است.
بایدها و نبایدها، صفحه 183 و 184
نویسنده: شهید بهشتی